• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۲۳ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4782 -
  • ۱۳۹۹ پنج شنبه ۱۵ آبان

روز نود و يكم

شرمين نادري

تهران خرمالو دارد و حتي انار و با اينكه روزهايش سياه شده از دود و بيماري، اما هنوز دانه‌هاي سرخ ميوه‌هايش سردرخت‌ها را رنگ مي‌زنند.
اينها را دركوچه‌پس‌كوچه‌هاي دركه با خودم خيال مي‌كنم و توي خيابان احمدپور به كوچه باريكي مي‌پيچم، ته كوچه خانه قديمي دو برادر است كه در اروپا زندگي مي‌كنند و عمارت كهنه اما زيباي ميراثي‌شان را به خاطر اختلافات خانوادگي رها كرده‌اند.
دوستم به مشاور املاك مي‌گويد ما حاضريم خانه را بازسازي كنيم و مشاور تكيه مي‌دهد به ديوار آجري و زنگ مي‌زند به يكي از برادرها و ما صداي مرد فرنگ‌رفته و تحصيلكرده را مي‌شنويم كه مي‌گويد خانه برايم اهميتي ندارد.
دوستم مي‌گويد درخت‌هاي خرمالوي حياطش را كي آب مي‌دهد و مرد مشاور روي شانه برمي‌گردد و به حياط قديمي و ديوارهاي آجري نگاه مي‌كند و مي‌گويد يكي مثل شما.
من اما هردوشان را رها مي‌كنم و كوچه‌باغ را مي‌پيچم به سمت انتها و مي‌رسم به زميني بزرگ پر از درخت گردو و خرمالو و انجير و كلاغ‌هايي كه بالاي درخت‌ها به اميد ديدن دانه‌اي گردو مي‌چرخند و دو مرد كه با جعبه‌هاي چوبي از ديوار بالا رفته‌اند كه خرمالوها را پيش از رسيدن بچينند.
به مردها مي‌گويم: سلام و بعد مي‌پرسم ته كوچه راه دارد؟
مرد اولي مي‌پرسد: به كجا؟
و مرد دومي مي‌گويد راه ماشين‌رو ندارد اما پياده مي‌تواند برسد به خيابان اصلي و من راه مي‌روم و برگ‌هاي زرد مي‌ريزند روي شانه‌هايم و مي‌چرخم توي كوچه‌هاي پيچ‌پيچ و از كنار سگي كه توله‌اش را براي تماشا به خيابان آورده رد مي‌شوم، از كنار زني كه نان خريده و با ترس به اين غريبه بي‌حواس نگاه مي‌كند رد مي‌شوم، از كنار خانه‌اي كه خرابش كرده‌اند و زشت‌ترين آپارتمان جهان را روي زمينش مي‌سازند رد مي‌شوم و به خيابان اصلي مي‌رسم.
سر خيابان راننده تاكسي اينترنتي مي‌پرسد: اينجا راه ماشين‌رو ندارد؟
مي‌گويم: نه خدا را شكر و باز مي‌روم.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون