• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۱۳ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3209 -
  • ۱۳۹۳ پنج شنبه ۲۸ اسفند

ما آدم‌هاي موج‌سوار بي‌دانش زنده مي‌مانيم

يك‌ سال مي‌گويند ماهي قرمز نخريد. يك سال ديگر نگران گندم‌هايي هستند كه سبز مي‌شوند و مي‌نشينند به حساب و كتاب كه داريم گندم‌ها را حيف و ميل مي‌كنيم و سبزه نگذاريم سر سفره هفت‌سين و از اين حرف‌ها. جالبش اينجاست كه هرچقدر هم عقب‌تر برويم، هرسال از اين ايرادگيري‌هاي دسته‌جمعي داريم.  يعني اين‌طور نيست كه فكر كنيم، اين كمپين‌هاي دسته‌جمعي ماهي قرمز را نجات دهيم و گندم را سبز نخواهيم و... به خاطر دنياي مجازي آنقدر محبوب مي‌شوند و سروصدا مي‌كنند، نه؛ دنياي مجازي فقط تبديل به ابزار قدرتمندي شده كه مي‌تواند صاحبان همچين ايده‌هايي را سريع‌تر به مقصد برساند. كافي است ايده‌اي با شناخت جامعه و فرهنگ ايراني در يكي از پيج‌هاي فيس‌بوكي نوشته شود و همرساني اتفاق بيفتد، ديگر بعدش از فيس‌بوك به توييتر و اينستاگرام و وايبر و حتي ايميل‌هاي شخصي مي‌رسد و مي‌شود حركت دسته‌جمعي. 
اگر اهل بازي باشي و همراهي، سريع وارد بحث مي‌شوي و تلاش مي‌كني تا ايده را نجات دهي و اگر نه، ساده و بي‌تفاوت مي‌گذري. در دوحالت هم هيچ اتفاق خاصي نمي‌افتد. اما وقتي بيرون از گود مي‌ايستي و به اين جريان‌ها نگاه مي‌كني، آن‌وقت است كه ديگر نمي‌تواني از اصل جريان ساده و سرراست بگذري و نبيني كه چطور آدم‌ها، بدون هيچ سوال و پرسشي، تن به حركت‌هاي دسته‌جمعي مي‌دهند و حتي براي يك لحظه به آنچه فضاي غالب شده است شك نمي‌كنند. براي همين است كه بايد فراتر از آنچه در فضاي مجازي اتفاق مي‌افتد، به آدم‌ها نگاه كرد. 
به آدم‌هايي كه انگار ياد گرفته‌اند مناسبتي باشند و مناسبتي رفتار كنند؛ شب عيدها وقت كمپين ماهي قرمز و گندم است، از كل تقويم باستاني سپندارمذگان را بلدند و در شب‌هاي ولنتاين، به كمپين ما ولنتاين نداريم، سپندارمذگان داريم، مي‌پيوندند و... هرخبري، شايعه‌اي، حاشيه‌اي و هرچيزي را كه مي‌شنوند يا مي‌خوانند بدون چون و چرا مي‌پذيرند و آن را براي ديگراني شبيه خودشان نقل مي‌كنند تا در پررنگ شدن‌ آنها سهيم باشند. آدم‌هاي اين‌چنيني، آدم‌هاي مناسبتي، آدم‌هاي جو‌گير موج‌سوار و هر اسم ديگري كه مي‌تواند رفتار آنها را تعريف كند، تعدادشان هم كم نيست، كه اگر كم بود تا امروز آنقدر كمپين و ماجرا و شايعه‌هاي پررنگ نداشتيم. اتفاقا اين آدم‌ها، جمعيت غالب را تشكيل مي‌دهند؛ جمعيت غالب از يك جامعه 80 ميليوني كه در فرهنگش، ادعاي دانش و آگاهي خيلي مهم‌تر از واقعيت وجود دانش و آگاهي است. ما به راحتي درباره چيزهايي كه نمي‌دانيم نظر مي‌دهيم و كافي است تا از يك سوژه خوش‌مان بيايد و فكر كنيم كه خوب و قشنگ و مهم است تا آن را براي ديگران هم تعريف كنيم و همراهش شويم و حتي براي يك لحظه هم پيش خودمان شك نكنيم كه ممكن است منبع خبر دروغ باشد يا كمپين راه افتاده از اساس مشكل داشته باشد. 
ما نه شك مي‌كنيم و نه سوال مي‌پرسيم، چون شك كردن و سوال پرسيدن زحمت دارد. چون ممكن است مجبور شويم كه بيشتر بخوانيم، بيشتر بدانيم و بيشتر ذهن و فكرمان را درگير كنيم و همه اين‌ها، انگار كارهاي سختي است كه نبايد انجام شوند و فقط بهتر است كه درباره آن حرف بزنيم و مدعي‌اش باشيم. اين‌طور است كه نه تنها سرانه مطالعه در جامعه ما زيرخط فقر است كه بدتر از آن، همه معتقديم كه كتابخوان هستيم و معلوم نيست آنهايي كه آمار سرانه مطالعه را پايين آورده‌اند از كجا آمده‌اند.
 ما با دانش و آگاهي سطحي و توهمي از دانستن همه آنچه در جهان بايد بدانيم، زندگي مي‌كنيم و همين است كه هيچ‌وقت نمي‌دانيم چطور مي‌شود كه خيابان‌هاي پرترافيك داريم، فرهنگي با ناهنجاري‌هاي بالا داريم، آمارهاي موفقيت را در كمترين حد نگه داشتيم و. . . ما نمي‌دانيم، چون هميشه بالاخره راهي براي فرار از مسووليت ما پيدا مي‌شود و در حد همان توهم دانش و آگاهي، در توهمي از زندگي زنده مي‌مانيم. 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون