• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۲۳ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4722 -
  • ۱۳۹۹ چهارشنبه ۲۹ مرداد

يادنامه‌اي براي نصرت فتح‌ علي ‌خان به مناسبت سالگرد درگذشتش

فرشته ديوانه مستِ قلندر

سيمين سليماني

موسيقي قوالي كه در هند، پاكستان همچنين افغانستان رايج بوده با عرفان و مذهب گره خورده البته برخي نيز معتقد هستند كه موسيقي قوالي با موسيقي ايراني اشتراكاتي دارد و حتي متعلق به ايران بوده است؛ وقتي صحبت از قوالي مي‌آيد، كساني كه با اين سبك موسيقي عرفاني اندك آشنايي داشته باشند در همان ابتدا نام «نصرت فاتح علي خان» يا همان «نصرت فتح‌علي‌خان» را به ياد مي‌آورند؛ شايد تصوير دو زانو نشسته مردي تنومند كه به تكرار مي‌گويد:«مستِ قلندر مستِ قلندر» تكرار نام علي و حركت ريتميك سر و گاه اوج گرفتن صدا كه با بالا رفتن دست تلفيق مي‌شود و فرمان يك‌باره سكوت و شروع كف زدن‌ها و دوباره اوج‌گيري... يا آن هنگام كه با تكيه و اعتماد محكمي فرياد مي‌زند:«علي امام من است و منم غلام علي...» نواي نصرت فتح‌علي‌خان گو اينكه نوايي فراتر از معنا بود چراكه در بسياري از آهنگ‌ها شايد مخاطب معناي كلمات را نمي‌فهمد اما فرم چنان مخاطب را سِحر مي‌كند كه معنا در حال و در همان نوا درك مي‌شود؛ چشم‌هايي كه هنگامه خواندن اگر باز هستند، نافذند و اگر بسته، آرام... شايد يكي از بهترين توصيف‌هايي كه مي‌توان از نصرت فتح‌علي‌خان داشت همين باشد كه بر زبان خود او جاري بود:« نه من بيهوده گرد كوچه و بازار مي‌گردم...»

نصرت فتح‌علي‌خان در صحنه اين‌گونه بود: در اوج شوري كه به مخاطب مي‌داد؛ خود دو زانو در صحنه نشسته و دمِ مست برمي‌آورد. اگرچه در تمام اجراهايش دو زانو نشسته و لباس‌هاي ساده شرقي و ميميك خاص صورتش هنگام فراز و فرود صدا و حركت سر و دستش شبيه هم هستند اما در هيچ كدام از اجراها مخاطب احساس تكرار نمي‌كند چراكه او در هر اجرا روح متفاوتي به كلام مي‌دميد طرفه اينكه تمام اين روح‌هاي متفاوت در عين اختلاف، وحدتي عجيب را به نمايش مي‌گذارند... .

آن‌ طور كه گفته مي‌شود در اين ميان كساني نيز بودند كه از نوآوري‌هايي كه نصرت در قوالي داشت، انتقاد كردند اما فتح‌علي‌خان در جواب گفته بود:«رسوم قديمي چيزي جز موجودي بي‌جان و مرده نيستند و موجود زنده مدام در حال تكامل است. اين موسيقي سنتي نيز هنري زنده است و بايد اين زندگي را به جهان نشان داد. وظيفه موسيقيدانان است كه موسيقي را مناسب مردم زمان خود بسازند.»

 

