مجيد مددي (1397-1314) درگذشت
سرمايه ماندگار
محسن آزموده
مجيد مددي سرمايه بود؛ اگرچه از جيفه دنيا سرمايهاي نداشت و يك عمر با سرمايهداري ستيز كرد، دقيق و عميق و جدي و دغدغهمند. برخلاف بسياري از همنسلان چپ گرايش كه در ميانه عمر در سايهسار فراغت روزگار، به راست ميغلتند و محافظهكار ميشوند، تا دم واپسين بر اصولش ايستادگي كرد و با همان نگاه تيزبين و بيان تند و تيز، به نقد كاپيتاليسم و نمودهايش پرداخت. در زندگي شخصي اندوختهاي نداشت؛ جز انبوهي كتاب و يادداشت و دستنوشته كه با دقت از آنها نگهداري ميكرد و به سطر سطر نوشتههايش عشق ميورزيد. با چنان شور و شعفي آثارش را پاكنويس ميكرد و آنها را براي مخاطب اهل ذوق ميخواند، كه گويي جواني اولين سطورش را نوشته است. راست و استوار و مرتب، با كت و شلوار و كراوات پشت ميزش مينشست و با صداي رسا و شمرده، متني را كه با مداد نوشته بود، ميخواند و هرازگاهي سر بلند ميكرد و با چشماني كه از شادماني برق ميزد، تاثير كلمات و جملات كوبنده و تيزش را در چهره مخاطب باز ميجست. در خانهاي نزديك ميدان آرژانتين با پسرش زندگي ميكرد، در واحدي آپارتماني از ساختماني كه برادر معمارش ساخته بود و هر بار كه صحبت ميشد، به او اداي دين ميكرد و ميگفت اگر همين خانه را هم برادرم در اختيارم نگذاشته بود، از مال دنيا هيچ نداشتم. راست ميگفت. اهل زدوبند نبود و درويشپيشه ميزيست. همين آزادمنشي و وارستگي موجب شده بود كه به كسي باج ندهد. حرف دلش را صريح و بيتعارف ميزد و مينوشت و از احدي جز آنچه حقيقتش ميپنداشت، حرف شنوي نداشت. با مطبوعات خوب بود. عادت داشت به دفتر نشريات سر بزند. پاي پياده به نمايشگاه كتاب و نمايشگاه مطبوعات ميرفت و در غرفه مجلات و روزنامهها مينشست و با جوانها گپ ميزد و با صراحت نظرش را ميگفت. همچنان كه درب خانهاش به روي دانشجويان باز بود و ساعتها با آنها درباره مسائل فكري و روشنفكري گفتوگو ميكرد. مثل پدري سختگير اما مهربان كه دمي از آموختن و آموزاندن خسته نميشود.برخلاف بسياري از مترجمان و نويسندگان چپگراي معاصر، نثري سليس و روان و در عين حال محكم و استوار داشت، گواهي آشكار بر آگاهي ژرف و عميقش از ادبيات كهن فارسي. ترجمههايش دقيق و خوانا بود، آن هم از متفكراني كه كمتر مترجمي جرات ميكند سراغشان برود، در راس آنها لويي آلتوسر، متفكر چپ گرا و بد قلق فرانسوي كه مددي بسيار به انديشهها و آثارش علاقه داشت و قرائتش از ماركس را سخت ميپسنديد. با هايدگر چندان بر سر مهر نبود و به خصوص هايدگريهاي وطني را به سختي مينواخت و در گفتوگوهاي خصوصي، خاطراتي بيپرده از آنها و تغيير مشيشان ميگفت. با اين همه يكي از اولين مترجماني بود كه در زمانهاي كه مدعيان هايدگر، او را ترجمهناپذير ميخواندند، رساله مهم از فيلسوف دشوارنويس آلماني را به فارسي برگرداند. چاپ اول «فلسفه چيست؟» هايدگر با ترجمه مددي به 30 سال پيش بازميگردد. يادگار مجيد مددي دهها كتاب و صدها مقاله و يادداشت است كه ادبيات چپ در ايران را غنا بخشيده و صدالبته آزادمنشياش در بيان عقيده و نظر. بيترديد دانشجويان و پژوهشگران هنر و فلسفه هنر فراموش نميكنند، روزهاي متمادي را كه دكتر مددي، به كتابخانه فرهنگستان هنر ميآمد و با جوانها گفتوگو و بحث ميكرد. يادش ماندگار باد. با اميد.