آزار كودكان در مدارس
محمدمهدي سيدناصري
در دنياي پيچيده امروز هيچكس بينياز از تعليم و تربيت نيست، امروز فعاليت در مدرسه و آموختن، خود بخش بسيار بزرگي از زندگي انسانهاست، ديگر نميتوان با طرز تلقي گذشته به شاگرد و نحوه تربيت او نگريست. اگر معلمان با اصول و مباني و اهداف تعليم و تربيت، ويژگيهاي دانشآموزان به عنوان كودك و نيازهاي آنها و روشها و فنون تدريس آشنايي نداشته باشند، هرگز قادر نيستند به عنوان سازندگان جامعه ايفاي نقش نمايند. مهمترين عامل توسعه پرورش ذهني علمي در يك جامعه، نظام آموزشي است. از ديرباز وظيفه معلم علاوه بر آموزش دروس علمي يا همان تعليم، تربيت اخلاقي و معنوي دانشآموزان نيز بوده است. كاركرد تربيتي معلمان به آن ميزان در پيشگاه خانوادههاي ايراني داراي منزلت بود كه بسياري از اوليا حتي نقش آموزگاران در تربيت فرزندانشان را از نقش خود بالاتر ميدانستند. پس در سبك زندگي گذشتگان، معلم از جايگاه بسيار مهمي برخوردار بود كه اين اطمينان ميتواند يا به دليل كمبود سواد در خانوادههاي ايراني و ناتواني ايشان از تربيت كودكانشان يا به جهت اعتماد بالا به معلمان بوده باشد. همزمان با بازگشايي مدارس به صورت حضوري پس از دوران همهگيري كرونا تا به امروز، خبرهايي مبني بر آزار دانشآموزان يا همان كودكان نسل آلفا توسط معلمان و مديران در فضاي مجازي دست به دست شده است. اين اتفاقات صرفا براي ديروز و امروز نيست؛ هميشه هستند معلمهايي كه توانايي كنترل هيجانات لحظهاي خود را ندارند و به كودكان آسيب جسمي يا از همه مهمتر آسيب رواني وارد ميكنند كه آثار آن گاه بسيار عميقتر است و باتوجه به اينكه دانشآموزان تا ۱۸ سالگي در مدارس تحصيل ميكنند، كودك محسوب ميشوند؛ لذا هرگونه آزار و اذيت آنها مصداق بارز كودكآزاري است. كودك، لطيفترين گل انسانيت است كه دين مبين اسلام نيز توجه ويژهاي به آن داشته است، از اين رو، پديده كودكآزاري، پديدهاي است شوم كه عواطف انسانها را جريحهدار ميكند. امروزه يكي از تاسفبارترين اخبار در جهان و بهخصوص كشورمان، كه دل هر انساني را ميلرزاند، افزايش آمار كودكآزاري است. در ايران نيز عوامل متعددي دست به دست هم دادهاند تا روز به روز شاهد افزايش كودكآزاري باشيم. روشن است كه كودكان انسانهاي آسيبپذيري هستند و به مراقبت و حمايت براي گذر از دوره كودكي نيازمندند و ايفاي حقوق آنان بر سلامت و مصونيت در برابر خطرات بسيار مهم است. كودكآزاري يعني هرگونه بدرفتاري فيزيكي يا عاطفي با كودكان؛ حتي يك نگاه تند يا غلفت و بيتوجهي به بچهها نيز مصداق كودكآزاري است. «كودكآزاري» از دو كلمه كودك (child) و آزار (abuse) تشكيل شده است. نه مردم ايران و نه هيچ مردم ديگري، هيچگاه اجازه ندادهاند كه كودكانشان در مدارس تحت آزار جنسي سيستماتيك قرار بگيرند؛ اگر هم موردي بوده، استثنايي ناشي از خلاف شخصي بوده است و هيچگاه آموزش و پرورش كودكان را تحت چنين آزاري قرار نداده است. با اين حال، كودكآزاريهاي ديگر موجود در آموزش و پرورش ما، با مخالفت و مقاومت مردم و مشخصا والدين دانشآموزان مواجه نشده است يا با سالها تاخير، اين اعتراضات شكل گرفتهاند. در تقسيمبندي كودكآزاري، معروفترين و هولناكترينش همان كودكآزاري جنسي است كه هيچكس در مخالفت و مقابله با آن، ترديدي به خود راه نميدهد اما سه نوع ديگر از كودكآزاري وجود دارد كه در مدارس تجربه شده يا ميشود. دومين نوع از كودكآزاري، كودكآزاري جسمي است كه طي آن، كودك توسط بزرگسالان تنبيه بدني ميشود. سالهاي سال، تركه، شلنگ يا خطكش چوبي و حتي فلزي جزو ابزار انفكاكناپذير معلمان و ناظمها و مديران مدارس بود. كودكان هم محكوماني بودند كه به هر علتي بايد مدام كتك ميخوردند، از نمره كم تا دويدن در حياط مدرسه و از شيطنتهاي كوچك تا فراموش كردن دفتر مشق. پدر و مادرها هم مشكلي با اين وضعيت نداشتند و حتي گاه از معلمان و مسوولان مدرسه ميخواستند كه بچههايشان را تنبيه بدني كنند تا «آدم شوند»! سالها گذشت تا هم آموزش و پرورش فهميد كه نبايد كودكان و نوجوانان را كتك زد و هم والدين به آن حد از بلوغ رسيدند كه در برابر كساني كه فرزندانشان را «آزار جسمي» ميكنند، بايستند و حتي شكايت قضايي هم بكنند. امروزه كودكآزاري جسمي، ديگر در مدارس ايران رسميت ندارد و اگر آموزش و پرورش متوجه شود كه معلمي دانشآموزان را كتك ميزند، با او برخورد ميكند. اما نوع سوم كودكآزاري، «كودكآزاري روحي» است. ممكن است كودكي به دليل دير رسيدن به مدرسه توسط مدير يا ناظم تحقير شود يا معلمي به خاطر نمره پايين يك دانشآموز، شخصيت او را پيش همكلاسيهايش خرد نمايد و هزاران مورد مشابه ديگر.
كودكآزاري روحي، متاسفانه هماكنون در نظام آموزشي ما رواج دارد و كمتر كسي متوجه عوارض ويرانگر اين نوع از كودكآزاري در ساختار شخصيتي كودكان است. از ديدگاه قوانين بينالمللي، مانند پيماننامه حقوق كودك مصوب سال ۱۹۸۹ ميلادي، به كودكان كمتر از ۱۸ سال، كودك گفته ميشود و در فقه نيز به فردي گفته ميشود كه به بلوغ شرعي نرسيده باشد. البته براساس نظريه اكثر فقها سن بلوغ شرعي براي دختران ۹ سالگي و براي پسران ۱۵ سالگي است. قانون مجازات اسلامي و قانون مدني نيز از ديدگاه فقها پيروي ميكند. «آزار» نوعي آسيب است كه ناشي از رفتار و برخورد ظالمانه است. از اين رو، كودكآزاري نوعي صدمه رساندن ظالمانه به كودك است.
فرهنگ اكسفورد در تعريف كودكآزاري مينويسد: «رفتاري ستمگرانه با كودك -به عنوان مثال- ازسوي بزرگسالان كه در برگيرنده اعمال جنسي و جنايي ميشود.»
ماده دوم قانون حمايت از كودكان و نوجوانان (مصوب سال ۱۳۸۱ ه. ش) در تعريف گونهاي از كودكآزاري ميگويد: «هر نوع اذيت و آزار كودكان و نوجوانان كه موجب شود به آنان صدمه جسماني يا رواني و اخلاقي وارد شود و سلامت جسم يا روان آنان را به مخاطره اندازد، ممنوع است.»
در تعريف ديگري از كودكآزاري ميتوان گفت: «كودكآزاري، عبارت است از هرگونه فعل يا ترك فعلي كه باعث آزار روحي و جسمي و ايجاد آثار ماندگار در وجود يك طفل شود كه برخي از اين آثار ميتواند به صورت مخفي باشد و لذا ممانعت از حاضر شدن در كلاس درس، محروم كردن او از غذا، حبس در حمام يا زيرزمين و حتي تراشيدن موي سر او از اشكال مختلف كودكآزاري است.»
در تعريف مناسبي از اين پديده ميتوان گفت: «كودكآزاري عبارت است از هرگونه صدمه و آزار جسمي، روحي يا اخلاقي كودكان يا نوجوانان كه برخلاف قانون بوده و سلامت جسماني يا رواني ايشان را به خطر اندازد.»
سال ۱۴۰۰ و تازه چندروزي از بازگشايي حضوري مدارس پس از دو سال آموزش مجازي به واسطه ويروس كرونا گذشته بود كه فيلمها و خبرهاي بسيار عجيبي مبني بر آزار و اذيت رواني و فيزيكي دانشآموزان توسط معلمان دست به دست شد و دي ماه امسال نيز فيلم ديگري با موضوع آزار فيزيكي كودك ۱۳ ساله توسط ناظم مدرسهاي در تهران منتشر شد كه پدر و مادر دانشآموز اظهار كردند او شب اول از شدت درد كمر نتوانست بخوابد حال سوال اينجاست جز آثار مخرب فيزيكي وارده به كودكان آسيب روحي و رواني كه تا مدتها يا شايد تا آخر عمر او وجود دارد و كودك را همراهي ميكند بايد چه كرد؟ معلم يكي از محورهاي اساسي تاثيرگذار در زندگي و شكلگيري شخصيت دانشآموزان است. آموزش و پرورش مطابق با قانون حمايت از كودكان و نوجوانان موظف است حقوق آنها را به پرسنل خود آموزش دهد. ازجمله اين حقوق، حق محافظت در برابر خشونت، حق كرامت انساني، حق محافظت در برابر صدمات انساني و... است و فردي كه مرتكب اين اعمال ميشود با حقوق كودكان هيچ آشنايي ندارد. براي لزوم جلوگيري از اتفاق اين رخدادها در آموزش و پرورش، به خصوص مدارس كشورمان؛ بايد افرادي كه وارد وزارت آموزش و پرورش ميشوند به دقت رصد شوند و آموزشهاي لازم به آنها ارايه شود. آموزش و پرورش بايد به اين توجه كند كه چه كند تا ديگر از اين اتفاقات رخ ندهد و يكي از موارد مهم آموزش حقوق به معلمان است. در فيلمي كه در ابتداي بازگشايي مدارس در سال ۱۴۰۰ منتشر شد و در آن معلم موي سر دانشآموزان را ميتراشيد، در گذشته سر متهمان را ميتراشيدند، اما دانشآموزان كه متهم نيستند؛ دانشآموزان، امانت نزد آموزش و پرورش هستند و «كوتاه كردن موي دانشآموزان توسط كادر مدرسه و تحقير آنها نيز مصداق كودكآزاري است. دانشآموزان كه با شكل عجيب و غريبي كه به مدرسه نميروند؛ آنها موهايشان كمي بلند بود و مورد نامتعارفي ديده نشد. در زمانهاي قديم، موها را از ته ميتراشيدند، چراكه در آن زمان بهداشت وسايل بهداشتي كم بود و استحمام مرسوم نبود؛ اما الان شرايط كاملا متفاوت است.
اينجا اتفاقي كه رخ داده، فراتر از بحث عاطفي است و آسيب به بعد روحي و رواني كودك از مهمترين مولفههاي حق بر سلامت كودكان است و آسيب به روح و روان كودك از موارد فاحش نقض حقوق اساسي كودكان است. لزوم اصلاح و غنيتر شدن قانون حمايت از كودكان و نوجوانان بسيار مهم است كه بايد در اين قانون به بهداشت رواني كودكان و نوجوانان اهميت بيشتري داده شود؛ چراكه اين زخم در بزرگسالي سر باز ميكند و عواقب اجتماعي بزرگي در پي خواهد داشت. معضل كودكآزاري در نظام آموزش و پرورش نه حاصل خلأ قانوني كه عمده مشكل را در ريشههاي فرهنگي بايد دانست.
بعضي از افراد گراني و تورم اين چند سال اخير و مشكلات اجتماعي را بهانهاي براي توجيه اينگونه رفتارها توسط معلمان ميدانند. مشكلات اقتصادي براي همه مردم وجود دارد. اگر براي معلمان گراني هست، والدين آن كودك نيز با همين موضوع دست و پنجه نرم ميكنند. كسي كه پذيرفته تا معلم باشد بايد با رأفت و محبت با دانشآموزان خود برخورد كند. اين شغل يك شغل عاشقانه است. اگر كسي تنها براي پول معلم ميشود، نميتواند وظايف آموزگاري را به درستي ايفا كند. هرچند بايد از وضعيت اقتصادي بد روزگار خود نيز غافل نشويم. آموزش و پرورش وظيفه دارد تا در كنار آموزش موضوعات حقوقي به خصوص حقوق كودكان به معلمان به وضع اقتصادي زيرمجموعههاي خود هم رسيدگي كند. اگر معلمي درگير معاش باشد حتي اگر به كارش عشق داشته باشد، نميتواند انرژي كامل بر امر تعليم و تربيت بگذارد. به هر روي وضعيت اقتصادي در هر جامعهاي از مهمترين مسائل است و انتظار ميرود مجموعه دولت محترم اقدام به ترميم وضع معاش معلمان كنند.
در پايان به نظر ميرسد در درجه نخست خود معلمان بايد بر رفتار خود نظارت داشته باشند و سپس مسوولان ذيربط بر نحوه گزينش و نيز اقدامات معلمان نظارت دقيق داشته باشند تا نظام آموزشي تبديل به معركه خشونتهاي فيزيكي و كلامي نشود و اگر با تمام اينها باز چنين اتفاقات تلخي مشاهده شد، مردم از طريق قانوني مبادرت به اعاده حق خود كنند تا اولا، درس عبرتي براي خاطيان ديگر باشد و ثانيا در درازمدت دستِكم به خاطر ترس از اِعمال قانون، معلمان خطاكار جلوي خشونت خود را بگيرند.
مدرس دانشگاه و پژوهشگر حقوق بينالملل كودكان