محسن آزموده
جلسه بحث درباره كتاب «فلسفه تحليلي: مقالاتي در معرفتشناسي، عقلانيت و فلسفه دين» نوشته حميد وحيد، در موسسه شهر كتاب با مطالعه چند پاراگراف از مقدمه كتاب جديد اين فيلسوف ايراني به پايان رسيد، البته اين چند پاراگراف در مقدمه كتاب نيامده و شرط انتشار كتاب هم همين بوده. شگفت آنكه اين چند خط چنانكه خوانندگان وسط صفحه خواهند خواند، نكتهاي بسيار بديهي را بيان ميكند، آن هم در ابتداي يك كتاب بسيار تخصصي علمي و دانشگاهي كه قاعدتا مخاطباني بسيار محدود خواهد داشت. دكتر وحيد دستجردي براي اهل فلسفه در ايران نامي آشنا و از چند جهت قابل توجه است. حميد وحيد رشته مهندسي مكانيك را در دانشگاه صنعتي شريف رها كرد و در رشته رياضيات و فلسفه دانشگاه واريك ادامه تحصيل داد و در آنجا به فلسفه منطق و معرفتشناسي پرداخت و در دانشگاه آكسفورد تحصيلات خود را ادامه داد و تحتتاثير آثار كريپكي، پاياننامهاش را در زمينه معرفتشناسي نوشت. او در سال 1373 به ايران بازگشت و در پژوهشگاه دانشهاي بنيادي (IPM) پژوهشكده فلسفه تحليلي را بنياد گذاشت. او از معدود اهل فلسفه ايران است كه آثار و نوشتههايش در انتشارات و ژورنالهاي مطرح روز دنيا منتشر و بحثبرانگيز ميشود. قديميترها او را به واسطه نقدهاي صريحش بر صادق لاريجاني در انتهاي كتاب «قبض و بسط تئوريك شريعت» عبدالكريم سروش و بعدا نقدهايش بر ديدگاههاي خود دكتر سروش ميشناسند. همچنين بايد از مديريت محافظهكارانه پژوهشكده فلسفه تحليلي ياد كرد، مركزي كه در زمينه فلسفه تحليلي در بالاترين و تخصصيترين سطوح كار ميكند و در طول دو دهه فارغالتحصيلاني متخصص در اين زمينه پرورش داده است. دكتر وحيد همچنين در زمينه تخصصي خودش بسيار پركار است و چندين كتاب به زبان انگليسي و فارسي و دهها مقاله تخصصي در شاخههاي مختلف فلسفه تحليلي منتشر كرده. كتاب فلسفه تحليلي، ترجمه گزيدهاي از اين مقالات است كه به همت نشر هرمس منتشر شده و در جلسه بررسي آن، غير از دكتر وحيد، دكتر علي حسينخاني عضو هيات علمي موسسه حكمت و فلسفه ايران، دكتر محمود مرواريد عضو هيات علمي پژوهشكده فلسفه تحليلي پژوهشگاه دانشهاي بنيادي، دكتر رضا اكبري عضو هيات علمي دانشگاه امام صادق حضور داشتند و بعد از صحبتهاي كوتاه علياصغر محمدخاني معاون فرهنگي شهر كتاب، درباره آن صحبت كردند كه گزارش آن از نظر ميگذرد.
از معرفتشناسي تا عقلانيت و دليل
حميد وحيد ، استاد فلسفه| اين كتاب ترجمه گزيده و بخش كوچكي از مقالات انگليسي من است. اين گزينش با توجه به اهميت موضوعات صورت گرفته است. مقالات 1 تا 9 كتاب مربوط به معرفتشناسي كلاسيك است. قسمت دوم كتاب شامل مقالاتي راجع به عقلانيت و دليل (reason) است. چگونگي تغيير از موضوع مقالات اول به موضوع مقالات دوم را توضيح خواهم داد. تا دهههاي 70 و 80 در غرب، مباحث معرفتشناسي در كتابها و مجلات عمدتا راجع به ادراك حسي و دادههاي حسي بود و دامنه مباحث بسيار تنگ بود. اما از اين دو دهه به بعد تحول عظيمي در معرفتشناسي رخ داده كه بيارتباط با تحول در ساير حوزههاي فلسفه نيست. مثلا در اين دو دهه شاهد تحول شگرفي در فلسفه زبان و سپس فلسفه ذهن هستيد. تحقيق در هيچ كدام از اين حوزهها بدون دانستن حوزههاي ديگر امكانپذير نيست، زيرا مباحث به قدري پيچيده است كه نه فقط مباحث يك حوزه خاص را شامل ميشود، بلكه لازم است كه از مباحث حوزههاي ديگر فلسفي هم اطلاع پيدا كنيد تا از اين پيچيدگي كم و در صورت امكان راهحل جديدي ارايه كنيد.
قسمت اول اين كتاب عمدتا حول مفهوم توجيه (justification) و ارتباط آن با مفاهيمي چون معرفت (knowledge) و صدق و عالم خارج و برونگرايي در محتوا و درونگرايي در محتوا و ... است. منظور از توجيه، يك ويژگي خاص برخي از باورهاي ماست. برخي باورها اينگونهاند كه وقتي راجع به آنها تامل (reflection) ميكنيد، پايدار (stable) هستند، اين باورها از توجيه برخوردارند. بسياري از باورهاي ما موجه نيستند، يعني مبتني بر دليل نيستند و شاهدي براي آنها نيست، به همين علت به سادگي آنها را ميتوان كنار گذاشت.
