واي بر طعنه زنندگان
سيد علي ميرفتاح
به نظر ميرسد ارادهاي قوي دركار است، با امكانات فراوان و با عده و عُده بسيار تا ويروس آبروبري و بيحرمتي را به جان عام و خاص بيندازد. آشكار و نهان، با اسم و بياسم، رسمي و غير رسمي، به همه اشخاص محترم توهين ميكنند و همه آنها را كه وجيهالملهاند بياعتبار ميسازند و در چشم عامه، حيثيتشان از بين ميبرند. اولش صداي توهين و ناسزا از خارج بلند شد. به واسطه شبكههاي ماهوارهاي، گروهي هتاك، بيآنكه كسي اصل و تبارشان را بشناسد، شروع به حمله گسترده و همهجانبه كردند و بزرگان و خادمان كشور را طعن زدند، مسخره كردند، به انواع و اقسام رذيلتها متهم كردند و با ظاهرسازي و دروغپردازي، خاطر مردمان سادهدل را با خود همراه ساختند و باعث شدند تا ذهن جامعه نسبت به رجال محترم و موجه مشوب شود. از يكجا به بعد صداهايي هم در داخل قوت گرفت و به ياري آن خارجنشينان گمنام آمد تا كار نيمهتمام آنها را در ترور شخصيت تمام كند. ما قبلا هم با رجال وطنپرست چنين معاملههايي كردهايم و مرده و زنده بسياري از سياستمداران دردمند و آگاه را به باد تخطئه و تحقير گرفتهايم. بارها ديدهايم و شنيدهايم كه جواني بيخبر از تاريخ و جغرافيا، با ادبياتي سخيف و نقلقولهايي آميخته به دروغ بر صورت بزرگان اين سرزمين تيغ زده است. خاطرم هست ابتداي انقلاب يكي از چپها، بيآنكه خطي از شاهنامه فردوسي خوانده باشد، هرچه را از دهانش آمد به حكيم توس گفت و او را به شاهدوستي و شاهپرستي متهم كرد. سخنرانياش طول ميكشيد يقينا سند رو ميكرد كه فردوسي با ساواك همكار بوده. به همين ابتذال و به همين سادگي. اين عادت زشت در ما بيسابقه نيست و در ادوار مختلف از پير و جوان ما چنين بيمبالاتيهايي سر زده است. بيجهت حكما نگفتهاند كه «بزرگش نخوانند اهل خرد/ كه نام بزرگان به زشتي برد». اما چيزي كه سالهاي اخير را از گذشته متمايز ميكند رسانههاي فراگيرند كه به خدمت طاعنين و هتاكان درآمدهاند. به كمك اينترنت و ماهواره و گوشيهاي موبايل، پرونده ميسازند، عوام را ميفريبند و همه نامداران را از دم خائن و دزد و وطنفروش معرفي ميكنند. پشت اين هتاكيها اغراض سياسي را نديده نينگاريد. حتما جاهايي و كساني هستند كه حاضرند هزينه كنند، امكانات فراهم آورند، اولويتها را مشخص كنند و فهرستي از رجال محترم و مقبول را در معرض بيآبرويي و فحش و تهديد قرار دهند. پروژه بيحرمت كردن آبروداران مملكت آتشي است كه يكباره همهجا را فرا ميگيرد و تر و خشك را با هم ميسوزاند. روزي كه دوستان جوان و احساساتي بيمحابا به شخصيتهايي از جناح مقابل حمله كردند، خيليها از سر دلسوزي احساس خطر كردند و هشدار دادند كه اين پروژه به يكي، دو نفر متوقف نميماند. نماند هم. به قول حافظ «من ار چه در نظر يار خاكسار شدم/ رقيب نيز چنين محترم نخواهد ماند». هر جامعهاي در هر دورهاي به رجال موقري كه صاحب نفوذ كلام باشند، نياز دارد. در مواقع بحراني، شك نيست كه مردم از حيث جمعي ميتوانند كارهايي كنند كارستان، اما نبايد از خاطر دور نگه داشت كه چشم جامعه به دست و دهان اشخاص صاحبنام و صاحباعتبار خواهد بود. چيزي كه قدما به فر ايزدي تعبير ميكردند و امروزيها به آن كاريزما ميگويند قدرت و قوتي است كه ميتواند در حفظ قوام جامعه بكوشد و جمع را از خطا و انحطاط نجات دهد و مردمان را در پيمودن مسير درست رشد و ترقي ياري رساند. به همين خاطر هم هست كه دشمنان جامعه سعي ميكنند تا همه محترمين را بدنام كنند و آبرويشان را بريزند و قدرت نفوذ كلامشان را پايين بياورند. شك نيست كه خود رجال هم بايد در حفظ و حراست از نام و مرتبه خود بكوشند و جلوي مخدوش شدن اعتبار خود را بگيرند. بايد مراقب حرف و عمل خود باشند و سرمايه گرانقدر خود را ضايع نكنند. رجال يك كشور جزو سرمايههاي يك كشورند. ما همچنانكه نفت داريم و بايد قدرش را بدانيم، مصدق و قوام و ميرزاتقيخان و ميرزا حسينخان سپهسالار و بهشتي و باهنر و رجايي هم داريم و بايد همواره نامشان را بلند بداريم. كسي نميگويد نقدشان نكنيم و درست و غلطشان را نگيريم. هيچكس از دايره نقد بيرون نيست. اما چه كسي گفته كه نقد مترادف توهين و افترا و اتهام است؟ اينها كه نام بردم در زمره نامداراني هستند كه دستشان از دنيا كوتاه است، زندهها را نيز بايد نقد كرد و خطا و صوابشان را سنجيد. اما اين سنجش ربطي به ضايع كردن ايشان ندارد. اين روزها ارادهها و دستهايي در كار است كه بر چهرههاي خدوم كشور، اعم از سياستمدار و هنرمند و اديب و شاعر و رزمنده خنجر ميكشد، ناجوانمردانه به آنها تهمت ميزند و فرصت دفاع را نيز از ايشان ميستاند. متاسفانه صداي هتاكان و طعنه زنندگان اين روزها بلندتر است و سخت بشود كسي از تيرهاي زهرآگينشان در امان بماند. هاشمي كه نماند، خاتمي هم ... .