بيضايي و نهالك بيبرگ ما
فاطمه معتمدآريا
به نظرم آمد براي سالروز تولد آقاي بهرام بيضايي اسطوره تكرارناشدني در فرهنگ و ادبيات نمايشي ما، سروده سالهاي دور دكتر شفيعيكدكني بهترين نوشتار است در وصف ايشان و روزگار ما ...
بخوان به نام گل سرخ، در صحاري شب كه باغها همه بيدار و بارور گردند/بخوان، دوباره بخوان، /تا كبوتران سپيد/به آشيانه خونين دوباره برگردند/بخوان به نام گل سرخ، در رواق سكوت /كه موج و اوج طنينش ز دشتها گذرد /پيام روشن باران / ز بام نيلي شب /كه رهگذار نسيمش به هر كرانه برد/ز خشك سال چه ترسي! - كه سد بسي بستند: نه در برابر آب /كه در برابر نور/ و در برابر آواز و در برابر شور .../در اين زمانه عسرت /به شاعران زمان برگ رخصتي دادند/كه از معاشقه سرو و قمري و لاله/سرودها بسرايند ژرفتر از خواب/زلالتر از آب/تو خامشي كه بخواند؟/ تو ميروي كه بماند؟/كه بر نهالك بيبرگ ما ترانه بخواند؟/از اين گريوه به دور /در آن كرانه ببين: بهار آمده / از سيم خاردار / گذشته/حريق شعله گوگردي بنفشه چه زيباست!/هزار آينه جاريست/ هزار آينه/ اينك/به همسرايي قلب تو ميتپد با شوق/زمين تهي است ز رندان / همين تويي تنها كه عاشقانهترين نغمه را دوباره بخواني/بخوان به نام گل سرخ و عاشقانه بخوان: «حديث عشق بيان كن بدان زبان كه تو داني.» محمدرضا شفيعيكدكني، در كوچهباغهاي نيشابور
با مهر بيپايان به آقاي بهرام بيضايي كه در نبودشان بايد به سو و شون نشست. تولدتان مبارك.