موج دوم پوپوليسم در جهان
جهانبخش محبينيا
درهم تنيدگي و پيوند نامتجانس بلايا و آسيبهاي برخاسته از طبيعت با ناملايمات سياسي، اقتصادي و اجتماعي هماكنون به شكل وحشتناكي، زيستجهان انسان را در معرض چالشهاي جديد، اختلالات جدي و مخاطرات غيرقابل باور قرار داده است. بحرانها و چالشهايي كه هيچگاه در كنار عناوين بزرگ تهديدها ديده نميشود. آشفتگيهاي مربوط به تغييرات آب و هوا، ناسازگاريهاي بيولوژيك، هوش مصنوعي و بيماريهاي همهگير امكان ديد وسيع، آيندهنگري و تحليل فراتر را از دانشمندان سلب كرده است. ظهور و بروز ويروس كرونا و پمپاژ بحرانهاي سلامت و اقتصاد و اشاعه عوارض جانبي روح و روان، مرگومير، بيكاري، ركود، كمبود كالا و دارو و درمان و دهها نگراني ديگر سويهاي از تجربه تلخ و مسمومي است كه انسان گريزناپذير! جام آن را بر لب ميزند و مهمان ناخوانده تهديدها و آسيبهاي زنجيرهاي ميشود. بازآفرينش رخسارههاي فرهنگي و سياسي منفي و متنوعي هم در سويه ديگر واقعيتهاي گزنده و ناميمون مشهود است كه دغدغه مراكز تحقيقي و تحليلي را مضاعف ميكند و بسيار هم حيرتآور است. گويي خلايق جهنم كوچكي را خلق ميكنند و به انتظار واقعه اكبر صف ميكشند. در حوزه فهم و انديشه، غروب حيات منظومههاي معرفتي فرا رسيده است و از قبل اين معارف در بحرانها و گرفتاريها، مددي به ذينفع نميرسد. وقتي از جامعه انساني اسطوره، روايتسازي و روح جمعي گرفته شود بدون شك بشر به وضع طبيعي و حالت بدوي سقوط ميكند. قحطي معنا و پالايش جهان از آگاهي اجتماعي بزرگترين زياني است كه به بشر وارد ميشود. بدون شك پشت سر هر فاجعه چاهي از فقدان معنا، اخلاق، فرهنگ و ادب نهفته است. در ميانه كم و كاستيهاي موجود هرم حرارت فاجعه و هولناكي وقايع اقتصادي و سلامت، دولتها را از پرداختن به امور بنيانيتر بازداشته است.
فرهنگ سياسي، انديشه، آگاهيهاي متراكم اجتماعي و پاسخگويي دولتها بخش اعظمي از دارايي و تمدن انسانهاست كه در آتش انانيت حاكمان سياسي دچار حريق ميشود و با سياستگذاري غلط و مشاورههاي منفعتطلبانه از بازدهي مناسب و مطلوب بازميماند. وقتي دولتها از همديگر بار ماسك به سرقت بردند و همنوعان در فروشگاهها بر سر مواد غذايي يقه پاره كردند و همكاري بينالمللي به يكباره متوقف شد و تمدن و فرهنگ نظارهگر فلاكت و تنهايي انسان شد و معونتي به او نرسيد، تازه الهه انديشههاي سياسي در غرب به شيطان مجسم مبدل شد و سنگهاي نفرت بر سر تنديسها باريدن گرفت مثل اينكه ابراهيم خليل براي طهارت و پاكسازي بتها از خانه خدا تبر به دست گرفته است. در اين اوضاع و احوال موج دوم پوپوليسم كه بيرق بديل جهاني شدن و نئوليبراليسم را بلند كرده بود،گر گرفت و به سمبل يگانه روش مبارزه با مخوفترين و بزرگترين خطر در اذهان مبدل شد.انديشمندان علوم سياسي در جهان بهويژه غرب شيوع اوليه پوپوليسم را در دوران معاصر، نتيجه بحرانهايي چون نابسامانيهاي مالي 2008 ميپندارند كه باعث شدت نابرابري اقتصادي، نارضايتي از يورو و هجوم پناهندگان در سالهاي 2015 و 2016 ميلادي در اروپا شد و به طرز ناباورانهاي بحران هويت در غرب را در اذهان زنده كرد. سياستمداران و احزاب در اروپا براي نجات از چالشهاي معطوف به هويت و كسب رضايت رايدهندگان، پروژه اقبال از پوپوليسم را مخفيانه رونمايي كردند تا بتوانند در يك چرخه بازيافت از طريق پادزهري چون بستن مرزها و ايجاد اشتغال آن را مجدد درمان كنند اما واقعيت چهره ديگري از خود نشان داد. پوپوليسم كه نام درمان به خود گرفت، آفتي بيش نبود ولي سياستمداران از غفلت و محافظهكاري دانشگاهها بهره بردند و آن را در زمره انديشه جاي دادند. در حقيقت پوپوليسم نوعي بيماري است كه به مثابه آنفلوآنزا هر نوع انديشه سياسي اعم از ليبراليسم، ماركسيسم و انديشه ديني را گرفتار ميكند. پوپوليسم اسب تراواي فاجعهاي بزرگ است كه
در پي بلعيدن داراييهاي اصيل تمدنهاي انساني است يا به عبارتي پيشمرگ جريان آشفته و هاري است كه فاشيسم نو را به معركه بكشاند البته ناسيوناليسمهاي افراطي هم ميتواند قشون پوپوليسم را همراهي كند. همزاد سرطاني اين بيماري، دماگوژيسم(عوامفريبي) است كه بسيار خطرناكتر جلوه مينمايد و بحث در رابطه با آن مجال ديگري ميطلبد.در حال حاضر بولسانارو، جانسون، ترامپ، پوتين، اردوغان، لي پن، سالويني و مودي اربان را رهبران جهاني پوپوليسم ميدانند كه برخي از آنها رگههاي استبدادي نيز دارند. اينان توافق در نشستهاي رسمي را بلوكه ميكنند، براي رسيدن به خواستههايشان از هرج و مرج بهره ميبرند و بزرگترين آسيب را به دموكراسي ميزنند. البته گفتماني در حال شكلگيري است كه دموكراسي موجود، جوابگوي توقعات و انتظارات قرن 21 نيست و اينان از اين موقعيت بهترين استفاده را ميبرند. موضوعي كه پيتر ماير به آن پرداخت و اعلام كرد: سياست در حال حاضر خلأ بزرگي كاشته است كه پوپوليستها با ميانبر زدن موسسات سنتي از قبيل پارلمان و مطبوعات ميخواهند آن را پر كنند. در ايران نيز رگههاي پوپوليستي مدتي است در سياست، فرهنگ و اقتصاد ريشه دوانيده است. اين بيماري با نفي آشكار قانون اساسي و انكار نظارت موثر پارلمان شروع شد و بر شانه خرافات در بدنه اجتماعي نشست. بازي با فقر و احساسات مردم، بيكاري و گرفتاريهاي مزمن اقتصادي روغن چراغ پوپوليسم در ايران بود. به گمانم موج دوم پوپوليسم در جامعه ما در انتخابات پيش روي رياستجمهوري و شوراها در كمين است. درواقع بزرگترين آفت انتخابات و مردمسالاري ديني جداي از محدوديتهاي سليقهاي كه تحت هيچ شرايطي زيبنده نيست پوپوليسم وحشي، لخت و عريان است كه حجب و حيايي هم براي خود قائل نيست.