بهار در گرد و غبار محلي!
احمد زيدآبادي
بهار از گرد راه رسيده و من ناچار بايد دعواي همسايه و كاسب محل را بر سر چارچوب اجتماعي و حدود و ثغور فردي امر به معروف فروهلم و «بهاريه» بنويسم!
از خدا كه پنهان نيست از شما چه پنهان كه من از اين چيزهايي كه هر ساله در آستانه عيد نوروز تحت عنوان «بهاريه» در رسانهها منتشر ميشود، دلزده شدهام. اگر بپرسيد چرا؟ پاسخم اين است كه مضامين اغلب آنها بيش از اندازه تكراري و همراه با رمانتيسيسم آخ و اوخي است!
حالا اگر باز بپرسيد كه رمانتيسيسم آخ و آوخي ديگر چه صيغهاي است؟ پاسخم اين است كه اغلب همانچه تحت نام «بهاريه» نوشته ميشود!
خب حالا اگر قرار باشد من عواطف و احساسات سركش خود را مهار كنم و بهرغم آن بخواهم بهاريه هم بنويسم ديگر چه بهاريهاي؟ چه كشكي؟
مگر بهار چيزي جز جوشش و طغيان همين عواطف و احساسات است؟ نوعي به شور آمدن، حس طراوت و سرزندگي يافتن، همراه با شكفتن شكوفهها، شكوفا شدن، نسيم ملايم و خنك را در عمق جان لمس كردن، در زير رگبار به رقص آمدن...؟
كارشناس هواشناسي از بارش باران در نقاط مختلف كشور ميگويد. به جنوب شرقي كشور كه ميرسد از خيزش گرد و غبار محلي خبر ميدهد. مثل ديگر فصول سال!
در گرد و غبار محلي كه گاه چشم، چشم را نميبيند زير كدام رگبار ميتوان رقصيد؟
اين گرد و غبار محلي به خصوص چند سالي است كه در آسانه عيد غوغا ميكند! سفر نوروزي ما نيز هر ساله به همين نقطه است.
ناگهان تندبادي وحشي هجوم ميآورد و خاك به افلاك ميپاشد. آسمان آبي، تيره و تار و افق گم ميشود. همه چيز در لايهاي از خاك نرم و سمج فرو ميرود.
زنها غرولند ميكنند كه هر چه شسته و تميز كرده بوديم به باد فنا رفت! پس دوباره جارو به دست، شير آب را تا انتها ميگشايند تا حياط خانه را از خاك پاك كنند. خشكسالي و اين همه مصرف آب؟ چاره چيست؟ خاك چسبنده به هيچ وسيله ديگري رُفته نميشود!
ميگويند اينجا ديگر جاي زندگي نيست. اما هزاران سال اينجا جاي زندگي بوده است، چرا حالا نباشد؟
باز پاي غارت طبيعت به ميان ميآيد. معادني كه بيرحمانه استخراج ميشوند و از خود نابودي به جا ميگذارند. قناتهايي كه يك به يك تافيه شدهاند و قعر زميني كه از آب تهي شده و فرونشست زميني كه در كمين نشسته است.
مردي كه در كار معدن است، از اين همه پروايي ندارد! ميگويد: خدا سلامتي دهد! اينجا قرار است همهاش صحرا و بيابان شود! جاي غصهخواري ندارد!