محمدابراهيم ترقينژاد
« ما رويارويي با كسي را دنبال نميكنيم. ما در جستوجوي دشمن نيستيم، ما دوست نياز داريم اما اجازه غفلت از منافع خودمان را نخواهيم داد. ما ميزان مسووليت خود را درك ميكنيم و واقعا آماده حضور براي حل مشكلات جهاني و منطقهاي هستيم؛ جايي كه شراكت ما مرتبط است، خواسته ميشود و مورد نياز است.»؛ اينها بخشي از اظهارات ولاديمير پوتين، رييسجمهور روسيه در سيزدهمين نطق سالانه خود در كاخ كرملين در برابر نمايندگان پارلمان و مقامهاي عاليرتبه كشورش بود. اين سخنان، تجلي كلامي سندي بودند كه روز قبل از آن توسط پوتين به عنوان سند راهبرد سياست خارجي جديد روسيه ابلاغ شده بود و اينك، تجلي عيني آن، اين روزها در توافق آتش بس در سوريه و همچنين خويشتنداري با امريكاي اوباما متبلور شده است. حالا روسها كه هزينههاي سنگيني طي دو ماه اخير به دليل اتهام دخالت در انتخابات رياستجمهوري امريكا پرداختهاند، در سند جديد سياست خارجيشان، سياست چندجانبهگرا مبتني بر افزايش همكاريها با غرب را تدوين كردهاند و در انتظار آمدن ترامپ، روزها يكي پس از ديگري سامان ميدهند و تلاش دارند با تدبير بر زمين مينگذاري شده توسط دولت اوباما قدم نگذارند. با اين وجود، آنها نگاهي نو از امريكا تا چين و از خاورميانه تا اروپا و شمال آفريقا را سامان دادهاند. نكته مهم اما آن است كه روسها براي نخستينبار ايران را در سند سياست خارجيشان مورد لحاظ قرار دادهاند و از همكاري همهجانبه با ايران سخن گفتهاند. درباره سند تازه تدوين شده راهبرد سياست خارجي روسيه گفتوگويي با جهانگير كرمي، تحليلگر ارشد و استاد مطالعات روسيه دانشگاه داشتهايم كه مشروح آن در ادامه ميآيد.
سند مفهوم سياست خارجي روسيه يك ماه پيش از سوي ولاديمير پوتين، رييسجمهور اين كشور به دستگاههاي اجرايي روسيه ابلاغ شد. نخست بفرماييد اين سند در سياست خارجي روسيه از چه جايگاه و اهميتي برخوردار است؟
در كشورهاي قدرتمند، براي ايجاد هماهنگيهاي لازم به لحاظ گفتماني و ايجاد اجماع فكري ميان نخبگان و مقامات اداري، دستگاههاي دولتي معمولا تلاش ميكنند موضوعات و مفاهيم مرتبط با هر حوزه فعاليت دولتي را در سندي تدوين كنند و اين سند، مبنا و محور فكر و گفتوگو و همچنين اقدام و تعامل در سازمانهاي مربوطه ميشود. اين موضوع در امريكا، روسيه، چين و انگليس و ساير كشورهاي پيشرفته امر مسبوق به سابقهاي است؛ به گونهاي كه در قرن نوزدهم اسنادي را به نام دكترينهاي نظامي شاهد بوديم. اين اسناد كه عمدتا در حوزههاي نظامي نوشته ميشدند زيرا قرن نوزدهم، قرن جنگهاي بزرگ ناسيوناليستي و منطقهاي در اروپا بود و دولتهاي اروپايي ميكوشيدند در حوزه نظامي، يك نوع اجماع گفتماني ميان مقامهاي نظامي و دولتي ايجاد كنند. نخستين دكترين نظامي هم در پروس نوشته شده است. در مورد روسيه نيز، مساله سندنويسي به اوايل قرن بيستم يعني در سال 1912 و در دوره تزاري بازميگردد. با اين وجود، امروزه سندهاي بالادستي، امر گسترشيافتهاي در روسيه هستند و حدود 135 سند راهبردي در حوزههاي مختلف فرهنگي، سياسي، اقتصادي، اجتماعي و سياست خارجي در روسيه وجود دارد. يكي از اسناد مهم در روسيه، سند مفهوم سياست خارجي است كه هم اهداف و منافع ملي روسيه بيان ميشود و هم برنامههاي دولت براي دستيابي به آن اهداف تبيين ميشود و هم به نوعي علاوه بر اجماع داخلي در حوزه سياست خارجي، تلاش ميشود تا پيشبينيپذيري را براي متحدان و رقيبان روسيه فراهم آورد تا آنها برداشت روشني از سياستهاي روسيه داشته باشند. نخستين سند سياست خارجي روسيه پس از فروپاشي شوروي سابق، در سال 1993 منتشر شد و سندهاي بعدي در سالهاي 2000، 2009 و 2013 بودند و سند 2016 آخرين سند در اين حوزه است. با اين وجود، سندهاي سياست خارجي در روسيه را نبايد با فرمانهاي رييسجمهور در حوزه سياست خارجي اشتباه گرفت. براساس قانون اساسي روسيه، رييسجمهور اين كشور ميتواند فرمانهايي را صادر كند كه آن فرمانها قدرت مبناي رفتار قرار گرفتن در آن حوزهها دارند. تعداد اين فرمانها در دورههاي رياستجمهوري مختلف بسيار بيشتر از سندهاي سياست خارجي است. تا به حال نيز حدود 12 فرمان در حوزه سياست خارجي روسيه صادر شده است.
