تناقض عجيب
عباس عبدي
بهطور معمول ابتدا به ساكن هيچ گونه خبري درباره احضاريهها يا حتي رسيدگيهاي قضايي مربوط به خود را خبري نميكنم. يك علت مهم آن عدم علاقه به طرح مسائل شخصي است. واقعيت اين است كه جامعه ما آن اندازه مشكلات و مسائل دارد كه جايي براي طرح مشكلات و شكايات يا پروندههاي شخصي باقي نمیگذارد. در همين دو سال اخير پروندههايي بوده كه هيچگونه اطلاعرساني از طرف من صورت نگرفته است و اكنون هم كه به ماجرا نگاه ميكنم از اين رفتارم خشنودم. بنابراين كاش دادستاني محترم تهران در مورد اخير نيز به جاي اعلان عمومي از روال متعارف عمل ميكردند تا وضعيت ارتباطي و رسانهاي را مشوش نميكردند. البته اين حدس هم زده ميشود كه هدف اصلي از اين اعلام عمومي، نشان دادن ارادهاي در مواجهه با مجموعه فعالان رسانهاي است. در اين صورت بايد بگويم كه بسيار باعث تأسف است كه هنوز درك دقيقي از اهميت رسانه و الزامات آن وجود ندارد. گويي غير قابل تغييرترين گزاره و رويكرد نزد برخي از صاحبان قدرت در ايران، درك آنان از رسانه و فعالان رسانهاي است و بهطور پيوسته گمان ميكنند كه آنان بايد در خدمت جناح حاكم بوده و هيچ استقلالي نداشته باشند. اخيرا مقام رهبري به نكته مهمي اشاره كردند كه: «امروز... رسانهها بيش از موشك و پهپاد و هواپيما در عقب راندن دشمن تاثير ميگذارند و دلها و ذهنها را تحت تاثير قرار ميدهند. جنگ، جنگ رسانهاي است. هر كس رسانه قويتر داشته باشد در اهدافي كه دارد موفقتر خواهد بود.» واقعيت اين است كه نظام رسانهاي رسمي ايران از حيث اين شاخص و ويژگي در حداقلها هم نيست، چه رسد كه با ساير رسانههاي جهان بخواهد مقايسه شود. استفاده و كاربرد هر پديدهاي مستلزم تأمين منافعي است، كه هزينهها يا بهتر است بگوييم الزاماتي هم دارد. براي مثال استفاده از خودرو حمل و نقل را بسيار ساده و مفيد ميكند، ولي نيازمند رعايت قواعد خاص نيز هست كه اگر رعايت نشوند، بايد عطاي آن را به لقايش بخشيد. در اينجا قصد ندارم كه اقدام اخير دادستاني را در رابطه با يادداشت خودم نقد كنم، طبعا اين كار را به مراحل رسيدگي واگذار ميكنم، ولي اين نحوه برخورد با رسانهها بيش از آنكه نشانگر قدرت باشد، محصول و نتيجه فقدان اعتماد به نفس است. اينكه يك نفر در كانالش قيمت ارز را بنويسد و آن را عامل افزايش قيمت ارز بدانيم، همان اندازه نامتعارف و نامعقول است كه تحليل و تشخيص پزشك يا سخنان ديگران را عامل بيماري بدانيم. زماني قيمت رسمي دلار ۷ تومان بود، اكنون در بازار آزاد قيمتي دارد كه تقريبا همه مطلع هستند. چنين هم نبوده كه همواره و به صورت بازگشتناپذير صعودي باشد. يادم ميآيد پس از پذيرش قطعنامه ۵۹۸ و نيز توافق برجام قيمت آن بهشدت افت كرد. در همين روزهاي اخير نيز در قيمت ارز تا ۱۰٪ افزايش و كاهش را شاهد بودهايم. در واقع هنگامي كه چشم بر واقعيت بسته شود، گمان ميكنيم، همه واقعيت يعني رسانه، و از آن بدتر اينكه گمان ميكنيم، رسانه يعني تبعيت از قدرت. خب! نتيجهاش همين ميشود كه مهمترين رسانه رسمي كشور از خود اعتبارزدايي كرده است. هنگامي كه اين رسانه اعتبار خود را زايل ميكند و مردم را بدبين مينمايد و حقيقت را فداي مجاز ميكند، گمان ميكنند كه اين كار خدمت به فهم مردم از تنش موجود است. البته بنده واقف هستم تعهدات هر فعال رسانهاي به منافع ملي چيزي نيست كه بتواند فداي واقعيت شود، ولي عكس آن نيز صحيح است و نميتوان تعريفي مندرآوردي از منافع ملي عرضه كرد و خواست كه استقلال فعالان رسانهاي و رسانه و نيز واقعيت را يكسره پيش پاي آن قرباني كرد. چنين منافعي پايدار نخواهد بود. اگر قرار باشد كه سياههاي از اقدامات عليه امنيت رواني مردم برشمرد، بهطور قطع اين موارد در رسانههاي رسمي حتي اطلاعيهها و مواضع رسمي بسيار بيشتر ديده ميشود.
در همين زمينه گفتار مقامات محترم قضايي بايد به كلي از ضابطان متفاوت باشد و قالب حقوقي آن چنان قوي باشد كه شائبهاي در فهم گفتار آنان ايجاد نشود. اصطلاح «امنيت رواني جامعه» نيز مفهومي جديد است كه به مفاهيم كشدار قبلي اضافه شده است.
اين برخوردها موجب ميشود كه افراد مستقل و زيادي كه حاضرند و يا عقيده دارند كه درباره فلسطين و اسراييل، حتي همسو با فهم همدلانه سياستهاي ايران مطلبي بنويسند، سكوت پيشه كنند، علت نيز روشن است. اگر پس از اين احضارها چيزي در اين زمينهها بنويسند، بهطور طبيعي بياثر خواهد بود زيرا خواننده به درستي گمان ميكند كه براي خروج از زير فشار قضايي اين را نوشته پس اثرگذار نخواهد بود. الآن ديدم كه فعال رسانهاي ديگري را هم احضار كردند كه اتفاقا در دفاع از مقابله با اسراييل بيش از بقيه مينويسد، ولي خوب اگر يك جايي حرف او را قبول ندارند، دليل نميشود كه فوري او را احضار كنند. اين موجب ميشود كه او نه تنها از نوشتن پرهيز كند، بلكه اعتبار نوشتههاي مستقل ديگران نيز زير سوال برود. چون همه خواهند گفت كه افراد وقتي ميتوانند چيزي بنويسند كه بهطور كامل در ذيل خط مشي رسمي باشد. اين يعني بياعتباري محض نظام رسانهاي، همان كه در سخنان مقام رهبري ديديم. خلاصه اينكه اين نوع اقدامات بيش از هر چيزي امنيت رواني جامعه را مخدوش ميكند. خود دانيد.