بينالتعطيلين
سروش صحت
ديروز روي كاناپه لم داده بودم و داشتم تلويزيون ميديدم كه از روزنامه زنگ زدند و گفتند: «چرا مطلب ستون فردايت را نميفرستي؟» پرسيدم: «مگر فردا روزنامه درميآيد؟» گفتند: «چرا درنيايد؟» گفتم: «مگر بينالتعطيلين نيست؟» كسي كه پشت خط بود، گفت: «تعطيلي روز سهشنبه بوده، چه ربطي به پنجشنبه دارد؟» گفتم: «خوب وقتي سهشنبه تعطيل باشد، چهارشنبه و پنجشنبه بينالتعطيلين ميشود ديگه.» كسي كه زنگ زده بود، گفت: «بينالتعطيلين يك روز است نه دو روز.» گفتم: «پنجشنبه كه روز روزش، نيمه تعطيل و تق و لق هست، حالا كه قبلش تعطيلي افتاده كه ديگر هيچ.» گفت: «به هر حال فردا روزنامه درميآيد و بايد مطلبت را بفرستي.» گفتم: «من الان توي خانه لش كردهام، تاكسي و مسافر و راننده از كجا پيدا كنم؟» كسي كه زنگ زده بود، گفت: «روزهاي معمولياش كسي روزنامه و نوشتههاي تو را نميخواند، حالا كه بينالتعطيلين است و هيچكس نيست... يك چيز الكي بينالتعطيلين بنويس بده.» بعد از اين تلفن روي كاناپه دراز كشيدم، كمي فكر كردم و همان جا خوابم برد.