درباره مجموعه شعر «دو قدم مانده به خاكستر»
يوزپلنگي كه با نجدي دويده بود
دو قدم مانده به خاكستر
تيرداد نصري
چاپ : 93
علي شهسواري/ «كسي كه اگر نيايد چنان خواهم گريست كه بگويند/ - بعدها بگويند -: / «اينباران نيست/ صداي ريزش مردي ست/ روي بام شهر. / همه ما را ميگريد«! (شعر چشم انتظاري از تيرداد نصري) ؛ مردي كه آن قدر بزرگ بود كه بتواند به جاي همه يك نسل، بر بام شهر، خود را بباراند. مردي كه ميگفت بر سنگ قبر من بنويسيد روحي نگران داشت. مردي كه تيرداد نصري بود... هست و خواهد بود. من او را از خيابانها و ساحل پر از خاطره شهسوار شناختهام. مردي كه در سياهكلزاده شد تا در خيابانهاي لندن چشم بر روزهاي بعد از هشتم آبان 86 ببندد. تك و توك شعر توي دهه 40 يا 50 در مجله فردوسي به چاپ رساند و هنوز جوان بود كه اسماعيل نوريعلاء، در كتاب «صور اسباب در شعرامروز ايران» نامش را كنار نام شاعران نثرگراي موج نو: احمدرضا احمدي، محمدرضا اصلاني، محمدرضا فشاهي، عظيم خليلي و شهرام شاهرخ تاش به نيكي آورد. نوري علاء درباره اين گروه نوشته:
«...در كار اين شاعران اغلب توجهي به وزن ديده نميشود ليكن در آثار همه آنها كوششي براي دست يافتن به يك زبان بافتدار و گاه ضربدار (ريتميك) كاملا به چشم ميخورد...» و حتي خاطره نخستين ديدار خودش را با تيرداد از قلم نينداخته است. (صور اسباب در شعر امروز ايران. صفحات 53، 318 و 459) . حدود دو، سه دهه، تحولات سياسي اجتماعي بين او و جامعه ادبيات فاصله انداخت تا در اوايل سال 1370، تمام قد به صحنه آمد. نقدهاي او بيشتر توي صفحه بشنو از ني روزنامه اطلاعات به چاپ ميرسيد؛ شعرهاشهم. دشمن كم نداشت. بيژن نجدي شاعر را نصري به ما نشان داد. با نقدي كه بر 10 شعر نجدي نوشت و تنها قسمت نخست آن در روزنامه اطلاعات به چاپ رسيد. قسمت دومش را... بگذريم! به جرأت ميتوان گفت مهمترين متنهاي تحليلي-انتقادي در صفحه بشنو از ني اطلاعات نوشته نصري بود. نقدهاي نصري بر آثار مهردادفلاح، فرشته ساري، ساير محمدي، منصور كوشان و... براي او شهرتي آورد تا بتواند از سايه بزرگ برادر گيتاريستش بهمن نصري بيرون آيد. فلاح نقدهاي تيرداد را قائم به خود و درون ارجاع معرفي كرده كه سويههاي ژورناليستي در آن ديده نميشود. فلاح در جلسه بزرگداشت تيردادنصري همان سال 1386 گفته بود كه «تيرداد همان مقدار هم كه نوشت ارايه نشد و جامعه شعري درباره او زياد ندانست». قبل از انقلاب معلم بود. در دهه 70 و حتي 80 كه مقيم لندن شده بود، معلم خيلي از شاعران بود و خلق و خوي تدريس را در خودش حفظ كرد. ابوالفضل پاشا، مهرداد فلاح، ابوالفضل حسني، علي عبدالرضايي، فرشته ساري، خالق گرجي، مهدي حسي زاده، مهرداد و مازيار عارفاني و حتي خود بيژن نجدي از او آموختند. يادم هست نجدي ميگفت: شعرهاي مرا فقط تيرداد بايد تقطيع كند و باز يادم هست شبها و روزهايي را كه نصري، تنها نصري قادر بود بيش از 24 ساعت فقط درباره يك ايده تحليلي يا رو ساخت و ژرفساخت يك شعر حرف بزند. اصول اعتقادي نصري در شعر هماني است كه در جلسه بزرگداشتش گفتم: «ارجحيت فراروي در محور مجاورت بر فراروي استعاري، بيان عاطفي تصوير، ارجحيت آفرينش روايي عينيت گرا بر آفرينش شهودي و آبستره، برخورد همزماني با گزارهها در كنش تاويل و با رويكرد همزماني در كنش آفرينش، فرافكني استعاره بر محور مجازي[ترجيح مجازها و استعارههاي عمودي و توسع يافته، بر مجازها و استعارههاي افقي]، لزوم به كارگيري گزارههاي شاعرانه به صورت متناوب در افق متن، توليد با هدف ارايه آن در عرصهاي فراملي [قابليت ترجمهپذيري و حفظ شاعرانگي در زبان مقصد] و تقطيع منحصر
به فرد با تكيه بر مفصلهاي سكوت طبيعي كلام و نه صرفا پلكاني». به جرأت ميتوان گفت هيچ منتقدي چه از لحاظ كمي و چه از لحاظ كيفي، به اندازه او ساختار شعر سپيد را به شاعران دهه 70، نشناساند. فعالان ادبي امروز كه در فضاي مجازي، دستي بر آتش دارند، اغلب افتخار شاگردياش را دارند. چه قدر انتظار با ما قدم زد كه حالا دو مجموعه اين شاعر و منتقد بيكتاب، به سرانجامِ چاپ برسد. شايد در طالع نصري بود كه از نيما ياد بگيرد، اسماعيل نوري علاء همشهري نيما، پر و بالي به او بدهد، مجموعهاش به همت محمد صادق رييسي، شاعر و مترجم معاصر كه همشهري نيماست به چاپ برسد و من اين جا به استادم اداي دين كنم، مني كه همشهري نيما هستم!«پس از بارانهاي بسيار.../ بارانهاي بسيار/ بارانهاي بسيار/ از قطار پياده شديم گفتيم...