• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۱۳ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4641 -
  • ۱۳۹۹ پنج شنبه ۱۸ ارديبهشت

هر بار تكه‌اي

ناديا فغاني جديدي

جايي از انيميشن «كوكو»، هكتور به نوه‌اش ميگل مي‌گويد مرگ آدم‌ها وقتي نيست كه از دنياي زندگان به دنياي مردگان سفر مي‌كنند، بلكه وقتي است كه ديگر هيچ آدمي در دنياي زندگان آنها را به خاطر نمي‌آورد؛ وقتي كه تمام آنهايي كه آدم درگذشته در حافظه‌شان زنده بوده و زندگي مي‌كرده، خودشان هم به دنياي مردگان سفر كرده باشند.
به نظر من اما ماجرا وجه ديگري هم دارد. هر بار كه آدمي از دنياي زندگان رخت سفر مي‌بندد، بخشي از وجود ما هم با او به آن‌سو سفر مي‌كند. ما هم با مرگ آدم‌هايي كه مي‌شناخته‌ايم، ريز به ريز و قدم به قدم با نوعي از مرگ دمخور مي‌شويم. 
نه آن نوع متعارفش كه به معناي فقدان تجسد و جسم است، بلكه نوع ديگري از حيات كه مجموعه‌اي از خاطرات و لحظه‌ها و دريافت‌ها و انديشيدن‌هاست. آدمي مي‌تواند جسما زنده باشد اما خاطراتش آنچنان به تاراج رفته باشند كه مانند مرده‌اي متحرك روز را به شب و شب را به روز برساند.
در اين چند دهه زندگي‌ام، آدم‌هاي زيادي بوده‌اند كه در كنارشان زمان گذرانده‌ام و آدم‌هاي ديگري هم بوده‌اند كه دورادور در زندگي‌ام حضور داشته‌اند و برايم خاطره ساخته‌اند و آجري به آجرهاي حيات غيرجسماني‌ام افزوده‌اند.
اسم نجف دريابندري را نخستين بار روي كتاب «چنين كنند بزرگان» ديدم، حدود سي و اندي سال پيش در كنج محبوبم در خانه مادربزرگ - كه اتاقكي دو متر در يك متر بود - جايي شبيه كتابخانه، با كتاب‌هايي چيده شده از كف تا نزديك سقف.
 آنجا مي‌نشستم و در دنياي عجيب كلماتي كه خيلي‌هاي‌شان را نمي‌فهميدم غوطه مي‌خوردم. نجف دريابندري را خوب يادم است و ويل كاپي را و طرح جلد شاد و شنگول كتاب را كه طيف زرد و سفيدش هنوز توي خاطرم مانده است. كتاب را بعدها بارها و بارها خواندم و هر بار از لحن طنزآلودش لذت بردم و بعدترها هم كه شايعات شيريني به ماجراي نوشته شدنش اضافه شد، حتي بيشتر از قلم آقاي نويسنده/ مترجم لذت بردم.
سال‌ها بعد، همان وقتي كه خبر چاپ كتاب مستطاب آشپزي را شنيدم، دوان دوان كتاب را خريدم و چندين و چند روز در لذت خواندنش غرق شدم. 
كتاب آشپزي‌اي كه بشود به عنوان رمان باليني شب‌ها خواند و لذت برد تا به آن روز نديده بودم. اولين دستوري كه امتحان كردم دستور سوپ كدو حلوايي بود كه اگر چه خوراك معقولي بود، آنچه شيرين و دوست‌داشتني‌اش مي‌كرد توضيحات نمكين جناب مستطاب نويسنده بود و تصور اينكه در هنگام آزمودن دستور غذايي از امريكاي لاتين، چه حال و هوايي مي‌توانسته داشته باشد.
خبر درگذشت نجف دريابندري، تكه‌اي از كودكي مرا كه با ويل كاپي گره خورده بود با خودش به دنياي مردگان برد، خاطره سوپ كدو حلوايي را و لحن مشهورش را در ترجمه كتاب بازمانده روز. خدايش بيامرزد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون