• ۱۴۰۳ سه شنبه ۴ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 5630 -
  • ۱۴۰۲ پنج شنبه ۲۵ آبان

محمدعلي اسلامي‌ندوشن!

مهدي محبتي

اين مرد، يك نمونه متعالي و متعادل از خرد پخته ايراني بود كه فرهنگ و تمدن ما در طول ساليان سال و از پس تجربه‌هاي بسيار هماهنگ با محيط و جغرافيا و تاريخ ويژه ما توانسته بود به دنيا نشان دهد.از جمله افرادي كه چشماني باز و نگاهي نو به زندگي دارند و در فرآيندي كششي -كوششي و ديالكتيك‌وار و مستمر همراه با زمان و زمانه پيش مي‌آيند و سعي در همراه كردن زندگي و زندگان با منطق تحولات زمانه دارند.
از همين روي در بسياري از زمينه‌ها سر كشيد و دل داد و مطلب نوشت.مردي جهان‌ديده و اهل تامل و تجربه و تدقيق و نكته‌بين كه در هر امري نكته‌هايي مي‌ديد كه خاص او بود. چنانكه مثلا اولين‌بار او بود كه ضمن تبيين روشن و مستند نگاه و جهان‌بيني اقبال لاهوري دريافت كه اين نگره، با همه گيرايي و زيبايي بيش از حد آرماني و ذهني است و با توجه به جغرافياي متكثر جهان اسلامي غيرقابل تحقق در كتاب  «ديدن دگر آموز شنيدن دگرآموز! !»
اهل گشت و گذار بود و مردي بسيار سفر كه از اوان جواني سر به چهار گوشه جهان مي‌كشيد و مي‌خواست با چشم خود ببيند و خود بفهمد و حاصل تجربه‌هايش را براي ايران عزيز و ايرانيان دلبندش رهاورد سازد.يكي از نخستين آشنايي‌هاي ايرانيان با سرزمين‌هاي مهيب و دربسته اتحاد جماهير شوروي سابق و چين به همت او آفتابي شد: 
«سفر به كشور شوراها!»
و «كارنامه سفر چين!»
به اروپا و امريكا و ديگر بلاد هم بسيار رفت و نوشت و گاه ميل به تعادل و عقلانيت و ديدن تندروي‌هاي بشر در جهان معاصر به خشمش مي‌آورد و كليت تمدن غرب را «آزادي مجسمه» مي‌ناميد به جاي مجسمه آزادي كه چندان مطلوب برخي‌ها هم نبود!
متخصص نبود- مگر در حقوق كه چندان كاري در آن نكرد يا من نديده‌ام- اما در برخي زمينه‌ها خيلي مفيدتر از بسياري متخصصان قدم گذاشت و قلم برداشت خصوصا در وادي ادب و تحليل ذوقي ميراث كهن...
«داستان داستان‌ها»ي او و «زندگي و مرگ پهلوانان در شاهنامه»
و «باغ سبز عشق»
و «چهار سخنگوي وجدان ايراني»
و «ماجراي پايان‌ناپذير حافظ»
او هنوز هم نكته‌هايي دارند كه در كمتر كتاب مدرسي مي‌توان ديد!مي‌توان خواند و لذت برد و آفرين گفت و هيچ ملول نگشت از درازي و سردي و بيهوده‌گويي‌ها!
عمده ذوق و علاقه‌اش به تاريخ و فرهنگ ايران بود و شايد بتوان او را متخصص فرهنگ عمومي ايران دانست كه تقريبا به همه زوايا و خباياي آن دل داده و نگاه انداخته بود و به قدر وسع خويش روشنگري‌ها كرده بود كه كاري بود بس مهم و راهگشا براي شيوه زيستن در جهان معاصر و در ميان اين همه چنگ و دندان براي ايران، ايراني كه همه عشق و اميد و آرزوي او بود و به عشق همين ايران، ابتدا شعر گفت و چون ديد سرآمد نخواهد شد؛ عاقلانه، بوسيد و كناري نهاد و دل به نثرِ زبانش داد و سبكي ويژه خود پديد آورد كه در عين سادگي و رسايي، بس شيرين و دلنشين شد. هم ترجمه‌هايش از ديگران و هم تاليفات و هم آثار ادبي‌اش!
استاد من بود در دانشگاه تهران و در درس «تحقيق در مكاتب ادبي جهان» كه خود از اولين كساني به شمار مي‌آمد كه زمينه‌هاي ادب تطبيقي را در ادبيات فارسي تقويت كرده بودند با مقايسه قهرمانان عشق و جنگ در ادب ايراني و اروپايي هر چند گاه دلدادگي بيش از حد، كلامش را از قلمرو تحقيق دانشگاهي اندكي دور مي‌كرد و مي‌چسباند به ذوق شخصي صرف!
حروف نامش از ديرباز و عنفوان جواني و در متن كتاب‌هاي درسي، آهنگ و آوايي دلنشين در گوش من مي‌انداخت بي‌آنكه درست بدانم بايد ندوشن خواند يا نُدوشن! اين، اسم جايي است يا...؟ يا دقيقا ابر زلف نماد و نماينده چيست در كتاب «ابر زلف و ابر زمانه!» و «گلهاي بدي» دقيقا يعني چه از بودلر! و...
اكنون كه پيكرش به ايران مي‌آيد و مي‌رود به خراسان و نيشابور عزيزش، با خود مي‌انديشم كه چقدر ايران و ايرانيان و فرهنگ و تمدن امروز ما هنوز به اين نگاه نوانديش و متعادل و خرد بنيادي كه او همه عمرش را براي آن نهاد و با مهر هر چه داشت برايش گذاشت؛ نيازمند است؛ چه بسيار!
خداوند در جوار رحمت خويش جايش دهد.
نويسنده و استاد دانشگاه

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون