طالبان و افايتياف
مهرداد احمدي شيخاني
بعد از انتشار يادداشت قبليام، جناب آقاي سعيد برزين، از تحليلگران سياسي شناختهشده خارج از كشور پيامي بدين مضمون برايم فرستاد و اشاره كرد كه «من با اشغال عراق مخالف بودم. قبل از اينكه امريكا لشكر بكشد اين مطلب را به دوستان عربم ميگفتم و آنها با تعجب ميپرسيدند «شما و دفاع از صدام؟» جواب بنده اين بود كه اشغال عراق بدبختي براي ملت عراق است. بگذاريد زير بيرق همين رژيم بعث رشد كند؛ احتمالا آينده بهتري خواهد داشت. اما من با اشغال افغانستان مخالف نبودم. حتما شما بهتر از من به ياد داريد كه حكومت عقبمانده افراطي طالبان چه ميكرد و چه نميكرد. آن حكومت افراطي مذهبي اجازه هيچگونه پيشرفت و توسعه به ملت را نداد و نميداد. شما درست ميگوييد كه مردم افغانستان هر روز شاهد يك فاجعه تازه هستند. داغشان هر روز تازه ميشود. ولي ميزان بدبختي امروز مردم افغانستان قابل مقايسه با خوابي نيست كه افراطيون مذهبي براي آنها ديده بودند. گفتم كه شايد بحث را پيش ببريم! سلامت باشيد».
به گمانم سخن جناب برزين در هر دو موضوع عراق و افغانستان كاملا درست است ولي احتياج به واكاوي دارد. مساله عراق دقيقا همان است كه شما گفتيد ولي ماجراي افغانستان كمي پيچيدهتر است. پيش از حمله امريكا به افغانستان، آنچه به نام طالبان در اين كشور جريان داشت، پروژهاي بود كه از طرف سازمان اطلاعات پاكستان كه به اختصار اياساي ناميده ميشود و كشورهاي عربي حاشيه خليج فارس هدايت ميشد و براي همين بود كه حكومت طالبان، بلافاصله بعد از استقرار از طرف تنها سه كشور پاكستان، امارات متحده عربي و عربستان به رسميت شناخته شد. جنگ يك پروژه بسيار هزينهبر است و قطعا طالبان يا هر نيروي ديگري در هر گوشه جهان براي جنگ و ادامه آن نياز به منابع مالي دارد و انتقال وجوه عظيم آن بدون بهره بردن از امكانات بانكي، غير ممكن است. مساله اين است كه طي اين 19 سال هيچ گزارشي مبني بر اينكه از طرف امريكا و متحدين اروپايي اش تلاشي براي پيگيري و قطع اين اين نقل و انتقالات بانكي آنگونه كه در مورد كشورمان ايران انجام ميشود، منتشر نشده است.
طالبان در همه اين 19 سال منابع مالي ادامه جنگ را در اختيار داشته و جالب اينكه دولت افغانستان به همه حمايتهاي علني، هر روز منابع مالياش محدود و محدودتر ميشود و آنطوركه در كنفرانس همين روزهاي ژنو تصميم گرفته شد، كمكهاي 12 ميليارد دلاري براي 4 سال آينده، با كلي اگر و مگر همراه بوده. در هر صورت آنچه در افغانستان طي اين دو دهه گذشت، نه امنيت، نه توسعه اقتصادي و نه دموكراسي به دنبال نداشت. هر چند براي ما ايرانيان، خطري بزرگ به نام طالبان را از مرزهايمان دور و از احتمال يك جنگ بيسرانجام در مرزهاي شرقيمان جلوگيري كرد. يادم هست وقتي چند سال پيش به افغانستان رفته بودم، يكي از روزنامهنگاران آنجا ميگفت، قبل از طالبان، رانندگي در افغانستان شبيه بيشتر كشورهاي دنيا بود، يعني فرمان اتومبيلها در سمت چپ و حركت هر خودرو از سمت راست جاده بود. طالبان كه آمد، اولين كاري كه كرد تغيير همين نوع رانندگي بود و رانندگيمان بلافاصله شبيه پاكستان شد، يعني فرمان طرف راست و حركت از سمت چپ جاده. همين يك مورد به تنهايي كافي بود تا بفهميم طالبان از كجا هدايت ميشود و با آنكه حكومت طالبان كوتاه بود ولي اين تغيير و تغييرات بسياري ديگر كه در دوره طالبان رخ داد، همچنان پابرجا و شبيه آنچه در پاكستان ميگذرد، است. در آن سفر، گزارشي را خواندم از تعداد مدارس علميه سلفي كه منابع مالياش را عربستان تامين ميكند و طي اين 19 سال دهها برابر شده. در همه اين دو دهه حتي يك بار گزارشي از حمله به اين مدارس وجود نداشته در حالي كه حمله به دانشگاهها و مدارس غيرسلفي از فرط تكرار عادي شده است (آخرينش همين حمله به دانشگاه كابل و يك هفته قبلش حمله به يك مدرسه آمادهسازي جوانان براي شركت در كنكور).
به گمان من پروژه اشغال افغانستان، با توجه به آنچه در اين دو دهه و بازبودن همه كانالهاي انتقالات مالي طالبان، هرچه بود، پروژه امنيت و توسعه و دموكراسي نبود، چون نميشود كه در تمام اين سالها طالبان تامين مالي بشوند و بعد بتوان سايهشان را از سر مردم رنجديده افغانستان كوتاه كرد؛ گويي اين انتقالات مالي، هر چه كه هست، براي «افايتياف» و نهادهاي نظارتي جهاني داراي اهميت نيست.