اين فصل ديگري است
سيد عبدالجواد موسوي
وقتي هنوز هم ميبينم آدمهايي با شور و حرارت درباره امروز و فرداي اين سرزمين سخن ميگويند تعجب ميكنم. با چه انگيزهاي؟ وقتي گوشي براي شنيدن نمييابي و آنهايي كه بايد حرفت را بشنوند و كاري صورت دهند به راحتي تو را در مظان بدترين اتهامها قرار ميدهند چه طور هنوز هم دست برنميداري و حرف ميزني؟ چه چيزي تو را واميدارد اين همه سمج باشي و بر امري ناممكن پابيفشاري؟ اگر بگوييد رطب خورده منع رطب كي كند؟ به شما خواهم گفت من كاري جز اين نميدانم و اگر در مقام اختيار بودم همين امروز دست از اين همه وراجي برميداشتم و تا عمر داشتم سكوت پيشه ميكردم اما باور بفرماييد از من نيايد مردمي. اگر همين امروز در روزنامهها و مجلات را ببندند و ديگر متاعي به عنوان كلام خريدار نداشته باشد بيشك به خيل كارتنخوابها خواهم پيوست و خود را و خلقي را از دردسر خواهم رهانيد. اين از خودم. ليكن همه تعجبم از كساني است كه عمري حنجره پاره كردهاند و غم خلقي خوردهاند و ديگران آنها را به هزار چيز ناجور متهم كردهاند اما با اين حال دست از سخن گفتن برنميدارند و بازهم براي خودشان مصيبت ميآفرينند. اينها تا جايي كه من ميدانم برخلاف صاحب اين قلم هزار جور هنر دارند و اگر تصميم بگيرند ميتوانند با اندكي همت زندگي بيدردسري داشته باشند و دستكم باقي عمرشان را دور از غوغاي دشنامدهندگان و تهمت زنندگان سپري كنند ولي از سر اختيار اين نحوه از زيستن را انتخاب كردهاند. اگر گوشي براي شنيدن باشد هنوز هم ميتوان صداي صاف و زلال اين مردم شريف را شنيد. هرچند شنيدن من و شما دردي را دوا نخواهد كرد اما فرداي تاريخ به شرافت و نجابت آنان گواهي خواهد داد و افسوس خواهد خورد چرا پيش از آنكه دير شود صداي هشداردهندهشان شنيده نشد.
توضيح ضروري: اميدوارم ضرورت اين مقدار محافظهكارانه سخن گفتن آن هم در اين روزها را دريابيد. اين فصل ديگري است.