دريغ از پرويز پورحسيني
بهروز غريبپور
من و عليرضا مجلل و پرويز پورحسيني سال 58 همكاري تئاتريمان را شروع كرديم البته با پرويز پيشتر به واسطه حضور در كارگاه نمايش آشنا بودم و دوستي داشتيم. سال 58 اين دوستي به يك فعاليت مشترك تبديل شد و انجمني هنري به اسم انجمن هنري «مانا» تاسيس كرديم كه حاصل آن دو اثر بود: «حضور در آينه پريشان» و «تف». از آنجا كه «حضور در آينه پريشان» مونوگ بود عليرضا مجلل تنها بازي ميكرد اما در «تف» پرويز پورحسيني و عليرضا مجلل هر دو حضور داشتند. نمايشنامه «پليس» نوشته «اسلاومير مروژك» سومين كاري بود كه ميخواستيم انجام دهيم، عليرضا و پرويز اصرار داشتند در آن بازي كنم در حالي كه من از سال 52 بازيگري را كنار گذاشته بودم و اصرارشان بيفايده بود و همين باعث شد گروه از هم بپاشد. با وجود آنكه من و پرويز تنها يك كار مشترك داشتيم اما همان كار دوستي عميق را بين من و او و همچنين خانواده و فرزندش شكل داد. پرويز بيشتر تمركزش روي كارهاي تلويزيوني و سينما بود و من درگير تئاتر بودم. با فوت همسرش اين رابطه خانوادگي و دوست عميق ما هم دچار گسست شد البته من با فرزندش پورنگ كه در فرهنگسراي بهمن سرپرست گروه ستارهشناسي بود همكاري ميكردم و با پرويز هم ارتباطمان دورادور صورت ميگرفت. اما اين ارتباط چنان كمرنگ شده بود كه آخرين ديدارمان به 10 سال پيش بازميگردد. پرويز پورحسيني انساني بسيار متعهد، عميق و مسوول بود. در يادداشت بلندي كه به مناسبت بزرگداشت او نوشتم بدون اينكه مبالغهاي كرده باشم درباره بزرگي و دورههايي كه ديده بود و توانمنديهايش سخن گفته بودم. البته در اين يادداشت اين نقد را هم مطرح كردم كه او به روزگاري افتاده كه هر كسي از راه ميرسد او را به يك سريال سطحي درجه سه دعوت ميكند و او ميپذيرد. با شنيدن خبر درگذشت پرويز پورحسيني دو بار تاسف خوردم، يكي اينكه او را از دست داديم و ديگر اينكه چرا خودش را وقف كارگردانها و نقشهايي كرد كه در شأن او نبود. پرويز پورحسيني انسان ارزشمندي براي جامعه تئاتري و سينمايي بود. درگذشت او دردناك است. خبر را كه شنيدم، گريستم بسيار متاثر شدم. دريغ كه سنگرها خالي و روز به روز بر ميزان كشتهشدگان و رفتگان اضافه ميشود و دريغ كه تئاتر ايران پرويز پورحسيني را از دست داد.