رسانههاي نوين و چالش روايتهايي در خاورميانه
زهرا نژادبهرام
امروزه روايتهاي گوناگون از قتل عام مردم در غزه و لبنان در بستر رسانههاي جريان اصلي و نوين تصويري متفاوت از روايت را معنا كرده كه هر كدام از آنها با تكيه بر منابع، علايق، وابستگيها تصويري متفاوت از حقيقت را بيان ميكنند. رسانههاي جريان اصلي در پي نهادينه ساختن روايت مسلط خود مبني بر محكوميت مردم فلسطين و غزه بدون توجه به اتفاقات تاريخي آن هستند و رسانههاي نوين روايتي ديگر از نسلكشي فلسطينيها و تخريب گسترده خانه و كاشانه آنها در جهت فراخوان عمومي براي مقابله با نقض حقوق بشر و حمايت از مقام انساني را بيان ميكنند كه در نقطه مقابل آن روايت بازتوليد شده جريان اصلي در بيان اسلامهراسي و خاورميانههراسي و شهروند درجه دوم بودن كشورهاي منطقه هستند . رسانههاي وابسته به جريان اصلي كه در اختيار امپراتوري رسانهها هستند و رهبران سياسي آنها پشتيبان سياسي و نظامي و اقتصادي اسراييلند، تصوير قتل عام و نسلكشي در غزه و لبنان را در كنار اتفاقات هفت اكتبر قرار ميدهند تا عمق فاجعه بر مردم اين سرزمين را در اقدام متقابل تعريف كنند در حالي كه گستره، حجم و رويكرد كشتار غيرنظاميان فاصلهاي عميق با آنچه گذشته است، دارد! ايجاد ادبياتي مبني بر قرباني بودن، دفاع از خود و پاسخ متقابل براي اسراييل كه كليدواژه رسانههاي جريان اصلي شده با انتشار عكسها و ويديوهاي گسترده در شبكههاي مجازي كه حقيقتي ديگر از نسلكشي در غزه و لبنان را آشكار ميسازد، با فرورريزش روايتي روبهرو شده كه نشانگر تحولي در روايتسازي و روايتپروري است . اگر تاكنون منشا ساخت روايتها از طريق جريان اصلي رسانهاي صورت ميگرفت و قادر بود افكار عمومي و در پي آن سياستگذاري دولتهاي بزرگ را معنادار سازد؛ اكنون با ورود رسانههاي نوين در فضاي مجازي روايتهاي مسلط با شكست روبهرو شدهاند و مجبور به تغيير سبك و سياق خود هستند و در بسياري موارد تغيير شكل دادهاند، آنگونه كه توان روايتسازي جريان اصلي را با چالش جدي روبهرو كردهاند . تكنيكهاي به كار گرفته شده براي روايتسازي از تقطيع تصاوير تا ايجاد كليدواژههاي خاص براي تصويرسازي از روايت مسلط براي واقعه غزه و لبنان اكنون به ابزاري براي جريان رسانهاي موازي و پر قدرت شبكههاي مجازي مبدل شده كه با بهرهگيري از همان ظرفيتها حقيقت را آشكار كنند؛ آنها قادرند ضمن نفي روايت مسلط، روايتي ديگر كه مبتني بر واقعيت است را نشر بدهند. در واقع روايتهاي نخستين جريان اصلي نه تنها به نوعي نفي شدهاند، بلكه روايتهاي تازه و متفاوتي شكل گرفته است!
كشتار بيش از 40 هزار نفر كه يكسوم آنها كودك هستند دركنار ديگر غيرنظاميان امري نيست كه بتوان آن را با تكنيكهاي رسانههاي جريان اصلي به حاشيه راند يا كوچك شمارد، بلكه بستري رسانههاي نوين است تا حقيقت را به روايت واقعيت از بطن مردماني كه تحت جنايت قرار گرفتهاند، مبدل كند . تلاش براي همدلسازي جهانيان از سوي جريان اصلي با جنايت به وقوع پيوسته در لبنان و غزه اكنون نه تنها خريداري ندارد، بلكه خود به ضدتبليغي مبدل شده كه روايتسازان و روايتپروران جريان اصلي را وادار به عقبنشيني تاكتيكي كرده است .
اگرچه تخريب غزه به روايت جريان اصلي رسانهاي عاديسازي شده، اما روايت رسانههاي نوين آنگونه است كه هر هفته جمع كثيري از افكار عمومي جهانيان را به خيابان دعوت ميكند تا نسبت به اين واقعه اعتراض كنند! آنگونه كه رهبران سياسي انگلستان كه خود يكي از گردانندگان جريان اصلي رسانه هستد را وادار به واكنش كرده و به گفته وزير خارجه آن كشور چك سفيد امضا به اسراييل نداده است يا اعلام نظر رييس جمهور فرانسه در تحريم و وادارسازي اسراييل به آتشبس فوري در لبنان گفتاري ديگر را بيان ميكند .
