همرنگشان نشويم
سينا قنبر پور
نشر و بازنشر فيلمي كوتاه در شبكههاي اجتماعي بار ديگر زخمي بر روح جامعه و آنها كه هنوز دغدغه اخلاق و انسانيت دارند، زده است. اين اتفاق تازگي ندارد اما خوشبختانه عموميت هم ندارد. آنچه ما شاهدش هستيم اينكه به سبب دسترسي به شبكههاي اجتماعي يك اتفاق به سرعت به اطلاع اكثريتي از جامعه ميرسد. لحظهاي خوشبينانه ميتوانيم بگوييم شايد ساختگي باشد. اما امان از آن لحظه كه فرضمان درست از آب درنيايد. مثل موارد مشابهي كه پيشتر آن را تجربه كرده بوديم. شايد در شرايطي كه بيشتر خبرهاي تلخ ميشنويم و اتفاقات ناخوشايندي از ذهنمان ميگذرد، حساسيتهايمان را نسبت به چيزهايي از دست داده باشيم. اما چگونه ميتوانيم نقش يك «معترض» به رفتار و تصميمهاي دولت يا حاكميت را داشته باشيم ولي نسبت به رفتار خودمان يا بعضي از همشهريانمان اعتراضي نكنيم؟ خودمان يعني همين مردم عادي. همانهايي كه دستكم يك گوشي هوشمند دارند و ميتوانند از خيلي چيزها فيلم و عكس بگيرند. اگر امروز شاهد آن هستيم پسركي نوجوان كه در حال جستوجويي زبالهاي بازيافتي براي كسب درآمدي ناچيز از آن است را داخل سطل زباله مياندازند و قاه قاه ميخندند؛ ميگويند دوربين مخفي است، گناهش را گردن هيچكس جز خودمان نيندازيم. قرار نيست وظيفه دولتها و حاكميت در ايجاد رفاه و توجه به محرومان را بر دوش بكشيم؛ نه. قرار است درباره وظيفه انساني خودمان بپرسيم. از خودمان بپرسيم چه شد كه نسبت به هموطن و همزبان خودمان تا اين اندازه بيتفاوت شدهايم؟ اگر ديگران دروغ گفتند يا به وعدههايشان عمل نكردند يا حرفهايشان با عملشان همخواني نداشت، دليل موجهي براي ما نيست كه همرنگ آنها شويم. بيخود نيست كه از قديم گفتهاند «از ماست كه بر ماست».
سخن از اين نيست كه امروز بگرديم و آن جواناني كه اين پسرك را به داخل سطل زباله انداختند، شناسايي و دستگير كرده و مجازات كنيم كه آنها خود نيز قرباني نابهنجاريها و بيارزش شدن ارزشهاي اجتماعي هستند. مگر فراموش كرديم همين سال قبل 3 جوان را شناسايي و دستگير كردند كه در پاركها مردم را آتش ميزدند و به واكنششان ميخنديدند. با دستگيري آنها چه شد؟ با مجازاتشان چه شد؟ موضوع اين است كه برگرديم و مرور كنيم، ببينيم از كجا و چگونه از مسير خودمان خارج شديم؟ اشتباه نگيريد براي همه ما امروز پرسشهاي بسياري در ذهنمان جريان دارد و دلخوريهايمان كم نيست. همه ما بهتزده نگران آن اتفاقاتي هستيم كه در همين بيخ گوشمان در اطراف تهران رقم خورده است. همه ما در همين شهري زندگي ميكنيم كه با تاكيد ميگويند هيچ كالا و خدماتي نبايد بعد از تغيير بهاي بنزين افزايش پيدا كند اما هنوز 10 روز از اين حرفها نگذشته خيلي چيزها گران شده است. قرار نيست وسط نگرانيهاي عميق و بزرگ، حل و فصل آنها را رها كنيم. اما واقعا راه اصلاح خيلي چيزها از اصلاح خودمان و رفتارهايمان شروع ميشود. مدتهاست گرفتار اين شدهايم كه زود ميخواهيم، نتيجه بگيريم. هيچ دستاوردي يكشبه به دست نميآيد مخصوصا تغييرات فرهنگي و اجتماعي. شايد عمر ما به چيدن ثمره اين تغييرات قد ندهد ولي بهتر از آن است كه فرزندان ما و نسلهاي بعدي ما چيزهايي بدتر از فيلمي كه امروز ما ديديم را ببينند. تصميم سختي است ولي از لحظهاي بايد اين تصميم را بگيريم. تصميمي كه در آن ديگر نخواهيم يك شبه به همه چيز برسيم. واقعا كار سختي است در شرايطي كه هر روز از رانتي با خبر ميشويم يا از فسادي پردهبرداري ميشود كه بيتالمالي به يغما رفته است، تصميم بگيريم آرامش خود را حفظ كنيم و به اين فكر كنيم كه قرار نيست ما هم همرنگ آنها شويم. راههاي ديگري هم هست. راههايي كه شايد ثمره قدم برداشتن در آن يكشبه به بار ننشيند ولي از كوتاهمدت بودن جامعه دور ميشود. سالهاست گرفتار جامعهاي كوتاهمدت هستيم و مرتب برآشفته، همه چيز را ديگرگون ميكنيم. اين بار بهتر است از خودمان شروع كنيم تا دست به سوي ديگران بگيريم.