جاي خالي استاد
مصطفي جلالي فخر
بهرام بيضايي، شعر و ادبيات را از خانوادهاش ميراث برد و در نمايش و سينما، گنجينهاي ماندگار به جا گذاشته كه تاريخ فرهنگ و هنر اين سرزمين، تا زماني ديرپاي به آن مفتخر خواهد بود. ريشهها و تاريخ را چنان خوب ميشناسد و فهم او از پيشينههاي فرهنگي و بيفرهنگي، چونان ذخيره بيتمامي است. او خود را به تاريخ وابسته نميداند اما دنياي معاصري كه خلق ميكند، با اشراف به تمام گذشتهاي است كه بر اين مرز و بوم گذشته است. سينماي ايران، كمتر فيلمسازي شبيه او داشته كه اينگونه «با سواد» باشد. امروز هشتاد و دو ساله شد اما شك ندارم كه اگر مجال ساختني دوباره برايش فراهم شود، پرشورتر و فهيمتر از سي سالهها خواهد ساخت، همچون گروچو. حيفِ بزرگي است كه سينماي ايران بدون بودنش، حنيف است و پس از آن همه سالِ ناموافق، هجرتي را برگزيد كه به تلخي تبعيد است. مهارت او در تلفيق نمايش و ادبيات و سينما، بيشبيه و ممتاز هست و همچنان خواهد ماند. كارنامهاش شبيه دو تيله چشمانش درخشان است. او را به اتهامات ضدمذهبي راندند اما بهترين فيلمنامه درباره كربلا را او نوشت (روز واقعه) و نمايشنامهاي غني درباره حضرت علي كه مجال اجرا نيافت (مجلس ضربت خوردن). ده سال از مهاجرت او گذشته و تحقيق و پژوهش و دانش او نصيب دانشگاهي ديگر شده است. فقدان او، حسرت سينماي ايران است و اگر بود و در روالي متعارف، هر دو سال يك فيلم هم ساخته بود، اكنون پنج اثر ماندگار ديگر ساخته بود كه حالا نساخته است! سينماي ايران به اندازهاي كه از ساختههاي او پربار است، از نساختههاي او اندوهبار است.
يادمان باشد كه بيضايي براي عالي مقامياش در هنر، راه عجيب سختي را سپري كرده است كه گاه توصيفش شبيه آني است كه در مرگ يزدگرد ميبينيم؛ دهشت بر دهشت. تن ندادن به ابتذال در زماني كه تنها راه بقا همين مينمود، ارادهاي بس سترگ ميخواست. كتاب «گفتوگو با بهرام بيضايي» را كه زاون قوكاسيان تهيه كرده بخوانيد. زندگينامهاش فراتر از خاطره و تاريخ است، مرور ماندگاري كهن درختي سايهگستر در سرسختي سنگلاخ است. در اين كوتاه نوشته، مجالي نيست كه دلايل غناي فيلمها و نمايشنامهها و نمايشهايي كه روي صحنه برده را بنويسم، به ويژه درباره باشو غريبه كوچك، مسافران، چريكه تارا، مسافران، شايد وقتي ديگر و «غيره». و اين ويژگي بهرام بيضايي است كه وقتي حافظهات را شخم ميزني تا چند كار برتر او را برگزيني، آنقدر گرانبها مييابي كه بايد از «و غيره» استفاده كني. درباره سواد او يك مثال بزنم. تصور كنيد بهرام بيضايي كه چينش صحنههايش را يادآور كوروساوا ميدانند و از سويي به ساختار تعزيه اشاره ميكنند، درباره هيچكاك چه خواهد گفت؟ كتاب «هيچكاك در قاب» را بخوانيد تا مفهوم دانش سينمايي جامعنگر را دريابيد. هر چه بيشتر مينويسم، غمگينتر ميشوم و اين سزاوار تبريكنويسي زادروز نيست. ياد «مسافران» ميافتم كه چگونهاي با مرور جزييات فيلم پس از چند بار ديدن، هر بار بيش از قبل، حظ سينما را تجربه كردم. و بعد كه فكر ميكنم خالق چنان فيلمهايي سالهاست كه مجال فيلمسازي ندارد، دلگيركننده ميشود. ميدانم كه گفتنم بيثمر است اما مينويسم كه نوشته باشم. كاش تلاش شود تا بهرام بيضايي به وطن بازگردد كه دلبسته ريشههايي است كه در اينجا دارد. حتي يك روز زودتر، بهتر از تمديد كوتاهي است.