از اجراي سند قبلي سياست خارجي روسيه، كمتر از سه سال گذشته بود. چه مسائلي منجر شد تا اين سند بهروزرساني شود؟
سندهاي سياست خارجي در روسيه در سالهاي اخير در دورههاي چهار تا پنج ساله تدوين و اعلام ميشوند مگر آنكه اتفاق خاصي رخ بدهد. علت بازنويسي سند سياست خارجي روسيه هم به اتفاقاتي نظير بحران اوكراين، عمليات نظامي در سوريه، تحريمهاي بينالمللي و تحولاتي كه در محيط بينالمللي و فضاي جهاني صورت گرفته است، بازميگردد. در اين سند آمده است كه محيط بينالمللي به گونهاي در حال تحول است كه به محدود شدن غرب در حوزههاي اقتصادي و سياست جهاني انجاميده، افراطگرايي بيش از پيش گسترش يافته، نقش قدرت در روابط بينالمللي بيشتر شده و اقداماتي از سوي غرب براي تضعيف ثبات راهبردي جهاني شكل گرفته و نهايتا آنكه محيط بينالملل بيش از گذشته به سوي جهان چند قطبي حركت كرده است. مجموع اين عوامل موجب شده تا دولتمردان روسي ضرورتهايي براي بازنگري در اسناد راهبرديشان به ويژه در حوزه سياست خارجي پيدا و در اين باره اقدام كنند.
اين اقدام روسها تا چه اندازه تحت تاثير روي كار آمدن ترامپ است؟
روند تدوين اسناد سياست خارجي در روسيه، يك روند طولاني است و معمولا به زماني بيش از يك سال نيازمند است. با توجه به اينكه سند اعلام و ابلاغ سند با پيروزي دونالد ترامپ فاصله چنداني نداشت، نميتوان گفت كه انتخاب ترامپ در اين سند تاثير چنداني داشته است. احتمال تاثير پيروزي ترامپ را كم ميدانم.
در سند پيشين سياست خارجي روسيه، درگيريهاي اين كشور در سطح جهاني هم افزايش يافت. آيا روسيه در اين سند درصدد تغيير در اهداف و اولويتها است؟
من تفاوت گستردهاي ميان اين دو سند نديدم. بسياري از موضوعاتي كه در سند گذشته مطرح شده، در اين سند هم مجددا بيان شده است اما در جزييات، تفاوتهايي وجود دارد. شايد مهمترين تفاوت اين دو سند در درجه نخست، تاكيد جدي بر مبارزه با تروريسم و به ويژه تمركز مبارزه با داعش كه صراحتا از آن به عنوان يك موجوديت خطرناك براي صلح و امنيت منطقهاي و جهاني و دولتها از آتلانتيك تا پاكستان ياد شده است، دانست. نكته بعدي، تاكيد گسترده بر حفظ نظام وستفاليايي است. روسها به دنبال حفظ حاكميت ملي، تماميت ارضي، احترام متقابل دولتها و عدم دخالت در امور داخلي يكديگر هستند. سومين نكته آن است كه در اين سند بر همكاري با غرب براي حل و فصل وسيعي از مسائل و مشكلات به صورت جدي تاكيد شده است. روسها معتقد هستند كه امنيت در منطقه يوروآتلانتيكي و اوراسيايي تقسيمناپذير است و بر همكاري برابر و اعتماد متقابل با شركاي اروپايي تاكيد ميكنند. همچنين آنها به شكل پررنگتري بر همكاري در حوزههاي مختلفي مانند مبارزه با تروريسم، حل و فصل بحرانهاي منطقهاي و همكاري در حوزه انرژي نسبت به سند قبلي تاكيد كردهاند. با اين حال، شايد بتوان گفت مهمترين نكته در اين سند آن است كه روسيه ضمن آنكه غرب را تهديد ميداند و نسبت به گسترش ناتو، گسترش اتحاديه اروپا و اقدامات امريكا در حوزه سيستمهاي سپر دفاع موشكي نگراني دارد و همه آنها را تهديدهايي براي خود در مقابل ثبات جهاني و همكاري راهبردي ميان روسيه و امريكا قلمداد ميكند اما در عين حال، غرب را متحد روسيه در حل و فصل مسائل جهاني و موضوعات و تهديدات مشترك براي امنيت جهاني قلمداد ميكند؛ به عبارتي، همزماني تهديد و اتحاد با غرب در اين سند بسيار چشمگير است.
بر همزماني اتحاد و تهديد دانستن غرب از سوي روسها تاكيد كرديد. فكر ميكنيد روسها چگونه بخواهند اين تناقض را در فضاي ضدروسي و سرشار از تنش با غرب را عملياتي كنند؟ آيا اين مساله موجب تغيير روش از سوي روسيه ميشود؟
من تناقضي در سياست خارجي روسيه در اين باره مشاهده نميكنم مگر آنكه نگرشمان به اين سند، يك نگرش مبتني برد- باخت باشد. اگر نگاه براساس نگاه برد- برد و بازي با حاصل جمع باشد، آنگاه تناقضي در سياست خارجي روسيه مشاهده نميكنيم.
ميشود گفت كه روسها ميخواهند بازي برد- باخت پيشين را به بازي برد- برد تغيير دهند؟
روسها در اين سند به دنبال آن هستند تا بازي برد- برد را جايگزين بازي برد- باخت گذشته كنند؛ به اين معنا، نخست، روسها ميخواهند مسائل جهاني را چند بعدي و چند جانبه نگاه كنند، دوم، روسها ميخواهند حوزههاي منافع مشترك را بسيار پررنگ كنند، سوم، روسها ميخواهند از ورود به يك بازي رقابتي همهجانبه با غرب اجتناب كنند. اين رقابت همهجانبه هزينههاي گستردهاي براي دولت روسيه ايجاد خواهد كرد. در واقع، روسيه اعتقادي به رقابت همهجانبه با غرب ندارد. تجربه رقابت همهجانبه از نگاه روسها، تجربه بسيار تلخ و شكستخوردهاي است. در عالم واقع موضوعاتي وجود دارد كه اين موضوعات، منافع مشترك را نسبت به موضوعات متعارض غلبه ميدهد. براساس اين سه مولفه، چند مساله را در رويكردهاي آتيشان مدنظر قرار خواهند داد: نخست اينكه روسها بايد از ورود به حوزههاي رقابتي جديد با غرب خودداري كنند، دوم، حوزههاي مشترك با غرب را پررنگ كنند چون مسائلي است كه مربوط به هر دو طرف است و حل آنها از جانب يك طرف، هزينههاي زيادي را به همراه خواهد داشت. سوم اينكه موضوعات و حوزههاي رقابتي كنوني با غرب را هم حل و فصل كنند.
اين موضوعات به طور مشخص چه مسائلي هستند؟
هماينك پنج موضوع رقابتي ميان روسيه و غرب موجود است: سپر موشكي، گسترش ناتو، بحران اوكراين، تحريمها و بحران سوريه. روسها ميخواهند اين پنج موضوع را به تدريج با غرب حل كنند. دليل حل و فصل هم به خاطر آن است كه اين بحران هم براي روسيه و هم براي غرب هزينههاي زيادي را ايجاد ميكند و همچنين موضوعات مشتركي مانند تروريسم، ثبات جهاني ثبات منطقهاي و همكاري در حوزه انرژي و منافع مشترك نهفته در حوزههاي مشترك تقسيمناپذيري امنيت مغفول خواهند ماند. پس دولت روسيه تلاش ميكند اين موضوعات را به تدريج حل كند.
براي حل هر كدام از اين تهديدات و نگرانيها، مسكو چه نسخهاي دارد؟
حل اين بحرانها و نگرانيها كار سادهاي نيست كه يك دولت بخواهد براي آنها نسخهاي جهت حل و فصل ارايه كند. در هر كدام از اين موضوعات، دوطرف ديدگاههايي دارند كه اين ديدگاهها، در ابتداي امر شديدا متعارض است ولي به اين معنا هم كه امكان رسيدن توافق وجود ندارد، نيست. به همين خاطر، آنها تلاش ميكنند از سادهترين و كمهزينهترين اختلاف يعني بحران سوريه آغاز كنند و اگر در اين زمينه موفقيتي را حاصل كنند تلاش ميكنند اين تجربه را به ساير موضوعات تسري دهند. اگر مساله سوريه حل و فصل شود، دولت روسيه گام دومش را براي حل و رفع تحريمها برخواهد داشت چون براي روسيه شديدا پرهزينه بوده است و روسها سعي ميكنند از فشار تحريمها بر خودشان بكاهند. اگر در اين زمينه هم موفقيتي حاصل شود، آنها به سمت حل بحران اوكراين حركت ميكنند. براي حل بحران اوكراين نسخه مشخصي از قبل وجود دارد و آن، توافقي است كه طرفين در نشست مينسك بر آن تفاهم كردند. در نشست مينسك، يك طرح چهار مرحلهاي براي حل بحران اوكراين پيشبيني شده است كه فعلا دو گام از آن توافق را طرفين اجرايي كرده و آنها همچنان در مرحله دوم باقي ماندهاند و دو مرحله ديگر باقي مانده است. بنابراين روسيه تلاش ميكند در درجه اول با دولت اوكراين و سپس با اتحاديه اروپا و امريكا گفتوگوهايش را آغاز كند و پيشرفتهايي داشته باشد. درباره گسترش ناتو از قبل نيز يك راهحلي وجود داشت و آن، اين بود كه براساس طرح ريست سال 2009 باراك اوباما، موضوع گسترش ناتو به حالت تعليق درآمد ولي در سال 2012 مجددا بحث گسترش پيگيري شد. روسها تلاش ميكنند تا واشنگتن و طرفهاي اروپايي را مجاب به عدم گسترش حوزه ناتو بكنند. با اين وجود، سختترين و پيچيدهترين موضوع، بحث سپر موشكي است كه به نظر من، براي روسيه هم خطرناكترين موضوع تلقي ميشود. در اين چارچوب روسيه تلاش ميكند امريكا و ناتو را وادار به تعليق استقرار سامانههاي جديد و جمع كردن سامانههاي كنوني بكند. اين مساله، كار بسيار دشواري است چون بخش اعظمي از استقرار اين سامانهها انجام شده و مابقي آن در حال پيگيري است و رسيدن به توافق بسيار دشوار است. براي هر يك از اين موضوعات، راهحلهايي وجود دارد اما مهم آن است كه آنها در ميز مذاكره، چه بده بستاني با يكديگر ميكنند؛ يعني چه چيزي را ميدهند و چه چيزي را ميگيرند. آيا در ازاي تعليق گسترش ناتو، روسيه حاضر است وضعيت بيطرفي اوكراين را بپذيرد؟ آيا طرف غربي تن به چنين وضعيتي خواهد داد؟ آيا دولت اوكراين مايل به چنين وضعيتي است در حالي كه دو سال پارلمان اوكراين، مصوبهاي را تصويب كرد كه اين كشور از وضعيت عدم تعهد خارج شد. اين مسائل، موضوعات پيچيدهاي هستند و موضوعات پيچيده هم راهحلهاي سادهاي نيز ندارند ولي درعين حال، با توجه به نقش محوري امريكا در طرف غربي، دولت روسيه - كه براساس سند راهبرد سياست خارجي هم صراحتا تاكيد ميكند قدرت در نظام بينالمللي نقش اصلي را پيدا كرده و بيش از گذشته اهميت يافته است -نگاهي قدرتمحور و مبتني بر عملگرايي و بازي بزرگ براساس كنسرت قدرتهاي بزرگ دارد.
نگاه روسها به انتخاب ترامپ چيست؟
از نگاه مسكو، روي كار آمدن ترامپ ميتواند مقدمهاي براي حل اين موضوعات باشد زيرا روسها معتقدند امريكا نقش اول را در طرف غربي ايفا ميكند ولي در عمل كار دشواري است چون طرف اروپايي هم در اين باره منافع، علايق و نظراتي دارند و نگرانيهايي به ويژه از سوي كشورهايي مانند روماني، چك، لهستان و مجارستان نسبت به حضور قدرت بزرگي چون روسيه در همجواري مرزهايشان وجود دارد.
آيا ترامپ قادر به كاهش فضاي تنشآميز امريكا و روسيه است؟
احتمال تغيير فضا بسيار بيشتر از احتمالات ديگر است زيرا نظام امريكا، يك نظام رياستجمهوري است و سياست خارجي اين كشور مستقيما برعهده رييسجمهور است. دوم اينكه، جمهوريخواهان نگاهشان بيشتر متمركز به قدرت است و دغدغههايي همچون حقوق بشر، آزادي، رسانهها، NGOها و... را كمتر دارند و در عمل، رسيدن به توافق رسيدن با جمهوريخواهان براي روسها كار آسانتري است. اين اعتقاد در مسكو وجود دارد ولي اينكه همه مسائل نيز حل شوند، ترديدهايي وجود دارد ولي تلطيف روابط حتمي است و اين تلطيف روابط، قدمي رو به جلو محسوب ميشود. در دوره ترامپ، دولت امريكا دغدغه حقوق بشر و آزاديها را در روسيه دنبال نميكند و همين مساله، تا حد بسيار زيادي، نگرانيهاي مسكو در داخل روسيه را رفع ميكند. گام دوم اين است كه در دوره جديد، دولت جديد امريكا هر روز تلاش نميكند تا بهانهاي براي مقابله با روسيه بتراشد و طرف روسي نيز با اطمينان بيشتري با امريكا رفتار ميكند. بحث اخراج ديپلماتها نيز نشان داد كه اگر مسكو مقابله به مثل نكرد براي آن بود تا اعتماد بيشتر ترامپ را جلب كند اما در گام سوم، روسيه و امريكا ناگزير هستند به سراغ موضوعات چالشي كنوني حركت كنند. موضوع سوريه سادهترين راه همكاري و گشايش ميان طرفين است. من فكر ميكنم موضوع سوريه و اوكراين مسائل اصلي براي امريكا نيستند. امريكا در وضعيتي به سر ميبرد كه بسياري از موضوعاتي كه مجبور به مداخله در آنها ميشود، موضوعات واشنگتن نيستند بلكه مسائلي هستند كه متحدانش بر دوش امريكا ميگذارند. همين مساله درباره ايران و امريكا هم صدق ميكند؛ به اين معنا كه بسياري از تنشهاي كنوني ميان تهران و واشنگتن، اختلافات ميان ايران و امريكا نيست. حوزه منافع مشترك ايران و امريكا بسيار بيشتر از حوزه منافع متعارض است. آنچه موجب ايجاد فضاي خصومتآميز در روابط ايران و امريكا شده، تلاش اسراييل و عربستان و سپس كشورهاي ديگري مانند تركيه است. اين كشورها به عنوان متحدان امريكا، از واشنگتن به عنوان متحدشان، مسووليتپذيري را طلب ميكنند و امريكا به عنوان يك قدرت هژمون طبيعتا مسووليتهايش را بايد انجام بدهد. اين مسووليت، حمايت از متحدانش و در نظر گرفتن دغدغههاي آنها در موضوعات مختلف است. بسياري از موضوعات ايران و امريكا به خاطر اختلافات و رقابتهايي است كه متحدان واشنگتن با تهران دارند و اين متحدان اين مسائل را بر دولت امريكا تحميل ميكنند. البته