تماشاي صداي شجريان
عبدالجبار كاكايي
شعر از هنگامي كه در ذهن نطفه ميبندد و مراحل جنيني را طي ميكند تا زماني كه به تحرير در ميآيد و سپس روايت ميشود در حال كامل شدن است. آوايي كه در سر شاعر به تنظيم روابط كلمات و استحكام جملات و احضار معاني ميپردازد در هنگام تحرير بر اوراق و نسخ از پيكره شعر جدا ميشود و احياي مجدد آن به عهده راوي و خواننده شعر است و هنر راوي و خواننده در بازيابي آواي پنهان شده سهم موثري در انتقال كامل معاني شعر دارد. در گذشته شاعران دست به دامن راويان ميشدند يا خود دست به ساز ميبردند تا به احضار آواي پنهان شعر بپردازند، آوايي كه آناتومي روايت را شكل ميدهد، جبرئيلي كه كلمات را احضار ميكند و واژه واژه به ذهن شاعر منتقل ميكند. اما تنها احياي آواي طبيعي و اصلي شعر نميتواند نقطه پايان و كمال شعر باشد كه صداي متعالي و پرورده شده ختامه بالمسك اين پديده ذهني و رواني است. محمدرضا شجريان خواننده بينظير آواز ايراني در انتقال «صورت كماليافته» آثار بزرگان شعر فارسي سهم بسزايي دارد. كيست كه در هنگام شنيدن صداي اين مرد در ذهن خود حافظ و سعدي و مولانا را تجسم نكرده باشد كه در موقعيتي كمال يافته و صورتي مثالي به خوانش شعر خويش مشغولند؟ من نيز چون همه، مولانا را تجسم ميكنم در بازار برنجفروشان قونيه كه به شوق شمسالدين ميخواند: «جان جهان دوش كجا بودهاي؟» يا مصلحالدين، شيخ نظرباز شيراز را كه از سر استيصال و شوق از جگر فرياد ميكشد: «نه دست صبر كه در آستين عقل برم/ نه پاي عقل كه در دامن قرار كشم». صداي شجريان موسيقي زبان فارسي است در بهترين قاب عرضه به جهان و شگفت اينكه چنين گوهر گرانبهايي در اين زمانه بيآبروي لالپرست، محسود جزمانديشي شود و رسانه رسمي كشور كه به محروميت اين صدا ميبالد. محمدرضا شجريان چون بسياري ديگر از بزرگان قوم ايراني محسود بيگانگان حاكم بر سرنوشت زبان فارسي و ميراث ارزشمند آواز ايراني است. تار لطفي و سنتور مشكاتيان و صداي شجريان به احياي گسترده شعر فارسي در نسلهاي متوالي ما خدمت كردهاند، اگر چه قدرداناني شايسته نداشتند جز وجدان اصيل و حافظه جاودان همين قوم ايراني.