تكيه بر 6 قرن قوالي و گستره‌ بي‌نظير صدا

نصرت فتح‌علي‌خان در سال ۱۹۴۸ در فيصل‌آباد پاكستان به دنيا آمد و در خانواده‌اي رشد كرد كه قوالي در آن پيشينه‌اي به طول ۶ قرن داشت. نصرت فتح‌علي‌خان فرزند استاد فاتح علي خان همچنين برادرزاده استاد مبارك علي خان بود كه هر دوي آنها طي 50 سال گذشته از اساتيد بنام قوالي به شمار مي‌رفتند. به ويژه استاد فاتح علي خان پدر كه موسيقي‌شناس هم بود؛ پس از آنكه در سال ۱۹۶۴ پدر نصرت چشم از دنيا فرو بست، نصرت فتح‌علي‌خان جاي پدر را در گروه گرفت و چه خوش بر مسند آن نشست چنانكه با گستره صدايش توانست چون نامش جهان موسيقي را فتح كند. او در طول زندگي كوتاهش هنر قوالي را به يك هنر جهاني بدل كرد و هنگامي كه حتي پا به دهه پنجم زندگي خود نگذاشته بود و در حالي كه عرض زندگي‌اش با طول آن هيچ همخواني نداشت، چشم از دنيا فرو بست در حالي كه بسياري از هنرمندان بزرگ جهان خواستار همكاري با او بودند و هنر او را مي‌ستودند اما اين ستودن‌ها و بزرگ شدن‌ها هيچ‌گاه او را از تواضع در صحنه دور نكرد و هميشه دو زانو نشسته در مجلس، ذكر و قول مي‌گفت و شايد به همين دليل بين توده مردم نيز بسيار محبوب بود.

نصرت فتح‌علي‌خان هميشه با آنچه مي‌خواند، چونان همراه و هم‌راي و همدل مي‌شد كه از او در صحنه روحي مي‌ماند كه جسمش را براي قوالي طوري در اختيار گرفته كه آرام آرام شوري به پا كند كه وجدي آميخته با خلسه مخاطب را فرا بگيرد؛ او در جايي گفته:«وقتي براي خدا مي‌خوانم، احساس مي‌كنم در محضرش قرار دارم و پيشاپيش خانه خدا، مكه، هستم و عبادتش مي‌كنم. وقتي براي محمد(ص) كه سلام بر او باد، مي‌خوانم احساس مي‌كنم در كنار مقبره‌اش در مدينه نشسته‌ام و به او درود مي‌فرستم و اقرار مي‌كنم، پيام او را دريافته‌ام. وقتي درباره مشايخ تصوف مي‌خوانم، احساس مي‌كنم نزد آنها نشسته‌ام و در مقام يك شاگرد، آموزه‌هاي آنها را فرا مي‌گيرم و بارها و بارها تكرار مي‌كنم كه آموزه‌شان را آموخته‌ام كه حقيقتا پيرو آنها هستم.» اين گفته نصرت نشان از حضور اوست در كلام؛ كلامش خود او را به حضور مي‌رساند و آنقدر اين كلام كه از روح او سرچشمه داشت، قدرت مي‌گرفت كه مخاطب را نيز مسحور مي‌كرد و به حضور مي‌رساند اگرچه آنها دين و آيين او و معناي كلمات او را نمي‌شناختند... .

 

هنرمندان ‌بنام جهان مسحور نواي نصرت

همان ‌طور كه پيش از اين گفته شد، نصرت فراتر از مرزهاي سياسي و جغرافيايي و باورمندي و اعتقادات پيش رفت؛ قوالي بي‌مرز كه جايگاهي رشك‌برانگيز داشت به همين دليل بسياري از هنرمندان جهان از او سخن رانده‌اند يا تمايل به اجرا با او داشتند.

رد پاي نصرت فتح‌علي‌خان در موسيقي فيلم‌هاي زيادي نيز ديده مي‌شود از جمله مي‌توان به همكاري او با «پيتر گابريل» براي فيلم «آخرين وسوسه مسيح» ساخته «مارتين اسكورسيزي» اشاره كرد.

يكي از جالب توجه‌ترين اظهارنظرها در ميان هنرمندان كه شيفته نواي نصرت هستند مربوط به «جف بكلي» است. جف بكلي، يكي از هنرمندان بزرگ موسيقي راك بود. او از اولين تجربه خود پس از شنيدن صداي نصرت، توصيف خاصي داشته اگرچه شايد بسياري از كساني كه نصرت را مي‌شناسند، اظهارنظر جف بكلي در اينجا برايشان تكراري باشد ولي شايد اين تكرار قند مكرر است كه مزه مزه كردن كلام جف، بارها و بارها توصيف فضاي درخور و زيبايي از اجراي نصرت را به ذهن مي‌دهد كه تكرار آن نيز لذت‌بخش است. او مي‌گويد:«اولين ‌بار در سال ۹۰ و در هارلم بود كه صداي نصرت فاتح علي خان را شنيدم. من و هم‌اتاقي‌ام ايستاده بوديم و به صداي فراگير او گوش مي‌داديم. همه ما همراه موج پر نوسان ريتم طبلاي پنجابي به اطراف كشيده مي‌شديم و مسحور صداي منظم كف زدن‌هايي بوديم كه با زمان‌بندي بي‌نقص تمام وجودمان را احاطه كرده بود. من صداي ارغنون‌ها را كه همراه با ملودي مي‌رقصيدند، مي‌شنيدم كه مانند عنكبوت‌هاي غول‌آساي چوبي ترانه مي‌خواندند. بعد ناگهان، آواي اوج‌گيرنده يك و بعد 10 صدا كه مانند دسته‌اي غاز وحشي در حال پرواز با نظمي بي‌نظير در آسمان شناور شدند. بعد صداي نصرت فاتح علي خان بود، آميزه‌اي از بودا، شيطان و فرشته‌اي ديوانه، صداي او مخمل آتشيني بود بي‌همتا. نصرت كار تركيب بداهه‌نوازي‌هاي كلاسيك با قوالي را با چنان جرات و حساسيتي انجام مي‌داد كه او را جدا از قوالان ديگر در رده‌اي مختص به خودش قرار مي‌داد. شيوه بيان او بسيار در من نفوذ كرده بود. من حتي يك كلمه زبان اردو نمي‌دانم اما باز هم درگير داستاني شده بودم كه نصرت با صداي بدون كلامش در هم بافته بود. به خاطر دارم كه تمام حواس ديگرم از كار افتاده بودند تا بتوانم امواج كوبنده ملودي‌هاي بداهه‌اي را كه يكي پس از ديگري بر هم فرود مي‌آمدند، حس كنم. امواجي كه دوباره توسط خواننده اصلي گروه آغاز مي‌شد و باز نصرت تمام اين حال و هوا را با آواهاي سريع و ريتميك به آتش مي‌كشيد و سولفژ كلاسيك هندي(سا، ر، گا، ما، پا، دا، نيسا) را به آواز پرنده‌اي شيدا مبدل مي‌كرد. اين ماجرا در جايي به اوج هيجان رسيد، جايي كه اوج صداي نصرت ملودي‌اي را به وجود آورد كه قلبم مي‌خواست از جا كنده شود. احساس مي‌كردم كه بر لبه پرتگاهي ايستاده‌ام، در كشمكش اينكه چه زماني به پايين بپرم و اينكه اقيانوس چگونه من را در بر خواهد گرفت.»

بكلي يك مصاحبه نيز با نصرت داشته كه شايد اشاره كوتاهي به آن نيز جالب باشد؛ اين گفت‌وگوي جالب توجه در ابتداي مقاله هستي نقره‌چي نيز آمده كه در ادامه بخشي از آن مي‌آيد:

بكلي در اين گفت‌وگو مي‌گويد:«مثل خيلي از امريكايي‌هاي ديگر از طريق شما با قوالي آشنا شدم. معناي هيچ‌كدام از كلمات شما را نمي‌فهمم اما صدايتان به قلبم پيامي مي‌دهد و اين چيزي است كه بيشتر شنوندگان غربي به آن تكيه مي‌كنند چون ما زبان شما را نمي‌دانيم. براي مثال عده كمي از مردم مي‌دانند «هالكا» به معناي مستي است.»

فاتح‌علي‌خان پاسخ مي‌دهد:«اين به معناي مستي از الكل نيست بلكه چيزي است مانند زماني كه يك فرد عاشق مي‌شود.»

در اين گفت‌وگو رشيد احمدالدين، مترجم بوده و مي‌گويد:«او در مورد مشروب صحبت نمي‌كند بلكه در مورد زيبايي حرف مي‌زند.»

بكلي نيز پاسخ مي‌دهد:«بله. اما اين براي انگليسي زبان‌ها تقريبا غيرقابل درك است. اگر كسي معني زبان اردو را بفهمد، متوجه مي‌شود ترجمه اين اشعار به انگليسي روح آنها را كشته است. اشعار قوالي را نمي‌نويسند بلكه آنها را با قلب‌شان مي‌خوانند.»

