همسفر با شهيد رمضان علي (ع)
علياصغر شعردوست
رمضان با نام بزرگ تو پيوند خورده است.اي مولاي متقيان، سرور موحدان و شهيد بزرگ تشيع، اي علي(ع)!
هر روز كه در ميهماني خداوند بر خوان معرفت او حاضر ميشويم، تو اي امام متقين صورت نماديني هستي كه روزه با ياد تو معنا مييابد؛ اي همسفر رمضان! مومن در سيره تو مردي را مييابد كه جان عبيرآميز خويش را در بحر گواراي رمضان پاكيزه كرده و سفر به حضور عشق را آغازيده است. هنوز صداي زخمي تو از گلوي زخمي مناره مسجد كوفه به گوش ميرسد. ما جان خود را به نغمه نوازشگر تو ميسپاريم و تو هر روز پيام نيكي، پارسايي و عشق را در معبر زمان در نهانخانه روح ما زمزمه ميكني. اي معنادهنده روزه! اي تجسم ماه صيام! پس از قرنها و نسلها هنوز هم شيعه با خاطره عدالت تو زندگي ميكند. ما شيعيان در ميدان نبرد با ظلم و جهل و الحاد پارههاي تن خويش را پشتوانه عشقي ميكنيم كه به تو و به پيام روشنيبخش تو داريم. هر روز آواي تو در گذار زمان و مكان ما را به تقوا و حريت ميخواند و ما كلام تو را منشور زندگي خويش كردهايم. آنجا كه در ابلاغ پيام بزرگ خداوند فرمودي: «ذمتي بما اقول رهينه». هنوز ما با تأسي از تو، اي پيشواي گردنفرازي و آزادي، بر قله زمان گردن ميافرازيم. هنوز بازار داغ تهمتي كه پيشاني مبارك تو زخم آن را بر خود پذيرفت بر جان خويش پذيراييم و چون تو اي بزرگ! بر درستي راه خويش پاي ميفشاريم. اي علي(ع)، اي بزرگ بزرگان! اي تمامت تجلي حقيقت! ما بيش از هر روزگاري به تو و به آموزههاي ارجمند تو نيازمنديم. شيعيان خويش را درياب و كفي از درياي متلاطم معرفت خويش را بر كام تشنه ما فرو ريز. فرشتگان خداوند دروازههاي عرش را ميگشايند. به كلاله ابرها، ستارگان به آبي آسماني و ذرات منور خورشيد عرش را آذين ميبندند. تمامي پيامبران خداوند، قباي بهشتين بر دوش، آبگينههاي لبريز گلاب در دست از راه ميرسند و بر مخدههاي زربفت و پرنيانساي عرش تكيه ميزنند. ملايكي كه از پنهانيترين بركههاي بهشت خداوند آمدهاند، تاجي از نيلوفران نورسيده با خود آوردهاند و ايستادهاند در انتظار رسول آخرين كه از جادههاي پرنياني بهشت خواهد آمد. فرشتگان خداوند، آبي آسمان در نگاه، به سمت ستاره باران عرش مينگرند. رسول خدا، هلال نوراني ماه در دست، پيش ميآيد. نزديك ميشود. فرشتگان ستاره ميچينند و ميافشانند. پيامبران گلاب ميپاشند.
پريان بركههاي دوردست بهشت، نيلوفر مينشانند به هر جا كه رسول خدا قدم بر ميكند.
ملايك زانو ميزنند، هلال ماه برميگيرند و در گوشهاي از آسمان ميايستند و... بدينسان رمضان آغاز ميشود. رمضان كه ماه ميهماني خداوند است؛ رمضان كه دروازههاي گشوده عرش است؛ رمضان كه ماه صيام كه ماه صلات كه ماه قرآن است... مومنان، مهياي ميهماني خداوند، توشه روزه بر دوش از اذاني به اذاني ديگر سفر استجابت ميآغازند و ملايك از اذاني ديگر دروگران ساقههاي دعا ميشوند. گناهكاران به شستوشوي جانهاي عاصيشان، به جستوجوي چشمههاي خداوندي برميآيند و ترنم اتوبُ اِليك بر لب، جامههاي معاصي از تن و جان بر ميكنند. نيمشبان هركس با ستارگاني در نگاهش، با خورشيدي در سينهاش از ظلمت زمين ميگذرد و در آبادي خداوندي – عرش – گرد و غبار فرش از دست و پا ميشويد و ميهمان خوان خداوندي ميشود، تا اندرون خالي از طعامش از انوار كبريايي لبريز شود. در ميهماني خداوندي، همگان نور مينوشند و بهشتي ميشوند. رمضان ميزان مومنان است. در اين ميزبان بار عبادت مومنان از بار عبادت ملائك وزينتر ميآيد. ملايك، آشفته، پلك خجلت فرو ميافكنند. و... رمضان چنين است؛ هديهاي است كه رسول آخرين، از عرش براي مومنان آورده است تا در طراوت آن تن و جان جلا دهند و غبار يكساله معاصي از تن بشويند و سالي ديگر را با شفافيت جانهاي پاكشان بياغازند. رسول آخرين دو نگاه مهربانش را كه در آن ملاطفت هزار هزار گلبرگ نيلوفر است بر مومنان ميگسترد، كه نيمشبان از بستر آسايش بر ميكنند و به بستر آرامش ميپيوندند. و ما – پيروان آخرين رسول – باشد كه با خشكي لبهامان به سلام رمضان بايستيم. به ميهماني ماهي برويم كه ما را به خوان گسترده پروردگار ميبرد. در رمضان مستحيل شويم؛ چونان كه به وقت بازگشت، توشهاي لبريز استجابت داشته باشيم كه مباد ما را خسران و حسرت آن لحظهاي كه بگويند گرسنگي و تشنگيتان جز گرسنگي و تشنگي نبوده است. به سير عرش برويم. تا... يا ستاره بچينيم... يا ستاره شويم... يا حفره سياه بر پيشاني بازگرديم... «پروردگارا، ما را به روزه داشتن ياري ده؛ آنسان كه اعضاي بدن خويش از معاصي بازداريم و در آنچه سبب خشنودي توست به كار داريم؛ تا به هيچ سخن بيهوده گوش نسپاريم و به هيچ لهو و بازيچه ننگريم و به هيچ ممنوع دست نگشاييم.»