• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۲۹ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 5648 -
  • ۱۴۰۲ پنج شنبه ۱۶ آذر

مرگ در ميلاد

ابوالفضل باني

دادنامه‌اي به صولت مرتضوي، وزير كار

آقاي وزير؛   سه‌شنبه گذشته - هفتم آذر ماه- درست ساعت ۱۷ و ۳۵ دقيقه در بيمارستان ميلاد و در آغوشم؛ تنها فرزندم در اوج جواني از دست رفت. آنقدر تند كه گويي صاعقه مرگ ساقه جوان درخت زندگاني دخترم را به آتش كشيد و سوخت. اكنون يك هفته از اين داغ گذشته است، بي‌ترديد در آن سه‌شنبه نحس ديگراني هم در بيمارستان ميلاد و ساير بيمارستان‌ها داغدار عزيزان‌شان شده‌اند؛ اما آنچه بر سر فرزند من آمد داستاني سخت جگرآور است، چون شما علي‌الظاهر دكتراي حقوق عمومي داريد، قاعدتا بايد از جايگاه اصلي حقوقي عمومي كه در واقع دانش و فن تنظيم روابط كلان اجتماعي ميان مردم و قدرت با بهره‌گيري از ابزار حقوقي و با هدف تامين عدالت و امنيت و آزادي است؛ آگاهي داشته باشيد، پس از اين منظر بايد به اطلاع مقام عالي وزارت برسانم، تاسف‌برانگيزترين وضعيت درماني را در بزرگ‌ترين بيمارستان فوق تخصصي سازمان تامين اجتماعي تحت مديريت شما ديدم. 
آقاي وزير؛  پس از 27 سال پرداخت بيمه تامين اجتماعي، اين اولين‌باري بود، فرزند دلبندم را بنا به شرايط بيماري و نياز توأمان به دياليز و مشكلات تنفسي به توصيه دوستانم به بيمارستان ميلاد مي‌بردم. در اين نزديك به سه دهه كوچك‌ترين استفاده‌اي از مراكز درماني تامين اجتماعي كه اكنون دريافته‌ام چقدر بي‌سر و صاحب هستند، نكرده بودم. كاش اين‌بار هم هرگز به بيمارستان ميلاد نرفته بوديم. 

آقاي وزير؛  دخترم با مشكلات تنفسي دو روز در اورژانس بيمارستان كوچك‌ترين دارويي نگرفت، تنها و تنها از او رگ‌گيري كردند، ۴۸ ساعت در اورژانس بيمارستان تحت امر شما شاهد بگو بخند عوامل اورژانس و بي‌توجهي به فرزندم بودم يا دكتر دستور دارويي نداده بود يا تخت خالي در بخش نبود، بيماري كه بايد به بخش مراقبت‌هاي ويژه مي‌رفت پس از ۴۸ ساعت، نيمه شب به بخشي غيرمرتبط در طبقه ۱۱ بيمارستان و بخش جراحي مغز و اعصاب مردان! منتقل شد. باز هم بي‌دستور دارو و ما مستاصل و نگران به هر دري زديم.
آقاي وزير؛  شما تاكنون مستاصل و نگران به هر دري زده‌ايد تا براي فرزند بيمارتان كه مشخص شده عفونتي روي دريچه قلب دارد در بزرگ‌ترين بيمارستان فوق‌ تخصصي كشور كه ۲۷ سال به آن حق بيمه پرداخته‌ايد، دكتري بيابيد؟ دارويي طلب كنيد؟ التماس كنيد؟ اميدوارم يك‌بار تجربه كنيد.
آقاي وزير؛  صبح سه‌شنبه به ايستگاه پرستاري بخش مغز و اعصاب مردان اعلام كرديم دخترم كه در ايام كرونا و نبود واكسن-يادتان كه هست؟ يا اينكه شما هم به دليل مسووليت سنگيني كه آن زمان داشتيد، واكسن سفارشي زده بوديد؟- كليه‌اش از دست رفت و از نيمه دوم سال ۹۹ مجبور به تحمل رنج دياليز بود. بايد دياليز شود. لطفا از منظر همان رشته تخصصي‌تان مداقه بفرماييد از صبح سه‌شنبه، بايد دخترم كه بي‌دارو و درمان در بخش مردان رها شده بود بايد دياليز مي‌شد، اما عاقبت ساعت ۱۷ و ۳۰ دقيقه آن هم نه با پيگيري كادر خندان پرستاري بخش ۱۱ كه با ديدن چندين واسطه از بيرون بيمارستان، به بخش دياليز منتقل شد.
آقاي وزير؛  سخت‌ترين و تلخ‌ترين قسمت داستان مرگ فرزندم اينجاست كه بيماري كه بايد در بخش مراقبت‌هاي ويژه بستري مي‌شد در مقابل خواهش‌ها و التماس‌هاي مكرر من و همسرم و نامزد ناكام او با ويلچر بدون همراهي پزشك و تنها به همراه بهياري بي‌مسووليت كه حتي اكسيژن براي بيماري در اين سطح به همراه نداشت در آسانسوري كه همزمان چاي و عصرانه پرسنل را با خود حمل مي‌كرد به بخش دياليز منتقل شد. ما سراسيمه به دنبال دخترم روان شديم، اما دريغ كه پرونده بيمار نرسيده بود و پرستار بخش مشغول خوردن چاي عصرانه بود. 
آقاي وزير؛  دخترم در بخش دياليز جان داد، در آغوش من و در حالي كه دست در دست همسر آينده‌اش داشت با هزاران اميد و آرزو. شما با عنوان پرطمطراق؛ وزير تعاون، كار و رفاه اجتماعي و داراي دكتري در حقوق عمومي بفرماييد كجا از اين بيداد شكايت برم؟ آيا دادرسي جز خدا هست تا به شكايت من و ده‌ها نفر ديگر كه عزيزان‌شان را در چنين شرايطي از دست مي‌دهند، شكايت بريم؟ اصلا شكايت و دادخواهي در اين موضوع به نتيجه‌اي مي‌رسد؟ قطعا پاسخ خير است.
اين يادداشت را نوشتم تا اگر دفتر مقام عالي وزارت صلاح ديد شايد شما ببينيد و بخوانيد، شايد در اين ميانه يكي كارگر شود.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون