• ۱۴۰۳ جمعه ۷ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 4222 -
  • ۱۳۹۷ پنج شنبه ۱۰ آبان

مش‌قدرت را بدزباني زنش كشت

محمدصادق جنان‌صفت

مش‌قدرت اندامي ريز و صورتي لاغر داشت و بلند‌بالا نشان نمي‌داد. با اين اندام تركه‌اي اما هرروز با يك گوني بر دوش كه گاهي درون آن شايد تا 20 تا 30 كيلو انواع كاغذ و كتاب بود ساعت‌ها راه مي‌رفت و نان سه دختر و پسرش را در مي‌آورد. او كارش گردآوري كاغذ و كتاب‌هاي زايد كساني بود كه به قول خودش بالاشهري بودند. آن روز‌ها خيابان‌هاي نزديك به خيابان آزادي فعلي، خيابان‌هاي نزديك به چهارراه وليعصر امروزي و بلوار كشاورز امروز براي مش‌قدرت بالاشهر به حساب مي‌آمد. مش‌قدرت عادت‌هاي خوب و پسنديده‌اي داشت كه اهل محل را وادار به احترام مي‌كرد اما يك عادت هم داشت كه بسيار حرص مي‌خورد، به‌ويژه وقتي نمي‌توانست آنچه در دل دارد را به طرف مقابل حالي كند. اين مرد زحمتكش و بردبار با همه جور بود الا با مردي كه اندام بلند داشت و مش‌قدرت نزد او كوچك مي‌نمود و معلوم نبود چرا با اين مرد چپ افتاده بود. اما يك نفر ديگر بود كه مش‌قدرت را بسيار آزار مي‌داد و او همسرش بود. زني بي‌سواد، كج‌خلق، بد‌زبان و به‌شدت پرتوقع. با اينكه اين زن از همان روستايي آمده بود كه مش‌قدرت آمده بود اما قاطي برخي زن‌هايي شده بود كه به آداب و سنت‌هاي آن روزگاران چندان اهميت نمي‌دادند و با اينكه مي‌دانستند همسران‌شان مرداني زحمتكش و از پايين‌ترين درآمدها برخوردارند خواسته‌هاي بلندپروازانه داشتند. حالا مش‌قدرت با اينكه كمتر از 50 سال داشت اما مردي شده بود به‌شدت تكيده و كم‌گو. هر روز كه سپري مي‌شد حواسش پرت‌تر مي‌شد. روزي به يكي از اهالي محل گفته بود مي‌ترسم از دست اين زن ديوانه شوم و شد. او ديگر نمي‌توانست كار كند و در خانه مانده بود و آنقدر همسر نابردبارش سر به سر او گذاشت كه پاك او را ديوانه كرد. او هر روز خود را مي‌زد و اين بدترش مي‌كرد. مش‌قدرت از شدت آزاري كه مي‌ديد و سكوتي كه مي‌كرد خيلي زود مرد. او دق كرد از نابردباري زن و از اينكه او را نمي‌توانست متقاعد كند كه ندارد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون