سه ايراني در زادروز مسيح
غلامرضا امامي
و عيسي چون در بيتاللحم زاييده شد، ناگاه مجوسي چند از ناحيه مشرق ...آمده، گفتند: كجاست آن مولود؟ زانكه ما ستاره او را در طرف مشرق ديدهايم.
«انجيل متي»
ما را با مسيح پيامبر مهر پيوندي ديرينه و ديرپاست. در درازناي تاريخ از پس سد ستبر زمان، سيماي مقدس مريم را مينگريم. چهرهاي به پاكي شبنم و به بلنداي آسمان، تنها و غمگين كنار تنه درخت نخل خشكيدهاي ايستاده است. درد زايمان بر جانش ميپيچد، نگران و خسته، ندايي آسماني ميشنود: غمگين مباش، زيرا پروردگار پايين پايت چشمه آبي گوارا جاري ساخته، به بالا ديده دوز و بنگر كه چگونه ساقه خشكيده جان گرفته و جوان شده، بنگر كه ميوههاي خرما درخت را پوشاندهاند. درخت را تكاني ده تا خرماي تازه بر تو فرو ريزد، بهره از اين غذاي لذيذ برگير و از اين آب گوارا جرعهاي بنوش و ديده به ديده پرمهر نوزادت روشن دار. اگر انسانها را ديدي به اشارهاي بگو: من به فرمان بخششگر مهربان روزه سكوت نذر كردهام سخن نخواهم گفت، نوزادم مسيح سخن خواهد گفت و به پاكي من و خود گواهي خواهد داد. 1- در كتاب آسماني ما قرآن سورهاي است به نام مريم و بارها نام اين بانوي پاك و چهره آسمانياش در اين كتاب پاك نقش بسته شده است.
حضرت زردشت تولد مسيح را بشارت و نويد داده بود... در پي پيشگويي آن پيامبر پارسي .. سه تن از نياكان ما ايرانيان از حركت ستارگان دريافته بودند كه در شبي سرد، مسيح چون خورشيدي گرم، جهان و جان سرد مردمان را روشن ميكند.
نوري تاريكي را ميزدايد. دلها را شادان و پرمهر ميدارد، با تولد او ستمديدگان دلگرم ميشوند و با ستمگران ميستيزند. آنان از راهي دور، از ميهن و سرزمين ما، از خاك پاك ما، از پارس به فلسطين سفر كردند، ميخواستند اين كودك را بنگرند و آن شب آنچنان كه در انجيل آمده
- ناگاه ستارهاي كه در ناحيه مشرق ديده بودند در پيش رويشان ميرفت تا آنكه آمده بر جايي كه طفل بود ايستاده شد. چون ستاره را ديده بودند. در انتهاي غايت خرسند و داخل در خانه شده، طفل را با مادر وي مريم يافتند... پس مخازن خود را گشوده از طلا و كندر و مربا پيشكش گذرانيدند.
٭٭٭
ساليان بسياري... قرنها، شب يلدا، ميلاد ميترا و مهر و كريسمس همزمان بود، اما با تغييراتي اين همزماني دگرگون شد. قرنهاست كه نقش آن سه ايراني پاكنهاد در تالار مركزي زادگاه مسيح - كليساي بيتاللحم - دل و ديده از زاير آن و بينندگان ميربايد... اين سه ايراني كه شلوار و جامهاي ايراني بر تن دارند و كلاهي نوك برگشته بر سر ... بر سر در كليسا با مهرههاي سنگي رنگي به روزگاران جاودان ماندهاند.
خسرودوم كه فلسطين را تسخير و تمامي يادگاران كهن را نابود كرد، از انهدام اين اثر تاريخي ايراني چشم پوشيد... آن سه ايراني كه حاكم زمانه فرمان قتلشان را صادر كرد... هداياي خويش را تقديم مريم و نوزادش مسيح كردند و شبانه به سوي ايران گريخته و بازگشتند.
بنا به تحقيق دانشور ايرانشناس فرزانه استاد فرانكو اومتو در ساوه درگذشتند... مزار آنان را به سال 1271 ماركوپولو زيارت كرد و نيز تا سال 1288 ديدار نماينده پاپ جواني مونته كوروينو اين بناي چهارگوش برپا بود.
اكنون گويا آن بنا در زير تودهاي خاك پنهان شده و باستانشناسان ما ميتوانند از اين گنجينه كهن رمز و راز بگشايند.
ما را با مسيح و مسيحيان مهري ديرينه است... پيوندي پاك و پايدار، سالهاي بسياري است كه زادگاه و زاده شدن مسيح به هنرمندي و چيرهدستي در همه خانهها و روستاها و شهرهاي ايتاليا به نمايش درآمده و ساخته ميشود.