يك سطحي از اختلافات ايران و امريكا به مسائل داخلي دو كشور و به ويژه طرف امريكايي بازميگردد. مسائل رسانهها و افكارعمومي در بزرگنمايي اين اختلاف هم نقش دارند كه البته آنها تا حدي تحت تاثير لابيهاي يهودي، عربي و تركي است. همچنين آنها متاثر از خصومتهايي هستند كه در طول دهههاي گذشته تشديد شدهاند. سطح سوم، مسائل ايران و امريكا واقعي و عيني است. در اين سطح، هم موضوعات مشتركي ميان ايران و امريكا مانند مبارزه با تروريسم، تامين امنيت و اقتدار براي دولت مركزي عراق، تامين امنيت و اقتدار براي دولت مركزي افغانستان و تامين امنيت در خليج فارس و... وجود دارد و هم موضوعات اختلافي مانند رژيم صهيونيستي، حمايت امريكا از رژيم صهيونيستي، اقدامات رژيم صهيونيستي در نقض حقوق بشر، نسلكشي فلسطينيان يا حمايت امريكا از برخي از گروههاي برانداز مانند منافقين وجود دارد. اينها موضوعات واقعي است. مساله سوريه، مساله دولت امريكا نيست بلكه بر دولت امريكا تحميل شده است. در امريكا متفكراني همچون چارلمز جانسون وجود دارند كه ميگويند بسياري از هزينههاي امريكا، هزينهاي است كه از سوي متحدان امريكا بر واشنگتن تحميل ميشود و ميگويند امريكا هزينههاي گزافي را ميدهد كه لزوما اين هزينهها آوردهاي استراتژيكي را براي امريكا ندارد.
اين همان ديدگاهي است كه ترامپ هم دارد و اين مساله ميتواند مسير حل مناقشهها را هموار كند؟
ترامپ تحت تاثير اين گفتمان است. متاسفانه اين گفتمان بسيار ضعيفي در امريكا است. فضاي امريكا نيز به گونهاي است كه اين گفتمان نميتواند به راحتي به گفتمان غالب تبديل شود. در مورد اوكراين نيز همين مساله صدق ميكند. هرچند امريكا به دنبال تغييراتي در فضاي پساشوروي است و هزينههايي را هم درباره اوكراين پرداخت كرده اما آنها چندان به دنبال عضويت اوكراين در اتحاديه اروپا نيستند و اين مساله چندان دغدغه امريكا محسوب نميشود. اينكه امريكاييها بخواهند وارد اوكراين بشوند و با روسها درگيري پيدا كنند، اين مساله جزو منافع ملي امريكا نيست بلكه متحدان امريكا آن را بر واشنگتن تحميل كردهاند لذا دولت پوتين تلاش ميكند از طريق تعامل با ترامپ بتواند اين هزينهها را از دوش مسكو بردارد. اين مسائل هزينههايي را براي روسيه ايجاد كرده است. كماآنكه در طول سالهاي گذشته به دليل تحريمها، اقتصاد روسيه 50 درصد كاهش داشته است. اينها هزينههايي هستند كه روسيه به دليل رقابتهاي بينالمللي ميپردازد البته اين هزينهها را براي امريكا هم هزينههايي داشته است و ترامپ بارها به آن اشاره كرده است.
در دوره انتقال قدرت در امريكا شاهد اوجگيري تنشها ميان امريكا و روسيه هستيم. آيا اين مسائل را ميتوان نوعي مينگذاري از سوي اوباما براي تداوم وضعيت كنوني تعبير كرد؟
برخي از مسائل ميان امريكا و روسيه، مسائل ريشهداري هستند و به سادگي هم حل نخواهند شد ولي اقداماتي كه در دوره اوباما صورت گرفته كه موجب تشديد تنش در روابط ميان امريكا و روسيه شده است. طبيعتا مسائلي از اين دست در دوره ترامپ رخ نخواهد داد. به طور مثال، احتمالا ديگر ديپلماتي اخراج نشود و ديپلماتهاي روسي به امريكا بازگردند. در مورد تمديد تحريمها، اين مساله منوط به آن است كه پيشرفتي در موضوع اوكراين صورت بگيرد يا توافقي ميان روسيه و امريكا و همچنين اتحاديه اروپا شود. تا زماني كه اين كار صورت نگيرد و هنوز دولت جديد امريكا وارد تعامل با روسيه نشده است، طبيعتا تنشها ميان مسكو و واشنگتن ادامه خواهد داشت. همچنين اوباما در روزهاي پاياني خود ميخواهد انتقام بگيرد؛ هم از پوتين و هم از ترامپ. انتقام از پوتين به خاطر مداخلاتي كه روسها در فرآيند انتخابات رياستجمهوري امريكا داشتهاند و شرايطي را رقم زدند كه دموكراتها در انتخابات از جمهوريخواهان شكست بخورد. البته اين مختص به روسها نيست كماآنكه اوباما در روزهاي پاياني دولت خود از اسراييل هم انتقام گرفت و امريكا به قطعنامه شوراي امنيت كه عليه رژيم صهيونيستي بود، پس از 37 سال راي ممتنع داد.
فضاي تنش با روسيه در اروپا حتي شديدتر از امريكا است. روسيه براي از بين بردن اين فضاي تنش چه راهكاري را در سند راهبرد سياست خارجي خود انديشيده است؟
بايد ديد مسائلي كه ميان روسيه و اروپا يا روسيه و امريكا وجود دارد، چه چيزهايي هستند؟ وقتي ما درباره اروپا سخن ميگوييم، بايد ديد منظورمان چيست؟ در اروپا، واقعيتي به نام اتحاديه اروپا وجود دارد اما در درون اتحاديه اروپا، واقعيت ديگري به نام دولتها وجود دارند. در سند راهبرد سياست خارجي، صراحتا به ادامه و توسعه همكاري روسيه با كشورهايي همچون فرانسه، آلمان و اسپانيا اشاره شده است. اين دولتها، هركدام منافعي در قبال روسيه دارند. بخشي از همين اتحاديه اروپا نگرانيهاي امنيتي درباره روسيه دارد. دولت روسيه در چند سال گذشته تلاش كرده است با گسترش روابط با تكتك كشورهاي اروپايي، اجماع واحد اروپايي را عليه روسيه از بين ببرد. به همين خاطر آنها از برگزيت هم استقبال كردند. كار ديگري كه در ماههاي اخير از سوي روسيه انجام شد و در ماههاي آينده هم تشديد خواهد شد، آن است كه آنها تلاش ميكنند امريكا را از اروپا جدا كنند. براي اين كار، دولت روسيه ابزارهايي را در اختيار دارد. يكي از اين ابزارها استفاده از مسائل داخلي اروپا و امريكا است. در اروپا ما شاهد به قدرت رسيدن جريانهاي راست افراطي هستيم. روي كار آمدن اين جريانهاي راست از نظر دولت روسيه، مثبت تلقي ميشود زيرا آنها يكپارچگي اروپا را تضعيف ميكنند. از سوي ديگر، دولت روسيه از طريق ديپلماسي عمومي و فرهنگي تلاش ميكند تا ارتباطاتي با محافل مختلف اروپايي و امريكايي برقرار كند كه بعضا نگاه اين محافل به روسيه خيلي تند نيست. به عبارت ديگر، هم در اروپا و هم در امريكا، جريانهاي مختلف به شكل واحد به روسيه نگاه نميكنند و هر كدام نظرات مختلفي درباره مسكو دارند. مسكو تلاش ميكند تا جريانهايي كه نگاه مثبت به روسيه دارند، قدرت پيدا كنند. همين مساله درباره كشورها نيز صدق پيدا ميكند. به طور مثال، كشورهايي كه به روسيه نزديكتر هستند، از روسها نگرانتر هستند و در عوض، كشورهايي كه از نظر جغرافيايي به روسيه دورتر هستند، نگراني آن كشورها را ندارند. روسيه تلاش ميكند تا از اين ابزارها و شرايط استفاده كند تا آن فضا را برهم بزند ولي اينكه آنها چقدر امكان دستيابي به اين هدف را دارند، سوال وجود دارد زيرا كار بسيار دشواري است زيرا جريانهاي روسستيز در غرب دست روي دست نگذاشتهاند و سعي ميكنند تا مدام تهديد روسيه را تبليغ و بزرگنمايي بكنند و از اين طريق، افكارعمومي را در اروپا و امريكا عليه روسيه نگران كنند.
در صورتي كه روسيه و امريكا به سمت تعامل با يكديگر حركت كنند، واكنش اروپاييها در قبال اين مساله چه خواهد بود؟
اتحاديه اروپا و روسيه در حوزههاي اقتصادي يك شراكت تقريبا 300 ميليارد دلاري دارند. به عبارتي، رقم مبادلات تجاري دو كشور، رقم بسيار بالايي است. اروپاييها به انرژي روسيه نياز دارند. روسها هم به فروش انرژي در سطح جهاني به ويژه به اروپاييها نياز دارند. اينها مسائلي هستند كه ميان طرفين وجود دارد. از طرفي، ميان روسيه و بسياري از كشورهاي اتحاديه اروپا مشكل خاصي در روابط دوجانبه وجود ندارد. به عبارتي، فضاي تنش كنوني ميان اتحاديه اروپا و روسيه نشات گرفته از بحران اوكراين است. اينكه اين مساله چگونه قابل حل است، طبيعتا وابسته به راهكاري است كه طرفين بتوانند براي حل بحران اوكراين پيدا كنند. آيا توافق مينسك و طرح چهار مرحلهاي صلح را اجرا خواهند كرد يا خير؟ اگر بحران اوكراين حل و فصل بشود، بخش مهمي از اختلافات ميان اروپا و روسيه نيز حل ميشود. مساله گسترش ناتو و همچنين گسترس سپر موشكي، چندان مساله اتحاديه اروپا و مسكو نيست. مساله اصلي اروپا با روسيه عمدتا اقتصادي، فرهنگي و اجتماعي است و در حوزههاي سياسي و امنيتي چندان مشكلي وجود ندارد زيرا آن مسائل به امريكا و ناتو سپرده شده است. اگر روسيه بتواند با دولت اوكراين و همچنين دولت اوكراين با مخالفانش و اجلاس مينسك ميان روسيه، امريكا، اروپا و اوكراين توافقي ايجاد كند، مسائل ديگر هم تحتالشعاع قرار ميگيرد.