فاتح علي‌خان:«بله، بايد آن را از ژرفاي وجودتان بخوانيد. بدون روح نمي‌توان قوال بود.»

بكلي:«بايد براي درآميختن با مفاهيم اشعار، نيروي زيادي صرف كنيد.»

فاتح‌علي‌خان:«بله، درست است.»

آري «بدون روح نمي‌توان قوال بود و اين واقعا درست است كه اشعار قوالي را نيز نمي‌نويسند بلكه با قلب خود مي‌خوانند.» همين با قلب خواندن و با قلب ديدن و با قلب بودن و همين روحِ عظيم كه پشت كلام و آواي نصرت بوده از او هنرمندي بي‌مرز ساخته است.

از سويي محمدكاظم كاظمي، شاعر و نويسنده افغان اهل هرات درباره موسيقي قوالي و نقش فتح علي‌خان در ارتقا و تكميل موسيقي قوالي گفته است:«نقش نصرت فتح‌علي‌خان در تحول قوالي‌ بسيار عظيم و فراتر از توان و آگاهي من است. اينقدر مي‌توان گفت كه او در سبك خوانندگي و تنظيم آهنگ‌هاي قوالي و استفاده از وسايل امروزين موسيقي، ابداعاتي داشت كه اين نوع موسيقي را از حالت سنتي آن خارج كرد و كيفيتي ديگر بدان بخشيد. او مرجعي شد براي موسيقي قوالي در سطح جهان چنانكه بسياري از قوالي‌هاي او بعدا به وسيله ديگران هم بازخواني شدند از جمله قطعه «مست قلندر» كه آوازخوان معروف، سامي يوسف با همراهي راحت فتح‌علي‌خان(برادرزاده نصرت فتح‌علي‌خان) آن را خوانده است.»

همچنين او با Jan Garbarek نوازنده ساكسيفون نروژي نيز ضبط موسيقي داشت و چندين آلبوم را نيز با مايكل بروك، آهنگساز شهير كانادايي در سال ۱۹۹۰ ميلادي ساخت؛ از جمله مي‌توان به آلبوم «مست مست» كه در ميان ۱۰۰ آلبوم برگزيده دهه نيز جاي گرفت، اشاره كرد.

 

افسارگسيخته، بي‌مرز و جهان‌گير

هنر نصرت فتح‌علي‌خان مرز نداشت و آثارش همچون اسبي مست و افسارگسيخته جهان را درنورديد. يك آغاز آرام... بعد صداي سازهاي كوبه‌اي و تكرار ريتم با كف زدن‌هاي مرتب و آواهايي شبيه هشدار و تكرارِ «نه من بيهوده گرد كوچه و بازار مي‌گردم» اين كلام با صداي فرازميني نصرت تو را يك‌باره در دنياي بي‌نهايت سرگردان رها مي‌كند و آن هنگام كه مي‌خواند:«مذاق عاشقي دارم پي ديدار مي‌گردم» خود را در همان حال پريشاني هدفمند مي‌بيني گو اينكه بايد واقعا پي چيزي باشي كه «شراب شوق» بنوشي و به گرد آن چيز بگردي و باز آواهاي هشدار بر تو نهيب مي‌زند و تو را از حال پريشاني به حالي مي‌آورد كه مستانه بگويي و هشيار در ميان نواي نصرت بچرخي و بگردي... .

نصرت همچون اين ترانه كه تكرار مي‌كند:«نه من بيهوده گرد كوچه و بازار مي‌گردم» در كوچه باغ‌هاي دنياي موسيقي هيچ‌گاه بيهوده نگشت. هر كس اجراهاي او را ديده باشد، گواهي مي‌دهد در نگاهش و در نواي با صلابت او غايتي بي‌انتها حضور دارد. او براي هر چه مي‌خواند، خود را در مقابلش حاضر مي‌ديد و اين بود كه به نواي نصرت احساس خلسگي مي‌داد... .

