اسفند پرحادثه 1329/ بخش پنجم و پاياني
مرتضي ميرحسيني
رزمآرا از چند نفر كه برخي از آنان با شركت نفت همكاري داشتند، خواسته بود با توجه به واقعيتهاي زمانه و محدوديتهايي كه كشور با آنها مواجه بود، گزارشي درباره پيامدهاي ملي كردن نفت تهيه كنند. به روايت افخمي «نتيجه اين گزارش اين بود كه چون بازار بينالمللي نفت در كنترل كارتلي قدرتمند و متحد بود، در صورت ملي شدن نفت، فروش نفت پالايش شده و خام براي ايران دشوار ميشد. توليد نفت در ايران به احتمال زياد محدود به نيازهاي داخلي مصرف ميشد و در نتيجه درآمدهاي ايران به شدت كاهش مييافت.» گويا قرار بود اين گزارش از طرف دولت، روز شانزدهم اسفند به صحن مجلس شوراي ملي ارايه شود. همچنين رزمآرا تصميم داشت همان روز از توافق خود با انگليسيها درباره سود برابر (50/50) از درآمدهاي شركت نفت رونمايي كند. اما او را كشتند و ماجرا به مسير ديگري افتاد. ديگر بحثي درباره ملي كردن صنعت وجود نداشت و كسي شهامت مخالفت با شعارهاي جبهه ملي را در خود نميديد. فرداي آن روز، طرح ملي كردن نفت ايران در كميسيون تخصصي به تصويب نهايي رسيد؛ «مجلس شوراي ملي، نظر به اينكه ضمن پيشنهادات واصله به كميسيون نفت پيشنهاد ملي شدن صنعت نفت در سراسر كشور مورد توجه و قبول كميسيون قرار گرفته و از آنجايي كه وقت كافي براي مطالعه در اطراف اجراي اين اصل باقي نيست، كميسيون مخصوص نفت از مجلس شوراي ملي تقاضاي دو ماه تمديد مينمايد. بنابراين ماده واحده ذيل را با قيد دو فوريت براي تصويب تقديم مجلس شوراي ملي مينمايد:
ماده واحد يك - مجلس شوراي ملي تصميم مورخه هفدهم اسفند كميسيون مخصوص نفت را تاييد و با تمديد مدت موافقت مينمايد.
تبصره يك- كميسيون نفت مجاز است از كارشناسان داخلي و خارجي در صورت لزوم دعوت نمايد و مورد استفاده قرار دهد.
تبصره دو- آقايان نمايندگان حق دارند تا پانزده روز بعد از تشكيل كميسيون حق حضور داشته باشند.» اين ماده واحده، هفته بعد به صحن مجلس رسيد و نمايندگان نيز- چنانكه انتظار ميرفت - تاييدش كردند. سپس در آخرين روز آن سال، مجلس سنا هم به راي نمايندگان تمكين كرد و «صنعت نفت ايران در تمام مناطق كشور بدون استثنا ملي اعلام شد.» از نظر جبهه ملي كه تصميمات سران آن مسير حوادث آن روزهاي كشور را تعيين ميكرد، پيروزي بزرگي به دست آمده بود. آنان افكار عمومي را هم با خود همراه كرده بودند و حداقل در آغاز ماجرا - كه همگي با هم متحد و به ظاهر طرف برنده اين پيكار تاريخي بودند - اكثريت جامعه را نيز پشت سر خودشان داشتند. شاه نيز به قول سپهر ذبيح «ناگزير بود احساسات مردم را كه به گونه فزايندهاي وارد مرحله جديدي از ناسيوناليسم ميشد، در نظر بگيرد.» ادامه ماجرا كه به نخستوزيري مصدق و حوادث آن دوره حدودا دو ساله ميرسد، روايت ديگري است. اما ما كه بعد از گذشت بيشتر از هفت دهه به آن مقطع از تاريخ كشورمان نگاه ميكنيم، ميبينيم كه بعد از تصويب قانون ملي كردن نفت، حوادث در مسيري كه جبهه ملي انتظارش را داشت پيش نرفت و اين جبهه - كه انصافا در آن مقطع بخش بزرگي از آمال و آرزوهاي ايرانيان را نمايندگي ميكرد - در ادامه با موانع و تنگناهاي بزرگي مواجه شد. تحقق آنچه مصدق و همفكران او برايش ميكوشيدند، در عمل بسيار دشوارتر از چيزي شد كه انتظارش را داشتند. مبارزه كردند. هر چه از دستشان برميآمد به ميدان آوردند. اما شكست خوردند. بحث درباره چرايي و چگونگي اين شكست هنوز هم كه هنوز است، بعد از اين همه سال ادامه دارد. (پايان)