• 1404 دوشنبه 8 ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 3362 -
  • 1394 پنج‌شنبه 16 مهر

فلاش بك به سي و چند سال پيش

فريبا نباتي/ از آن روزها سي و چند سال مي‌گذرد؛ آن روزهايي كه كلي عجله داشتيم تمام شود برود پي كارش و زودتر هم‌قد و قواره پدر و مادرمان شويم و دوران بزرگسالي را مزه كنيم. حالا در همان دوران، همان سن و سال و قد و قواره كه سال‌ها آرزوي ديدنش را داشتيم روزهايي هست كه دل‌مان تنگ مي‌شود و ذهن‌مان پر مي‌كشد و ما را با خود مي‌برد به كودكي و دوران سرخوشي. امروز هم يكي از آن روزهاست؛ آنجا كه ميان بحث دوستانه يكي از دهه هفتادي‌ها نوستالژي‌هاي‌مان را به نام خودشان ثبت و سند مي‌زند و ما هم رگ گردن‌مان باد مي‌كند و كل كل دهه‌هاي 60 و 70 بالا مي‌گيرد.

هر نسلي يك قصه دارد. اما قصه كودكي ما كه اين روزها دهه سوم زندگي‌مان را مي‌گذرانيم آنقدر جذاب، خاص و متفاوت است كه به معروف‌ترين نسل حال حاضر ايران تبديل‌مان كرده، آنقدر معروف و مشهور كه متولدان دهه بعد از ما يعني دهه هفتادي‌ها اصرار دارند نوستالژي‌هاي‌مان را براي خودشان كنند. با همه اين تلاش‌ها ما آنقدر نوستالژي ناب و اصل داريم كه بازار مشترك نيست، سند شش‌دانگش به نام خودمان خورده و كسي نمي‌تواند در ميان كل‌كل‌ها دست روي‌شان بگذارد و مصادره‌اش كند. يكي از اين نوستالژي‌هاي خاص هر روز حول و حوش ساعت چهار عصر سراغ‌مان مي‌آمد و ميخكوب پاي حرف‌هايش مي‌نشاند و هر‌چه مي‌گفت وحي منزل بود براي‌مان. گيتي خامنه، مجري برنامه كودك با لباس‌هايي تيره‌رنگ و با حرف‌هايي ساده آنقدر مجذوب‌مان مي‌كرد كه تمام ساعتي كه پاي حرف‌هايش مي‌نشستيم به چيز ديگري فكر نمي‌كرديم. برنامه كودك با صحبت‌هايش شروع و تمام مي‌شد. حرف‌هايي كه هميشه خدا نصيحت بود اما آنقدر روي‌مان تاثير مي‌گذاشت كه يك جورهايي مادر دوم ما دهه شصتي‌ها شده بود. چوبين موجود ناشناخته فضايي با آن چشم‌هاي گنده‌اش، بامزي و شلمان قوي‌ترين خرس و دقيق‌ترين لاك‌پشت دنيا، مورچه و مورچه‌خوار با سلام سوسيس‌هاي معروفش و زهره و زهرا با انيميشن ابتدايي‌اش كارتون‌هاي رنگارنگي كه سياه و سفيد مي‌ديديم‌شان و امروز تصاوير خوش‌رنگ كودكي‌مان را ساخته‌اند.

ما، آخرين نسلي كه در كوچه و خيابان بازي مي‌كرد، تيله‌بازي، هفت‌سنگ، لي‌لي، يه قل دو قل و فوتبال با توپ‌هاي دولايه داشتيم كه كلي به اين بازي‌هاي كامپيوتري و گشتن در صفحه‌هاي مجازي مي‌ارزيد؛ بازي‌هايي كه مثل بازي‌هاي كامپيوتري امروز پيچيده نبود اما براي بردن در رقابت بايد كلي تكنيك ياد مي‌گرفتيم. يكي از آن نوستالژي‌هايي كه نامش به دهه 60 گره خورده و هيچ جوره به دهه‌هاي ديگر نمي‌دهيمش تنها شامپوي موجود دوران كودكي‌مان است. زردرنگ خمره‌اي كه بعدها صورتي‌رنگش هم با رايحه سيب آمد و استفاده‌اش كلي كيفورمان مي‌كرد؛ شامپويي كه بعد از اين همه سال باز هم در ويترين مغازه و بين شامپوهاي ديگر چشمك مي‌زند و خودنمايي مي‌كند و بايد يك دهه شصتي باشي تا بداني يك خمره‌اي كوچك چقدر خاطره در خود جا داده. مشق شب در دفترهاي كاهي و دفترهايي كه آرم و نشاني تعاوني داشت، مدادهاي سوسمار نشان كه بيشتر مواقع تهش را جويده بوديم، آبخوري‌هاي شلوغ با ليوان‌هاي تاشو، بخاري‌هاي نفتي كه كلاس را گرم مي‌كرد و چكمه‌هاي پلاستيكي رنگارنگي كه همه زمستان‌هاي‌مان را با آن مي‌گذرانديم هم از آن لحظات دهه60 بود؛ لحظاتي كه بخشي از زندگي بود و حالا شده‌اند نوستالژي‌هاي كودكي.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون