افسر و جاسوس: اطاعت از مافوق يا وجدان؟
سيد حسن اسلامي اردكاني
تازهترين فيلم رومن پولانسكي، همزمان گزارشي است جذاب و نفسگير از بزرگترين رسوايي قضايي قرن نوزدهم در فرانسه و هم عرصهاي است براي تامل درباره دشواريهاي اخلاقي زيستن. پولانسكي در فيلم افسر و جاسوس (2019)، با عنوان فرانسوي «من متهم ميكنم»، روايتي تاريخي از محاكمه، زنداني شدن، تجديد دادگاه، زنداني شدن مجدد و سرانجام تبرئه سروان هنگ توپخانه ارتش فرانسه، آلفرد دريفوس را به دست ميدهد. دريفوس كه كليمي بود به اتهام جاسوسي و انتقال برخي اسناد محرمانه ارتش فرانسه به سفارت آلمان، به خيانت متهم، محاكمه و محكوم و از خدمات ارتشي محروم و زنداني ميشود. پس از آن ژرژ پيكار رييس بخش ضدجاسوسي ارتش ميشود و در آنجا پي ميبرد مداركي كه براي محكوم كردن دريفوس به كار برده شده است، ساختگي يا ضعيف است. در واقع، جاسوس اصلي همچنان در ارتش به كارش مشغول است. پيكار مدارك را نزد مافوقش ميبرد و گزارش ميدهد. رييس با بيتفاوتي ميگويد كه اين قضيه تمام شده است و ارتش تاب يك رسوايي ديگر را ندارد. پيكار پاسخ ميدهد كه اين رسوايي ديگري نيست، بلكه همان اولي است. ولي حرف رييس همان است! اين مساله همين جا تمام ميشود و پرونده بسته شده است و ديگر نياز به پيگيري نيست. در ادامه تصريح ميكند كه اين يك فرمان است.
پيكار مانند هر ارتشي بايد در اينجا از مافوق اطاعت و مدارك را براي هميشه بايگاني ميكرد و به راه خود ميرفت. اما انگار عذاب وجدان راحتش نميگذاشت. در نتيجه، با سماجت و با نقض فرمان مافوق كوشيد ته و توي ماجرا را بيرون بياورد. اين كار بازي با دم شير بود و سريع مافوقش او را از كارش بر كنار كرد و به نقاط دور به بهانههاي مختلف فرستاد تا فكر تعقيب اين پرونده را از سرش بيندازد. از اينجا پيكار دوران دهسالهاي از دربه دري، تهديد، محروميت و دوري از پاريس، زير نظر بودن و تعقيب و مراقبت را تحمل ميكند تا به حقيقت برسد. مافوقانش نيز بيكار نماندند و به حريم خصوصي او تجاوز كردند و ماجراي رابطه عاطفي او را برملا كردند تا شايد با رسوا كردنش صدايش خاموش شود. پيكار اما سرسختي به خرج داد و كار به تجديدنظر و دادگاه مجدد دريفوس كشيده شد. اما سياست ارتش روشن بود؛ بايد به هر قيمتي شده پاي اين خطا ايستاد و كوتاه نيامد؛ كوتاه آمدن يعني بياعتباري ارتش. در نتيجه مقامات ارتشي خطاهاي ديگري مرتكب شدند و در پي حذف پيكار برآمدند. در اينجا اميل زولا، نويسنده نامور فرانسوي بيانيه مطبوعاتي معروف خود را با عنوان «من متهم ميكنم» صادر كرد. در اين بيانيه خطاب به رييسجمهور فرانسه، عمده مقامات ارتشي متهم به كتمان حقيقت، دستكاري مدارك و حمايت از مجرمان شدند. اما او نيز بازداشت شد و ارتش ميخواست با قدرت خطاي رخ داده را موجه جلوه دهد. تجديد محاكمه صورت گرفت و دريفوس دوباره مجرم شناخته و زنداني شد. كمي بعد مقامات ارتشي از دريفوس خواستند درخواست «عفو» كند تا از زندان آزادش كنند. گرچه خودش را بيگناه ميدانست، براي رهايي از شيوه نگهداري بيرحمانه زندانيان، پذيرفت و آزاد شد. با اين همه پس از مدتي رسما تبرئه شد. اما چه سود كه سالهايي در زندان به سر برده بود؛ سالهايي برگشتناپذير.
در اين فيلم شاهد آن هستيم كه ژرژ پيكار كه در پي حقيقت است، مانند هر انساني ضعفهاي خودش را دارد. ميان اطاعت از مافوق همراه با زندگي مرفه يا رفتار براساس وجدان خويش و تن دادن به پيامدهاي دشوار آن ناگزير به انتخاب است. انتخاب ميكند و تلخي انتخابش را و مسووليت آن را ميپذيرد. اين فيلم به خوبي دشواري اخلاقي زيستن را نمايش ميدهد و آشكار ميكند كه انتخابهاي اخلاقي بين سفيد و سياه يا خوب و بد نيست، بلكه غالبا بين بدتر و بد يا خوب و بهتر است. در دنياي واقعي ما معمولا در فضاي خاكستري دست به انتخاب و تصميمگيري ميزنيم.
روايت خطي اما درخشان اين فيلم، بازيهاي پخته، فضاي مهآلود، فيلمبرداري زيبا و ديالوگهاي دقيق آنچنان بود كه طولاني بودن آن را حس نكردم. پس از مدتها فيلمي ديدم كه از همه جهت برايم لذتبخش و آموزنده بود.