ماكتي كه ايتالياييها آن را «پرهسپيو» مينامند ... من بيش از سي سال در ايتاليا زيستهام، اين شاهكارهاي شگفت را كه به بركت ايمان و به شور عشق پديد آمده بسيار ديدهام.
در زادروز آن پيامبر مهر و مدارا زندگي دو هزار سال پيش در زادگاهش «بيتاللحم» آنچنان به زيبايي شكل ميگيرد كه بيش از هر سروده و داستان و نقش و نغمهاي دل ميلرزد و ديده از شوق و عشق ميگريد.
در اين بازآفرينيها، مردان پارسي، دستاري زيبا و رنگين بر سر دارند و هديههايي بر دست. كمتر كسي درمييابد كه اين مردان با هاله و هيبتي شرقي، پدران ايراني ما هستند كه به پيشواز تولد مسيح، اين راه دراز را با شتر پيمودند. در آن بازآفرينيها تصوير يا تنديس شتري هم به چشم ميخورد به نشانه شرق و نماد سفرهاي دور و دراز.
در ايام زادروز مسيح و سال نو ميلادي از خدا ميخواهيم كه به نور پاك مسيح جهان روشن شود و شب ستم به سحر دادگري و صبح آزادي رسد.
اكنون مسيح ميگريد و نگران فرزندان فلسطين و جهان است.
او جهان را به ياري آزادگان و ستمستيزان فرا ميخواند.
مسيح ميخواهد كه خشم و خروش جغد جنگ خاموش شود، كبوتر صلح و عشق و شادي و دوستي در همه جاي جهان به پرواز درآيد و بر دلها وديدهها سايه بگستراند.
از خداي مسيح ميخواهيم به بركت او در اين سال، كودكي براي آب و نان نگريد و شب خسته و گرسنه از سوز سرما نلرزد و نخسبد. اشكي بر ديده مادري روان نشود. بر پيكر دستفروشي بيپناه تازيانه ستم فرود نيايد و از درد و مشت و لگد ماموراني سنگدل به خود نپيچد، بر سيماي سربازي بيگناه قاضي سنگدلي سيلي نزند... پدري پيكر گلگون كودك پاكش را به خاك نسپارد. بر سر مردمي بيپناه آتش خشم و كينه شعله نكشد. پناهندهاي بيپناه به كام دريا فرو نرود... مرزها به روي آوارگان گشوده شود... ديوارها بشكند و فرو ريزد... ديوارهاي دروني و بيروني
در هيچ محكمه و محاكمهاي در هيچ جاي جهان، دستبندي بر دستي، پايبندي بر پايي، حصاري بر انديشهاي افكنده نشود. بيگناهي در حبس و حصري به سر نبرد، آزادهاي به بندي نيفتد. سفرهاي از نان خالي پهن نشود و پدري از شرم ناداري چشم به زمين ندوزد. مادري از غم فقر شاهد كشيدن بخيهاي از سيماي پسرك كم سالش نباشد...پزشكي چنين فرماني نراند، سوگند بقراط را از ياد نبرد و پرستاري ورد شيطاني مامور و معذور را نخواند، سربازي قلب بيگناهي نشانه نگيرد و فرمان شليك فرماندهاي سنگدل را چنين پاسخ دهد؛ اين انسان هم مادري دارد و پدري... دختري دارد و پسري... نه، من شليك نميكنم. جاني نميستانم.
آرزو كنيم اشك اسيري روان نشود، دل و ديده ستمديدهاي نلرزد، قاضيان به حق حكم رانند، به داد، داد ستانند.
مسيح پيامآور آزادي، صلح، شادي و اميد است.
قرنها پيش پدران ما به شوق ديدار مسيح راه درازي را پيمودند و اكنون ما ايرانيان، فرزندان آنان كه بسياريمان مسلمانيم، برادرانه در كنار مسيحيان همميهنمان قرنها به آرامي و مهرباني زيستهايم.
در آستانه ميلاد مسيح و سال نو مسيحي از خداي مسيح ميخواهيم كه به مباركي، درخت داد را پربار كند، گاممان را به راه او استوار دارد و نويد عشق را در دلمان سر دهد. از خرماي شادي، جانمان را شيرين كند و از چشمه گواراي آزادي و صلح و دادگري، جامي جهانيان را بنوشاند.
ايمان بياوريم كه به گفته حافظ
فيض روحالقدس ار باز مدد فرمايد
دگران هم بكنند آنچه «مسيحا» ميكرد