خرمالو
حسن لطفي
از سال 95 كه درختهاي آلبالو و خرمالو و بوتههاي گل را توي حياط كاشتهايم هيچوقت مثل امسال متوجه برگ دادن و رشد كردن و به بارنشستنشان نبودهام. اولش قرار بود به جاي درخت خرمالو، درخت گيلاس بكاريم. نميدانم چرا تا آن روز فكر ميكردم آلبالو و گيلاس بايد كنار هم باشند. شايد هم دليلش علاقهام به اين دو ميوه بود. اما وقتي همسرم پيشنهاد داد تا به جاي گيلاس مثل خانه همسايهمان درخت خرمالو بكاريم چندان مقاومتي نكردم و ترجيح دادم به ميوهاي پاييزي تن بدهم. ميوهاي كه وقتي نوجوان بودم گمان ميكردم خيليها از آن بدشان ميآيد و شنيدن نامش هم ميتواند حالشان را به هم بزند. نمونهاش يكي از بستگان نزديكمان بود كه هر كس ميخواست سر به سرش بگذارد روبروش ميايستاد و ميگفت خرمالو و بعد فرار ميكرد. او هم كه كم كم به قاسم خرمالو معروف شده بود قيافه و حالت كسي را پيدا ميكرد كه دارد بالا ميآورد. در همان حال هم به زمين و زمان و گوينده خرمالو بد و بيراه ميگفت. البته بعدها فهميدم تنفر قاسم از خرمالو و بعضيها از چيزهاي ديگر، ربطي به آن چيز ندارد. دليلش وصل به چيز ديگري بود. خوشبختانه اين را آنقدر زود فهميدم كه ترديدم نسبت به خوردن خرمالو به يقين تبديل نشده بود. كمكم علاقهام به خرمالو آنقدر زياد شد كه مثل شخصيت فيلم طعم گيلاس زندهنام عباس كيارستمي فكر كردم حتي طعم ميوهاي ميتواند او را از فكر خودكشي منصرف و به زندگي اميدوار كند. اين ميوه براي او گيلاس و توت بود و براي من خرمالو است. خرمالويي كه امسال در زمانه كرونا و ماندگاري در خانه و در روزگاري كه زندگي ارزش بيشتري پيدا كرده است، رشد كردن و به بار نشستنش را بهتر ديدهام. عجيبتر از همه خودداريم براي خوردن خرمالوهايي است كه در ميوهفروشيها وسوسهام ميكنند. انگار دلم نميآيد طعم خرمالوي امسال مربوط به درختي باشد كه به برگ نشستن، گل دادن و ميوه دادنش را نديده باشم. دوست دارم اولين خرمالوي امسال را از درختي بچشم كه شاهد ورزش كردنم بوده و ديده چطور هنگامي كه خسته ميشوم به او نگاه ميكنم كه قادر است همه عمرش را يكجا بايستد و از همانجا شاهد طلوع و غروب خورشيد باشد. نميدانم كي خرمالوهايش شيرين و نرم و قابل خوردن ميشود اما شك نكنيد براي خريد خرمالو از خانه بيرون نميروم.