ستون بيبديل فرهنگي
شهرام اسدي
تابستان شصت و هفت بود كه فيلمنامه «روز واقعه» از سوي فارابي پيشنهاد شد و من بيدرنگ پيگير شدم كه ديداري با نويسنده آن داشته باشم. كاملا خاطرم هست كه سهشنبهاي بود در مردادماه، توسط دوستي اين قرار گذاشته شد و اولين رويارويي من با ايشان صورت گرفت. بيضايي را از دوران دانشجويي بهطور جدي از طريق آثارشان ميشناختم و آن روز در واقع شكل ديگري از آشنايي رقم خورد. در كمتر از يكساعتي كه اين ديدار طول كشيد بيشتر از آنچه راجع به فيلمنامه روز واقعه صحبت كنيم ايشان از اوضاع نابسامان هنر و فرهنگ در اين سرزمين و مصداقهاي آن سخن گفتند و شايد برايتان جالب باشد كه بگويم در كسري از دقيقه ديدم همه شخصيتهاي نمايشنامهها و فيلمنامههايشان انگار يك به يك پيش ميكشند و جملات پر نيش و پر كنايه خود را ميگويند و كنار ميروند. يعني يك آن احساس كردم كه اگر اين ملاقات در تاريكي مطلق هم رخ ميداد و من نميدانستم كه قرار ديدارم با كيست؛ از اين همساني صلابت شخصيتها با خالقشان، بيهيچ تاملي، طرف مقابل خود را ميشناختم. در طول حدودا سي سال كه جديتر با ادبيات ايران محشور بودهام، امروز احساس من اين است كه بيضايي حقيقتا يك ستون فرهنگي بيبديل است. حالا گو بگويند هرآنچه در پشت سرشان ميگويند! واقعا چه باك؟! او به اندازه ده برابر آنچه زيسته يعني هشتصد سال و به سترگي صد برابرآنچه در فرهنگ اين سرزمين و بازشناسي هويت متروك و فراموششده آن خلق شده، گام برداشته و خلق اثر كرده.
امروز به زعم من، ارزش آنچه از بيضايي ميماند اگر نه بيشتر بيترديد همسنگ است با كاري كه فردوسي انجام داد. امروز بيضايي فردوسي زمانه ماست و در اين جمله مطلقا اغراقي نيست و چه اندازه جاي تاسف است كه ما وارثان بايد كه قرنها بگذرد تا فهم اين مهم كنيم تا برود مشابه آنچه بر فردوسي رفت با مردمان و حاكمان زمانه خود. هرگز پنهان نكردهام كه ساخت فيلمي از فيلمنامه بيضايي بزرگترين موهبت زندگي هنري من بوده و ميخواهم پنهان نكنم آرزوي ساختن فيلمي از فيلمنامه ديگر او را؛ طومار شيخ شرزين. براي ايشان در هر جاي عالم كه هستند در سالروز تولدشان، سربلندي و سلامتي ميخواهم و ميدانم كه وراي جغرافيا، با وجود همه دورافتادنها و بيمهريها همچنان سايه موثر خود را بر سر فرهنگ اين سرزمين، بيدريغ، مستدام خواهد داشت.