• ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4436 -
  • ۱۳۹۸ شنبه ۱۹ مرداد

يك جور تراپي خانگي

ناديا فغاني

به عنوان يك پزشك، نوشتن جزيي از رفتار روزانه من است. گيرم كه به زبان انگليسي مي‌نويسم و آنچه مي‌نويسم، اسم داروهايي است كه براي بيمار نسخه مي‌كنم. خواندن هم همين‌طور. گيرم كه گزارش سونوگرافي بيمار باشد يا جواب آزمايش‌هايش.

خواندن و نوشتن رفتار روزمره من به عنوان يك مترجم هم هست. اينجا كارم از طبابت دشوارتر است. به انگليسي مي‌خوانم و به فارسي مي‌نويسم. با دو زبان در آن واحد كشاكش ذهني و عاشقانه دارم.

زبان كليد رابطه است و براي من رابطه با آدم‌هاي ديگر جالب است. روانشناسي را براي همين دوست دارم. دريچه‌اي كه به دنياي دروني آدم‌ها برايم باز مي‌كند آنقدر جذاب است كه حاضرم برايش جان بدهم. مي‌گويند كه چشم‌ها دريچه ذهن هستند و نقل است كه رنگ رخساره خبر مي‌دهد از سرّ ضمير. اما آنچه ما انسان‌ها را به هم وصل مي‌كند، كلمه است. بدون زبان و كلمه، دنياي دروني آدم‌ها در پيله مي‌ماند و رابطه عقيم مي‌شود. وقتي روپوش سفيد تنم مي‌كنم، كلمات مرا به درد و جراحت بيمارم وصل مي‌كنند. وقتي بيمارم مي‌گويد «دل و روده‌ام انگار به هم مي‌پيچد» يك جور تشخيص توي ذهنم مي‌آيد و وقتي مي‌گويد «انگار به شكمم خنجر مي‌زنند» ذهنم به سمت و سوي ديگري مي‌رود. «هوالشافي» نوشته شده بالاي سرنسخه‌ام، جادوي كلمه را برايم يادآوري مي‌كند. يادم مي‌آورد كه چند پله بالاتر از دنياي قرص و شربت و عمل جراحي، نيروهاي ديگري در شفاخانه ديگري دست به كارند تا رخت عافيت به قامت بيماران اندازه شود.

وقت‌هايي كه روپوش سفيد تنم نيست و به مراجعم مشاوره مي‌دهم از قدرت جادويي كلمات كمك مي‌گيرم. به او مي‌گويم «بنويس، افكارت را بنويس.» به مراجعم ياد مي‌دهم با نوشتن افسار ذهنش را در دست بگيرد و پادشاهي كند. نوشتن براي من يك جور تراپي است. وقت‌هايي كه احساس مي‌كنم، غبار ناچيزي هستم در لايتناهي ازل تا ابد، نوشتن در دنياي كوچكم به من حس خدايي مي‌دهد. خلق كردن، نوشته خلق كردن برايم حاشيه امنيت ايجاد مي‌كند.

صفحه وُرد را كه باز مي‌كنم، اولين كلمه را كه مي‌نويسم، درِ دنياي ديگري به رويم باز مي‌شود. نور اتاق از لابه‌لاي منشور كلمات سياه تايپ شده بر پس‌زمينه سفيد، رد مي‌شود و جهان رنگارنگي را مي‌سازد كه جاي بهتري است. من به نوشتن عادت كرده‌ام. اولين باري كه نوشته‌اي از من در نشريه دانشجويي دانشكده‌مان چاپ شد، لذت خواندن افكارم در قالب كلمات سربي آنقدر برايم شيرين بود كه دلم مي‌خواست همانجا وسط راهروي طويل دانشكده، مثل زورباي يوناني دست‌هايم را باز كنم و دنيا را در شادي‌ام شريك كنم. از همانجا فهميدم كه من اسير جادوي كلماتم.

اين روزها اينجا، توي اين ستون مي‌نويسم و با كلمه‌ها عشق بازي مي‌كنم. اينجا نوشتن را دوست دارم به همان شدّت و حدّتي كه هميشه نوشتن را دوست داشته‌ام. با خمير كلمه‌ها، مجسمه مي‌سازم و مثل كودكي ذوق‌زده، منتظر مي‌مانم تا آدم‌ها بيايند براي تماشاي آنها، هفته‌اي يك بار، با شوق و افتخار.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون