ما و امريكا
سيدعلي ميرفتاح
كمتر كسي ميداند كه تا سال 2008 نام نلسون ماندلا در ليست تحريميهاي امريكا بوده است. از نظر ايالات متحده، ماندلا تروريستي بود كه امنيت جهان را به مخاطره ميانداخت، به همين سبب بايد تحت فشار قرار ميگرفت تا دست از مبارزهاش بردارد. اما او برنداشت و با مقاومت مثالزدنياش كاري كرد كه هم امريكا از موضع غيرمنطقياش عقب نشست هم نژادپرستان آفريقاي جنوبي مجبور شدند از قدرت كناره بگيرند. رسانههاي فراگير كه عموما وابسته به نظام سلطهاند، پنهان و آشكار كاري كردهاند كه خباثتهاي امريكا فراموش شود و افكار عمومي به ياد نياورد كه امريكا چه بلاهايي سر دنيا آورده است. ما دائما قصه پر غصه هيتلر و موسيليني را بازخواني ميكنيم و از طريق سينما و تلويزيون حتي از طريق بازيهاي كامپيوتري مدام فاجعه كشتار يهوديان را به ياد ميآوريم و خباثت نازيها را با مناسبت و بيمناسبت به خود و به نسلهاي آينده تذكر ميدهيم. به محض اينكه تعبير ظلم و استبداد به گوشمان بخورد تصوير استالين و پلپوت هم تداعي ميشوند. اما كسي از ظلم و استكبار امريكا حرفي نميزند و فيلمي نميسازد. كاري كه امريكا با شيلي كرد و با حمايت بيدريغش از پينوشه حكومت قانوني آلنده را سرنگون كرد قابل مقايسه با مداخلات اتحاد جماهير شوروي در كشورهاي بلوك شرق نبود. منظورم اين نيست كه مداخلات حزب كمونيست شوروي را خوب جلوه دهم. نه. آن هم بد بود. همين همسايه شرقي ما، افغانستان، در اصل زخم خورده كودتاي شوم روسها است. منتها بلايي كه سي سال بعد امريكا سر افغانستان آورد روي كمونيستها را سفيد كرد. منتها آنقدري كه رسانهها حمله شوروي را بازخواني ميكنند از حمله نظامي امريكا چيزي نميگويند. امريكا فقط به افغانستان حمله نكرد. عراق هم همه ميدانند كه بر مبناي دروغي بزرگ كه همان موقع هم همه ميدانستند دروغ است، براي دو دهه گرفتار ناامني و جنگ شد. با اين حال امروز اين دروغ را كه ميگفتند صدام سلاح كشتار جمعي دارد، كمتر رسانهاي حتي كمتر خبرنگاري يادآوري ميكند. قبل از بحث افغانستان و عراق داشتم در باره شيلي حرف ميزدم. ماجراي شيلي به شدت غمبار و وحشتناك است. آن كشتار وسيع طرفداران آلنده در استاديوم ورزشي دل سنگ را نيز آب ميكند. منتها وقتي بحث پينوشه ميشود، اولا فيالفور توسعه شيلي جلوي چشم ميآيد ثانيا بيسروصدا نقش امريكا از قلم ميافتد. كما اينكه اگر در بازخواني تاريخ معاصر، معدودي خبرنگار و روشنفكر آزاده ايران به نقش امريكا در كودتاي 28 مرداد اشاره نكنند ...