در سند راهبرد سياست خارجي روسيه، جايگاه خاورميانه كجاست؟
تفاوت خاورميانه براي روسيه در اين سند آن است كه مساله داعش و تروريسم نسبت به گذشته بسيار پررنگ شده است. آنها بر تثبيت اوضاع در منطقه، مقابله با تروريسم و حل و فصل مناقشات، حل و فصل سياسي بحران سوريه، توسعه همكاري همهجانبه و تاكيد بر اجراي برجام براساس قطعنامه 2231 شوراي امنيت سازمان ملل و گسترش گفتوگو و همكاري با شوراي همكاري خليج فارس تاكيد كردهاند. همچنين مسكو بر تعامل با جهان اسلام و كمك به ثبات و امنيت در منطقه از طريق ناتو و سازمان شانگهاي اشاره داشته است. البته بسياري از اين مسائل در سند قبلي هم آمده است ولي به سه موضوع سوريه و مبارزه با تروريسم، همكاري با ايران و گفتوگوهاي راهبردي با شوراي همكاري خليج فارس به صورت ويژه تصريح شده است.
چقدر حضور در سوريه موجب تقويت جايگاه روسيه در خاورميانه نسبت به گذشته شده است؟
حضور روسيه در سوريه اين كشور را فعلا به بازيگر اصلي خارجي در مسائل مهم امنيتي منطقه تبديل كرده و نقش جهاني آن را نيز افزايش داده است اما اينكه در بلندمدت اين وضعيت چگونه خواهد بود، خيلي روشن نيست و بايد منتظر ماند و ديد سير تحولات چگونه پيش ميرود.
اما برخي معتقد هستند كه روسيه ميخواهد خلأ كاهش حضور امريكا در خاورميانه را با حضور خود پر كند. چقدر با اين تحليل موافقيد؟
اينكه روسيه در سالهاي اخير به ويژه از 2012 و روي كار آمدن مجدد پوتين، سياست خاورميانهاي روسيه تغيير يافته و متحول شده است، شكي نيست. اين سياست خاورميانه روسيه چهار محور اصلي دارد: همكاري همهجانبه با تمامي كشورهاي منطقه، ايجاد موازنه منطقهاي ميان ايران و عربستان و تركيه، حفظ دولت در سوريه و در نهايت، مبارزه با تروريسم. اين چهار موضوع، اركان اصلي سياست خارجي خاورميانهاي روسيه است اما اينكه روسيه بخواهد در بلندمدت در منطقه حضور نظامي داشته باشد، پاسخ خير است. به عبارتي، روسيه در بلندمدت ميكوشد پايگاه نظامياش را در سوريه كه از جنگ سرد تاكنون باقي مانده، حفظ كند و از طريق روابط با كشورهاي منطقه، بتواند از هرگونه تغيير در موازنه منطقه قدرت كه براي دولت روسيه در موضوعات مربوط به خاورميانه و مسائل كشورهاي مشتركالمنافع تهديداتي را ايجاد كند، جلوگيري نمايد. مهمترين ويژگي اين سياست، سلبي بودن و حفظ وضعيت موجود است و با يك سياست ايجابي كه طرح و ابتكار جديدي داشته باشد، همراه نيست. دولت روسيه به دنبال تغيير و ايجاد شرايط جديدي در منطقه نيست. ميخواهد اين وضعيت حفظ شود و در پرتو آن، تهديدات را براي روسيه و متحدان منطقهاياش و همچنين سرايت تروريسم و دخالت احتمالي بلوكهاي قدرت به مناطق حوزه نفوذ روسيه را كنترل كند.
از سوريه به عنوان نخستين مسالهاي كه روسها براي حل آن اقدام خواهند كرد، نام برديد. هماينك در روند حل اين بحران شاهد تسريع بخشي از سوي روسها هستيم. در چنين شرايطي، ايران و روسيه و تركيه به عنوان سه بازيگر فعال و مهم در سوريه توانستند به توافقي برسند و آتش بس در سوريه مستقر شود. چقدر اين توافق قابليت جامعيت بخشيدن به ديگر بازيگراني را دارد كه مخالف حل سياسي بحران سوريه هستند؟
براي حل بحران سوريه، ما شاهد سه روند بودهايم: روند نخست، تلاشي بود كه از ژنو آغاز شد و نزديك به 30 كشور مختلف جمع شدند و تصميماتي را هم گرفتند ولي آن تلاش به نتيجهاي نرسيد زيرا بسياري از كشورهايي كه در آن نشست حضور داشتند، تاثيري را در روند صلح در سوريه ندارند. روند دوم، روندي است كه در وين صورت گرفت و ميان امريكا و روسيه دنبال شد و توانست از تعارض ميان روسيه و امريكا جلوگيري كند. به عبارتي، اين روند هرچند نتوانست به توافقي لازمالاجرا برسد اما تنش ميان مسكو و واشنگتن را درباره سوريه كنترل كرد. روند سوم، روندي است كه ميان ايران، روسيه و تركيه در مسكو شروع شده است و قرار است با حضور اعضاي بيشتر در آستانه ادامه يابد. اين روند در عمل موفقتر از روندهاي قبلي، خود را نشان داده است.
چه دلايلي موجب موفق بودن آن از نگاه شما شده است؟
يك دليل به خاطر آن است كه اتحاد ايران و روسيه در سوريه موجب شده تا طرف مقابل دچار تشتت بشود. نشانه اين تشتت ورود تركيه بدون حضور عربستان و ديگر كشورهاي عربي است. از طرفي، مسائلي كه در تركيه مانند بهبود و ترميم روابط مسكو و آنكارا و چه كودتا و چه عملياتهاي تروريستي، صورت گرفته است، موجب شده تا دولت تركيه وارد عرصه حل بحران سوريه بشود. در اين روند، ايران و روسيه و تركيه كه بيشترين نقش را در سوريه دارند، حاضرند و همين مساله موجب ميشود روند صلح تسريع پيدا كند و حتي قطعنامهاي براي حمايت از اين آتش و روند در شوراي امنيت تصويب شود. به نظر ميرسد، اين روند موفقيتآميزي خواهد بود و حضور ساير دولتها در حد محدودي ميتواند كمك كند ولي اگر قرار باشد كشورهاي زيادي به آن اضافه شوند، اين روند ممكن است با چالش روبهرو شود.
مثلا چه كشورهايي؟
مثلا ورود عربستان و قطر ميتواند شرايطي را ايجاد كند و روند را كند سازد. ممكن است آن كشورها مسائلي همچون كنارهگيري دولت اسد را مطرح كنند در حالي كه وضعيت كنوني سوريه در شرايطي نيست كه كسي از تغيير دولت بخواهد سخن بگويد. دولت سوريه كم و بيش تثبيت شده و مخالفان دولت سوريه يعني قطر و عربستان بايد اين مساله را بپذيرند كماآنكه تركيه آن را پذيرفته است.
عربستان و امريكا در اين توافق كماكان حضور ندارند و به نظر نميرسد كه آنها بخواهند ادامه حضور بشار اسد را بپذيرند و...
اگر نپذيرند، توافقي هم نميشود. اگر توافق هم نشود، همين روند كنوني حمايت از دولت دمشق را ادامه خواهد داد. آنها تلاش ميكنند در صحنه عملياتي، وضعيت را به گونهاي رقم بزنند كه مخالفان چارهاي جز پذيرش شرايط موجود را نداشته باشند.
اين مساله نميتواند موجب ايجاد يك جنگ فرسايشي در خاورميانه بشود؟
خير. روندي كه در سوريه است، روسيه را وارد جنگ بلندمدت و فرسايشي نميكند زيرا روسها از طريق نيروي زميني وارد نشدهاند و نيروي هواييشان را به سوريه فرستادهاند. اگر ادامه جنگ براي كسي هزينهاي داشته باشد، اين هزينه در درجه اول براي دولت و ملت سوريه و سپس براي ايران و تركيه خواهد بود.
آيا امريكاي ترامپ به طرح و توافق روسها براي سوريه خواهند پيوست؟
به احتمال زياد ترامپ طرح روسها را در سوريه به چالش نميگيرد اما اگر دولت آينده امريكا با اين روند همراه نشود بايد ديد كه تا چه اندازه تركيه حاضر است به طرح امريكا بپيوندد. به نظر من تركيه انگيزهاي براي كمك به ادامه بحران در سوريه نخواهد داشت.
اين سند از همكاري همهجانبه با ايران سخن گفته است. آيا روسيه درصدد تسري دادن تجربه همكاري در سوريه در ساير حوزههاي ديگر است؟
همكاري با ايران در موضوعات منطقهاي و دوجانبه در جريان است و ادامه پيدا خواهد كرد. اما در مورد موضوعاتي نظير يمن، روسيه سياست قبلي خود را ادامه خواهد داد و به نظر من موضوع همكاري در سوريه يك موضوع منحصربهفرد است و بعيد است در بحرانهاي ديگر تداوم يابد.
نگاهي كه در اين سند به اعراب شده است، چيست؟
روسيه به همكاري با همه كشورهاي منطقه نگاه مثبت دارد و در اين سند هم از ادامه گفتوگوي راهبردي با كشورهاي شوراي همكاري خليج فارس و همكاري با ساير دولتهاي منطقه سخن به ميان آمده است.
با توجه به تنش ميان تهران و رياض، آيا روسيه تمايلي براي ميانجيگري ميان دوطرف دارد؟
روسيه منافع مشخصي در كاهش تنشهاي منطقهاي ميان ايران و عربستان ندارد مگر در مواردي مثل موضوع انرژي. براي روسيه موازنه منطقهاي در خاورميانه يك اولويت است.