نامهاي به يك نااميد
در روزهاي آغازين جنگ جهاني دوم، آلبر كامو نامهاي با عنوان «نامهاي به يك نااميد»، براي دوستي مينويسد و به او ميگويد: «مينويسي كه جنگ لهت كرده، كه دلت ميخواهد بميري و ديگر نميتواني اين حماقت عمومي را تحمل كني. من تو را ميفهمم اما از آنجا به بعد كه ميخواهي زندگيات را بر بنيان اين يأس قرار دهي و پشت نفرتت سنگر بگيري، ديگر با تو موافق نيستم. هنوز كارهايي هست كه از دستت برميآيد، هر كس حيطه نفوذي براي خودش دارد كه ميتوان از آن بلاواسطه براي تغيير اوضاع سود برد. هنوز كارهاي مفيد و موثري هست كه بشود براي كاستن از رنج انجام داد». از آنروزها تا امروز اگر يكچيز در جهان تغيير نكرده باشد، همين مفهوم اميد و نااميدي است. پس اگر اين روزها با خواندن خبرها، ناخوش و نااميد ميشويد اين نامه را بخوانيد و زندگي را پشت سنگر نفرت و نااميدي فراموش نكنيد.