عمليات قرني، كودتايي كه نشد
مرتضي ميرحسيني
هفتم اسفند 1336 دستگيرش كردند و اتهام اجراي عملياتي مخفي، به دور از چشم مافوق را به او بستند. مافوقش خود شاه بود و قرني - گويا در فكر كودتايي براي تغيير شرايط كشور - نقشهاي پنهان، در ضديت با او در سر داشت. مارك گازيوروسكي در كتاب «كودتاي ايراني» فصلي را به اين ماجرا اختصاص ميدهد و مينويسد: «هدف قرني روي كار آوردن دولتي تازه بود كه بتواند از قدرت طبقه فرادست سنتي بكاهد، شاه را مجبور به عمل كردن بسان پادشاهي مشروطه و در چارچوب قانون كند و اصلاحاتي گسترده انجام بدهد.» براي رسيدن به اين هدف، با چند نفر از مردان بانفوذ مثل ارسنجاني و بزرگمهر كه در آن زمان به مخالفت با شاه شناخته ميشدند، ارتباط گرفت و شبكهاي نسبتا گسترده از آنهايي كه مصمم به اجراي اصلاحات اجتماعي و اقتصادي بودند، شكل داد. حتي گويا علي اميني را هم كه معتقد بود شيوه اداره كشور نياز به بازنگري دارد با خود همراه كرد و ميگويند قرار بر اين بود كه به شرط موفقيت عمليات، او رياست دولت را به دست بگيرد. خود قرني وزير كشور ميشد و ارسنجاني نيز معاون و كفيل نخستوزيري. جالب اينكه چون قرني مطمئن بود نقشهاش پيش از رسيدن به مرحله اجرا لو ميرود و شاه از ماجرا باخبر ميشود، خودش پيشقدم شد و روايت تحريف شدهاي از آنچه در سر داشت به شاه ارايه كرد. هدفش فريب شاه بود. گازيوروسكي مينويسد: «قرني براي پنهان كردن سرشت حقيقي اين فعاليتها، درخواست مجوز كرد براي انجام عملياتي به اصطلاح تحريكي براي شناسايي دشمنان واقعي يا بالقوه شاه. تحت اين عمليات مخفيانه، قرار بود قرني در قامت يك عامل فتنه وانمود كند مشغول سازماندهي كودتايي عليه شاه است تا بتواند توطئهچينان بالقوه را جذب خودش كند، توطئهچيناني كه به اين ترتيب معلوم ميشد، دشمن شاهند. قرني اين كار را به قصد فراهم كردن پوششي براي فعاليتهاي خودش كرد؛ در اين صورت شاه به هيچ كدام از گزارشهاي ساواك يا ديگر نهادهاي امنيتي در مورد فعاليتهاي او اعتنا نميكرد و فرض را بر اين ميگذاشت كه اينها صرفا اقداماتي براي تحريك دشمنانند و - تا پيش از آنكه ديگر دير شود - نميفهميد در واقعيت قرني داشته دودوزهبازي ميكرده. هدف اين عمليات تحريكي كشف خائنان نظام سياسي ايران بود، شامل دقيقا همان قِسم آدمهايي كه قرني در جستوجوي متحد و حامي بالقوه در پيشان بود، نه گروههاي مخالف موجود و تثبيت شدهاي چون نهضت مقاومت ملي يا حزب توده كه اعضايشان ديگر كموبيش براي همه شناخته شده بودند. قرني احتمالا چون در ايران حفظ اسرار سخت بود و اين كار پوششي كامل و عالي براي ديگر فعاليتهاي سياسياش فراهم ميكرد، عمليات تحريكي را پيش از آن شروع كرد كه فعاليتهايشان خيلي پيش برود.» او حتي با امريكاييها نيز به صحبت نشست و دلايل و انگيزههايي را كه از اجراي عملياتش دنبال ميكرد براي آنان تشريح كرد. باور داشت آنان مهمترين و بانفوذترين قدرت خارجي حاضر در ايران هستند و نقشه او، چه در مرحله اجرا و تغيير دولت و چه پس از آن در مرحله اجراي اصلاحات، بدون پشتيباني يا حداقل تاييد آنان ممكن نميشود. امريكاييها حرفهاي قرني را شنيدند و برخلاف قول و قرارهايي كه با شاه داشتند، چيزي از نقشه قرني به او نگفتند. گويا بين دو گزينه، تعهد به حمايت از حكومت از شاه يا همراهي با قرني براي انجام اصلاحاتي كه به نظرشان - براي تضمين ثبات بلندمدت ايران و جلوگيري از دگرگونيهاي ناخواسته بعدي و افتادن اين كشور به دامن كمونيسم - ضروري بود، گير كردند. در نهايت نه به قرني كمك كردند و نه طرف شاه را گرفتند. شايد در ادامه، يكي از دو طرف ماجرا را انتخاب ميكردند، اما عمليات قرني با دستگيري او و شماري از مهمترين همدستانش به شكست منتهي شد. قرني در دادگاه نظامي محاكمه و به سه سال حبس محكوم شد. از ارتش هم اخراجش كردند و درجهاش را از او گرفتند. آنچه بعد از پايان دوره محكوميت قرني - كه به نسبت بسيار سبُك بود- روي داد، روايت ديگري است.