هر چند كه در اين ميانه آلمان كه سابقه ديرين در واقعه هولوكاست داشته با شتابي وصفناپذير به حمايت از كشتار در غزه و لبنان توسط اسراييل برخاسته و اصرار به تقويت و ارائه سلاح به آن دارد .اما اين مهم بيانگر آن نيست كه شهروندان اين كشور در لابهلاي روايت جريان اصلي كه سعي در قرباني جلوه دادن اسراييل دارند همنظر با دولت اين كشور باشند، چراكه حضور معترضين به اين رفتار غيرانساني در خيابانهاي شهرهاي مختلف اين كشور آشكاركننده حقيقت روايت است نه روايتهاي جريان اصلي رسانه.
در نهايت به نظر ميرسد امروز كاركرد رسانههاي نوين در وقايع جهاني كه مرتبط به سرنوشت بشريت و حقوق انساني همه مردمان جهان است از حدود روايتسازي براي تخريب و ايجاد بستر براي سياستورزي قدرتهاي بزرگ عبور كرده و خود صحنهگردان بسياري از اتفاقات جهاني است كه بخش بزرگي از آن در خاورميانه و شرق اروپا در حال وقوع است .
تلاش براي دور نگهداشتن مردم از رسانههاي نوين در اغلب كشورها چه در غرب و چه در شرق، تاكيد بر اين امر است كه ميزان اثرگذاري اين رسانهها در واژگونسازي روايتهاي از پيش ساخته شده غير قابل انكار است . بر اساس آخرين آمارها، بهكارگيري اينترنت در جهان از مرز 5 ميليارد نفر گذر كرده و افزون بر 92 درصد اين كاربران در رسانههاي اجتماعي عضويت دارند .مردم جهان (1) خود را در معرض اين رسانههاي نوين قرار دادهاند تا تصاوير ساخته شده توسط جريان اصلي را با نگاهي ديگر و روايتي ديگر بررسي كنند .
از اين رو از آنجا كه به تعبيري ديگر 64 درصد مردم جهان (2) كاربر شبكههاي اجتماعي هستند، روايتهاي بيان شده توسط جريان اصلي رسانه را با نگاهي ديگر نيز مورد توجه قرار ميدهند و آن روايتهاي برگرفته از رسانههاي نوين است . به عبارت ديگر اكنون آن روايتها به نوعي در معرض فروپاشي توسط مردماني است كه خود راوي وقايع هستند و عينيت آن را ميتوانند در واقعه كشتار مردمان و ايجاد زمين سوخته در فلسطين و لبنان مشاهده كنند .
اگرچه روزنه نخست تولد روايتهاي متفاوت از جريان اصلي در رسانههاي نوين در خاورميانه را بتوان در شكلدهي روايتهاي متفاوت با فيسبوك و بهار عربي در مصر و ساير كشورها در سال 2010 تعريف كرد؛ اما آنچه بيش از همه اهميت دارد، جايگاه اين نوع از رسانهها در برهم زدن روايتهاي جريان اصلي جهاني و ناباوري عمومي نسبت به آنهاست، چراكه اكنون اين شهروندان جامعه جهاني است كه توليدكننده روايت هستند. شايد از اين جهت است كه برخي رسانههاي جريان اصلي در تلاش هستند با استفاده از ظرفيت رسانههاي نوين نگاهي تعاملي را با مخاطبان داشته باشند، اما تاكنون نتوانستهاند روايت خود را با تكيه بر نظر مخاطبان تبيين كنند، چراكه آنها بر مبناي سياستگذاريهاي متفاوتي فعاليت ميكنند كه امكان تعامل در اين ساحت از ارتباط را ندارند .
بر اين اساس ميزان تلاش اسراييل براي تغيير معادلات در ايجاد روايتهايي كه جريان اصلي به دليل عدم صحت آنها قادر به بازتوليدش نيست را نيز بايد مورد توجه قرار داد، آنگونه كه سرمايهگذاري آنها در شبكههاي اجتماعي و بسيج نيروهاي رسانهاي پروژهاي در جهت انتقال مفاهيم دفاع، قرباني، يهوديستيزي، هولوكاست و... در اين شبكهها در حال بازتوليد است، اما شهروند- خبرنگاران و كاربران آن روايتها را بازتوليد روايت جريان اصلي ميدانند و آنها را باور ندارند. آنگونه كه اين سرمايهگذاري نتوانسته در برابر روايتهاي جهاني كه محكوميت اسراييل به دليل نسلكشي فلسطينيها را بيان ميكند جايي براي خود جستوجو كند .
از اين رو خاورميانه با تنوعي از روايتها روبهرو است كه هر كدام مسيري متفاوت را طي ميكنند، اما آنچه روايت مسلط را تقويت كرده، روايت رسانههاي نوين است كه منجر به بسيج افكار عمومي در جهت پايان دادن به كشتار انسانها در غزه و لبنان است.
اين مهم نشانگر قدرت مردم است كه رسانههاي نوين در بروز و ظهور آن دستي پر توان داشتهاند، هرچند كه به دلايل گوناگون برخي از اين رسانهها با نوعي سانسور تحت عناوين مجرمانه يا خشونتآميز اقدام به حذف پستها، اما در نهايت رسانههاي نوين ابزار موثر براي تغيير روايتهاي برساخت شده در بستر قدرت نظامي و سياسي و اقتصادي جهاني هستند كه به نفع افكار عمومي گام برميدارند.