كمپين استراحت براي مديران پير
كيوان كثيريان
حالا كه بحث تغيير مديران مسن و بازنشسته گرم شده است، ذكر چند نكته ميتواند خالي از فايده نباشد.
۱. اول بگويم، واقعيتش گمان نميكنم با تبصرههاي جورواجورِ اين قانون و علاقه و عطشي كه مديران محترم به خدمتگزاري دارند، انقلاب كه نه، حتي تغييري محسوس اتفاق بيفتد. به زبان سادهتر «چشمم آب نميخورد.»
۲. هر مدير عاقل و دورانديشي و هر عقل سليمي استفاده از انرژي جوانان و تخصص و خلاقيت آنان را مغتنم ميشمارد تا مجموعه تحت مديريتش فعالتر و پوياتر كار كند و امور مردم بهتر پيش برود و نهايتا مدير محترم سربلندتر باشد. خب اين، هم به بقاي مدير كمك ميكند و هم تصوير خوشايندتري از آن مجموعه به دست ميدهد. اما حالا به بهانه نبود يا كمبود تجربه به جوانان هيچ ميداني نميدهد و خود را از آن همه انرژي و خلاقيت محروم ميكند. انگار نه انگار كه مديران اوايل انقلاب همه زير ۳۰سال داشتند. برادر من شما كه در ۲۱سالگي مديركل بودي حالا زير ۴۵ سال را بچه تصور ميكني؟ در اين باره جداي از عطش سيريناپذير به خدمت، احتمالا دورانديشي و عقل سليم هم گم شده است.
۳. بله، تجربه خوب است ولي انرژي و جواني هم عاليست. مثل اين ميماند كه زينالدين زيدان چون تجربهاش زياد است و هرسال هم بيشتر ميشود بخواهد تا ۵۰ سالگي توپ بزند، نميشود كه. آن وقت امباپه 19ساله هيچوقت نوبتش نميشود كه بيايد و جامجهاني را بتركاند. اصلا منافع جمعي در سيستم مديريت كشور زير سمِ منافع فردي لگدمال شده است. هرجا به نفعمان است، جواني ميشود امتياز و هرجا به نفعمان است، تجربه ميشود فضيلت. حد وسط نداريم. كسي هم به فكر نيست. به خدا اگر وضعيت فعلي مملكت اينطوري است، دليلش همين خستگي و پيري مديران است كه هيچ نشاني از خلاقيت و دانايي توام با انرژي در خود نميبينند. برونرفت از مشكلات، ذهن تازه و خلاق و روزآمد لازم دارد. اگر هم ميبينيد جواني بر سر كار است و خرابكاري كرده، تهش معلوم ميشود آقازاده است و بدون طي كردن پلههاي لازم براي ترقي، بيضابطه به كار گرفته شده.
حالا نگوييد امباپه ندارم، شما هم زيدان نبوديد!
۴. هرجا جوانان شايسته و دانا و خلاق ميدان را گرفتهاند، موفقيت حاصل شده. از آن محافظهكاريهاي مزاحم كه مديران پير را درگير كرده، خبري نيست. جسارت معني دارد، كارها سرعت بيشتري ميگيرد، روزآمدي معنا دارد. از مديري كه وقتش تمام و كمال در جلسات بيهوده و بهدردنخور ميگذرد، خروجي بهدردبخور در نميآيد. همان مدير فرسوده احتمالا در دوران جوانياش به قدر وسع و توانش كار و خدمت كرده، دستش درد نكند، خسته هم نباشد. ولي حالا نوبت استراحت است.
۵. مدير جوان با تجربه حداقلي مديريت كم داريم. اين كاستي در كل سيستم مديريتي كشور وجود دارد. سالهاي سال دايره مديريتي بسته بوده. به بهانه مقطع حساس كنوني و هميشگي و به بهانه اهميت تجربه و تعهد، مديران تكراري پشت ميزها و توي جلسات زندگي كردند و پير شدند. حالا دستمان خالي است. مدير تربيت نكرديم. ولي باز هم دير نشده. يك انقلاب مديريتي لازم است. به سرعت بايد دست به كار شد. مديران محترم بازنشسته براي خودشان چالش استعفا راه بيندازند. كمپين استراحت درست كنند. راهش همين است.
۶. لازم است، تكرار كنم كه «چشمم آب نميخورد؟»