جا دارد اكنون دوباره اشاره‌اي داشته باشيم به گفت‌وگوي بكلي با نصرت؛ در قسمتي از اين گفت‌وگو وقتي «بكلي مي‌پرسد در ميان آثار خودتان كدام آهنگ را بيشتر از همه دوست داريد؟» فتح علي‌خان پاسخ مي‌دهد: «الا هو» چون در ستايش پروردگار است» بكلي در ادامه مي‌پرسد:«موسيقي شما احساسات زيادي را برمي‌انگيزد؛ چه چيز به شما اين توانايي را مي‌دهد؟» و فتح علي‌خان به اين سوال اين‌گونه پاسخ مي‌دهد:«پايه و اساس آوازهاي من، اسلام و عرفان است. عشق به خدا و ستايش حضرت محمد(ص) سرچشمه اين توانايي‌ها در من است.»

او آن قدر در درياي هدف و غايت خود شناور شده و به گرد آن هشيار و مستانه مي‌گردد كه سرچشمه توانايي خود را همان مي‌بيند و اين عشق را سرمنشا آن همه انرژي و احساس. شايد اين عشق براي هر فردي يك چيز تعريف شود يكي نواي نصرت را آميزه‌اي از بودا، شيطان و فرشته‌اي ديوانه، صداي او را مخمل آتشيني بي‌همتا مي‌بيند كه با وجود اينكه زبان اردو نمي‌داند باز هم درگير داستاني مي‌شود كه نصرت فتح‌علي‌خان با صداي بدون كلامش در هم مي‌بافد و يكي از آن سوي دنيا كه درست خلاف جهت جايي است كه نصرت زندگي مي‌كند، خواستار همراهي و هم صدايي با او مي‌شود؛ همين عشق به حضور در محضر آنچه براي او مي‌خواند، است كه صداي اساطيري نصرت را تاثيرگذارتر مي‌كند.

نصرت براي هر چه مي‌خواند خودش را در مقابل آن حاضر مي‌ديد و همين باعث شده بود كه هر كس از ظن خود، يارِ صداي شيوا و كلامِ گوياي او شود بي‌آنكه حتي معناي كلماتي را كه بر زبان نصرت جاري مي‌شد، بداند و همين مهم باعث شده بود، نصرت بي‌مرز باشد... قوالي كه با نواي نافذش و حضور بي‌بديلش، مرزهاي سياسي و جغرافيايي و ديني را درنورديد.

 

نصرت، فاتح قله‌هاي موسيقي جهان

نصرت با اين طي طريق معنوي كه در هنر داشت در طول زندگي كوتاه خود ۱۲۵ آلبوم منتشر كرد و بدل به پديده‌اي آوازي در جهان شد. نام او با ركورد ۱۲۵ آلبوم در كتاب ركوردهاي گينس به عنوان يكي از برترين خوانندگان تاريخ به ثبت رسيد. او توانايي اين را داشت كه در ساعات متوالي به اجرا بپردازد؛ نصرت موفق شد با هنر خود، فرهنگ پاكستان را به دنيا بشناساند و به همين علت نيز دولت پاكستان از نصرت قدرداني كرد. نصرت فتح‌علي‌خان در عمر كوتاهش جوايز و نشان‌هاي زيادي دريافت كرد. از او با عنوان پادشاه پادشاهان قوالي و شهريار موسيقي ياد مي‌شود. نصرت فتح‌علي‌خان عناوين مهمي از جمله جايزه پيكاسو را نيز از آن خود كرد همچنين جايزه رييس‌جمهوري پاكستان را نيز دريافت نمود؛ نصرت همچنين جايزه موسيقي يونسكو را در سال ۱۹۹۵ ميلادي از آن خود كرد.

گفته مي‌شود در ژاپن از او با عنوان آواز بودا ياد مي‌كنند و همين موضوع نشان از اين دارد كه گستره صداي فتح‌علي‌خان محدود به يك كشور يا يك دين يا يك باور نمي‌شود بلكه قلب‌هاي زيادي در دنيا با نواي نصرت تپيدن گرفته‌اند و به حضور رسيده‌اند... او در سرگرداني و سرگراني دنيا، راه خود را يافت و همان‌گونه بود كه تكرار مي‌كرد:«نه من بيهوده گرد كوچه و بازار مي‌گردم»... .

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون