آرامبخشهاي دردآور
بيتا بيات/ در شمار تلخيها و تجربههاي دردناكي كه در طول زندگي با آنها روبهرو ميشويم، پررنگترين نقش شايد فقط متعلق به يكي از آنها باشد؛ همان چيزي كه تنها ذكر اسمش حداقل براي چند دقيقهيي حال و هواي آدم را تغيير ميدهد و حتي فرض اتفاق افتادنش ميتواند همه مشكلات و دغدغههاي ديگرمان را با اقتدار كنار بزند و بايكوت كند. كلمه ناخوشايندي كه حتي دوست داريم تا حد امكان در زبانمان نچرخانيم، مبادا يادآور خاطره تلخي براي ديگران يا خودمان باشد. هماني كه هميشه و به خصوص به وقت نزديك شدن و
فرا رسيدنش براي عزيزي ميگوييم: خدايا هرچي جز اين باشد اما اين نباشد.
كم اتفاق ميافتد كسي با رضا و رغبت پذيراي اين بخش از فرآيند طبيعي زندگي باشد؛ لااقل در كشور ما. نميدانم اهالي ديگركشورها طي چه مراحلي به نقطه حال حاضرشان رسيدهاند كه ديگر به محض از دست دادن كسي هر چند نزديك، از زمين و زمان گله نميكنند. شايد به اين دليل كه در زبانشان هزار و يك جور اصطلاح براي دور كردن و شوم دانستن اين اتفاق وجود ندارد، شايد بدون آنكه حتي خود بدانند پايه بعضي اعتقادات چنان در ذهنشان محكم شده كه ديگر دردناكترين تجربهها هم توان لرزاندنش را ندارند. فرض احساسي و عاطفيتر بودن شرقيها هم از اساس توجيه بيهودهيي است؛ مگر مهر يك مادر به فرزندش با عوض شدن عرضهاي جغرافيايي زياد و كم ميشود؟ به هر حال واقعيت اين است كه آنها در مقايسه با ما هنگام مواجهه با چنين پيشامدهايي به مراتب صبورتر بوده يا دستكم روشهاي معقولتري را براي آرام كردن خود به كار ميبندند كه متاسفانه براي ما كاربرد چنداني ندارد، به جايش آيينهاي دستوپاگير زيادي داريم كه براي بعضيها سنت غيرقابل چشمپوشي و نسل اندر نسل خانوادگي است و بعضي حتي اسمشان را هم نشنيدهاند. خيلي اوقات ريشه و علت اين رسوم را حتي مجريانش نميدانند و صرفا به عنوان يك عمل توصيه شده تكرارش ميكنند. فارغ از اينكه بعضي از اين آداب نه تنها باعث تسلي خاطر نبوده كه حتي گاهي زخم را عميقتر ميكنند اما در گير ودار رسم و رسومات عزاداري كسي به اينها فكر نميكند؛ به اينكه تكان دادن شانه متوفي قبل از انجام آخرين مرحله تدفين و به بهانه دور كردن ترس از او تا چه حد ميتواند باعث ناراحتي نزديكانش باشد يا اينكه اگر شب بعد از خاكسپاري طي مراحلي مفصل يك لاله روشن و ظرفي پر آب را در آخرين محل حضور شخص درگذشته بگذارند با اعتقاد به اينكه اين كار روح او را كه به دنبال پيدا كردن جسمش آمده ياري ميكند، شايد جاي خالياش بيشتر از قبل چشم را آزار دهد. البته بعضي از اين باورها نكات مثبتي هم دارند و ميتوانند راحتتر مورد قبول قرار بگيرند. مثلا در بعضي خانوادهها رسمي جا افتاده به نام كاه دود كردن، به اين صورت كه در غروب روز خاكسپاري، تعدادي از بستگان مقداري كاه را بر روي خاك تازه ريخته شده آتش ميزنند تا به اين طريق از حالت تازگي خارج شود. اين كار دو علت دارد؛ يكي اعتقاد به اينكه همراه با از بين رفتن تازگي خاك، تازگي داغ هم كمرنگ ميشود و ديگر به دليل دور شدن پرندگان و ساير حيوانات از مزار. يا مثلا عدهيي ميگويند اگر شخص در روز يا شب جمعه فوت شود نيت پاكي داشته و مسير آساني را طي خواهد كرد. عدهيي هم معتقدند اگر نزديكترين فرد به متوفي بعد از اتمام مراسم تدفين هفت قدم از مزار فاصله گرفته و در هر قدم به پشت سر نگاه كند و سوره حمد بخواند باعث آرامش روح او ميشود. درهر حال اين قسم آيينها درهمه كشورها كم و بيش ديده ميشوند و شايد بشود گفت بعضي از آنها منشا معقولي دارند اما نبايد تا آنجا درذهن بسط داده شوند كه به بهانه اجرايشان داغمان را از آنچه هست تازهتر كنيم.