رسانههاي فراگير اعتنايي به آن ندارند. سهل است حتما درصدد توجيه و ضرورت آن برميآيند و عادياش جلوه ميدهند. امريكا فقط با ايران بد تا نكرد. در ويتنام و ژاپن و كره هم فجايع انساني به بار آورد. يادتان باشد اين بمب اتمي كه امروز همه از آن ميترسند و نگران توسعهاش هستند توسط امريكا بر سر مردم بيگناه فرو افتاده. نه استالين و نه هيتلر و نه قذافي و نه مبارك و نه هيچ ديكتاتور ديگري بمب اتم بر سر مردم بيگناه نينداخته بلكه تنها و تنها امريكا اين كار را كرده. آن هم نه يك بار بلكه دو بار. من هم ميدانم فهرست كردن رذيلتهاي امريكا باري از دوش ما برنميدارد اما حالا كه مسمديا خودش را به خواب زده و افكار عمومي را به جهان ديگر منحرف كرده، ما چرا اقدامي نميكنيم و جلوي سيل بنيانكن رسانههاي فراگير و وابسته را سد روشنگري نميسازيم؟ گيرم بيبيسي و اقمارش از به تصوير كشيدن چهره واقعي امپرياليسم طفره بروند و اذهان مردم سادهدل را پي نخودسياه سياسي عقيدتي بفرستند، ما چرا براي تنوير افكار عمومي تلاش نميكنيم؟ منظورم تكرار «مرگ بر امريكا» نيست، همچنين از لگدكوب كردن پرچم امريكا و آتش زدنش هم تنوير افكار عمومي صورت نميگيرد و ماهيت امپرياليسم بر كسي آشكار نميشود. متاسفانه ما استعداد غريبي داريم كه بسياري از مفاهيم اساسي را مبتذل كنيم و به ظاهرسازي قناعت كنيم و خيال خام ببافيم كه با بعضي تظاهرات صرف نسل جديد را از افتادن به دام مسمديا دور نگه داشتيم. زهي خيال باطل. اين سادهانگاريها و سادهسازيهاي مفاهيم چنان خطرناك است كه ما را از وظايف اصليمان بازميدارد. وظيفه اصلي ما اين است كه نسبت خودمان را با نظام سلطه تبيين كنيم و ذهن نسل جوان را روشن سازيم كه دليل عداوت امريكا با ايران بر سر چيست؟ نسل جوان كه سهل است حتي بعضي از انقلابيهاي قديمي هم امروز يادشان رفته كه چرا امريكا تا اين حد رذيلانه با جمهوري اسلامي كينه ميورزد و از تمام ابزارهايش استفاده ميكند تا درآمد نفتي ايران را به صفر برساند. حتي به جاي اينكه امريكا را متهم به ايرانستيزي كنيم در ذهن مردم القا ميكنيم كه ايران امريكاستيز است. راستي چرا؟ آيا همه اين عداوتها فقط به خاطر آن چند جمله عبري روي موشك دوربرد است؟ آيا امريكاييها از سخنراني خطباي جمعه سگرمه درهم كردهاند و ميخواهند جمهوري اسلامي را بربيندازند؟ آنهايي كه شكار رسانههاي بينالمللي شده باشند و گفتههاي شبكههاي ماهوارهاي را باور كرده باشند، امروز تصورشان اين است كه ايران – احتمالا از سر غرور و ندانمكاري- حاضر به مذاكره نيست و دائم درصدد است تا منطقه و جهان را به آشوب بكشد. اين تلقي عوامانه از دل همين رسانههاي قد و نيم قد ماهوارهاي فراگير شده و متاسفانه نه رسانههاي داخلي پاسخ درخوري به آنها ميدهند و نه روشنفكراني كه كلامشان نافذ است حقيقت ماجرا را بيان ميكنند. البته از حق نگذريم كه روشنفكران و رسانههاي داخلي مقصر اصلي نيستند. در اين ميان بعضي از نهادهاي حاكميتي هم تقصيركارند و طي سالهاي متمادي، تا آنجا كه زورشان رسيده رابطه خود با رسانهها و روشنفكران را تخريب كردهاند و هزاران مساله و گير و گرفتاري بر سر هر دو قرار دادهاند. بدتر از همه اينكه اعتماد متقابل را از بين بردهاند. معذلك الان وقت خوبي براي تسويه حسابهاي گذشته نيست تا بياييم دعواهاي قديمي را به سرانجام برسانيم، رسانههاي فراگير حقايق سياسي و عقيدتي را لاپوشان كردهاند و ملت را دنبال دروغهاي راست مانند فرستادهاند. در اين ميان بيني و بينالله صدا و سيما از همه گناهكارتر است و هنوز هم كه هنوز است به خود نيامده و وضعيت خطير امروز را درنيافته. رسانه ملي هنوز توي باغ نيست كه چه وظيفهاي بر دوش دارد... بگذريم. آنچه ميخواهم به خودمان و به رسانههايي از جنس خودمان يادآوري كنم اين است كه تا آنجا كه ميشود بايد تلاش كنيم حقيقت امپرياليسم امريكا را براي مردم بيان كنيم. اين تبيين به اين معنا نيست كه معضلات و مشكلات داخلي را نبينيم. نه. آنها هم مهمند، اما مهمتر از همه در اين روزگار كنار زدن پرده رنگارنگ دروغ از وجود طماع و در عين حال آسيبپذير ايالات متحده امريكاست.