معمولا معرفتشناسي را نظريه معرفت ميخوانند، اما آنچه طي تحول تاريخي معرفتشناسي مهم بوده، مساله توجيه و ويژگيهاي آن است. توجيه در نظر اول با توجه به سنت فلسفي دكارتي، درونگرايانه بوده، يعني فرد با توجه به دلايل و شواهد باوري را انتخاب ميكرده و وقتي از او بازخواست ميكردند، اين دلايل و شواهد را بيان ميكرده. اما به تدريج از نيمه دوم قرن بيستم رويكرد جديد برونگرايانه (externalist) در معرفتشناسي پديد آمد كه ميگفت ما در ارزيابي باورهاي خود محتاج به دلايلي كه در اختيار داريم، نيستيم. علت پيدايش اين گرايش وجود مواردي در معرفتشناسي است كه لازم است ميان موارد خوب و بد مفاهيم تفاوت قائل شد. مثلا باور من در يك جهان واقع متفاوت است از باور يك مغز در خمره يا در باور شخصي در يك ماتريكس. بهرغم اينكه شخصهايي كه در اين دو با جهان ممكن هستند، شواهد پديداري يكسان يا مشابهي دارند، اما تفاوتهاي بارزي هم دارند و شهود ما نميپذيرد كه باورهاي ما در اين دو حالت خوب يا بد موجه هستند. به همين دليل براي توضيح اين تفاوت عدهاي به اين پرداختند كه خود عالم خارج چگونه است و رابطه باور با عالم خارج به چه نحو است. آنها گفتند تفاوت اين دو حالت به اين علت است كه رابطهاي علي ميان باورها و عالم خارج وجود دارد و اين باورها محصول فرآيندهايي قابل اعتماد هستند. اگر اين شرايط را به شواهد پديداري (phenomenal) اضافه كنيد، در آن صورت ميتوان تفاوت منزلت معرفتي باورها را در دنياي واقع و دنياي خمره يا ماتريكس توضيح داد.
در ادامه برخي گفتند چرا پيش از توضيح ارتباط باور با عالم خارج، سراغ خود عالم خارج و بيرون از ذهن فرد نرويم؟ آنها گفتند باور يك شخص محصول يك فرآيند ادراكي است. ورودي آن تعدادي داده (data) دريافتي از عالم خارج و خروجي اين فرآيند ادراكي، يك باور يا گرايش گزارهاي است. بنابراين بهتر است با رويكردي برونگرايانه بگوييم باورهايي موجه هستند كه محصول فرآيندهاي ادراكي قابل اعتمادي هستند و هر باوري كه محصول اين فرآيند باشد، قابل اعتماد است. اگر در نفس الامر فرآيند ادراكي قابل اعتماد باشد، باور محصول فرآيند موجه است و لازم نيست فرد راجع به خصوصيات اين فرآيند چيزي بداند. اين رويكرد برونگرايانه چند امر را مخدوش كرد. اولا عامليت معرفتي (epistemic agency) فرد را زير سوال برد، زيرا همه چيز مبتني بر آن چيزي است كه در عالم واقع اتفاق ميافتد و مستقل از ذهن شخص. ثانيا مساله تامل (reflection) و ارتباط وثيقش با توجيه را زير سوال برد، زيرا باورهاي موجه را باورهايي خوانديم كه طي تامل ما بر آنها، پايدار ميمانند و تامل امري درونگرايانه است. اما اگر موجه بودن باور را مستقل از ذهن فاعل شناسايي به فرآيندي كه در خارج رخ ميدهد، مرتبط سازيم، در اين صورت خصوصيات توجيه را از آن باور گرفتهايم.
الان درونگرايي بار ديگر در معرفتشناسي بازگشته است. علت آن است كه افراد متوجه شدند ارتباط زيادي بين مباحث دليل و هنجارمندي (normativity) وجود دارد. مباحث دليل و هنجارمندي مختص فرااخلاق (meta ethics) هستند، اما افراد دريافتند كه آن مباحث ارتباط وثيقي با معرفتشناسي دارد، زيرا همچنانكه در معرفتشناسي از شواهد (evidence) صحبت ميكند، در فرااخلاق هم از دلايل صحبت ميشود. اگر دلايل را به شكل معرفتي لحاظ كنيد، از شواهد بحث ميكنيد. به همين علت دو دهه است كه مباحث فرااخلاق بهطور جدي وارد معرفتشناسي شدهاند. اگر به مقالات معرفتشناسي بنگريد، ميبينيد كه شكل كلاسيك خود را از دست دادهاند و كاملا با مباحث دليل و هنجارمندي در فرااخلاقي مرتبط شدهاند. به همين دليل است كه در ادامه معرفتشناسي ناچار شدم وارد بحث عقلانيت و فرااخلاق شوم. مقالات بعدي من بيشتر منعكسكننده ارتباط اين دو با هم است.
در مقالات بعدي كه در اين كتاب نيامده، به تفاوت و ارتباط و تقابل پراگماتيسم و شاهدگرايي پرداختهام كه مبحث قابل ملاحظهاي در معرفتشناسي جديد است. البته قبلا هم در اين مورد مطلب نوشتهام، اما اين مقالات جديد با توجه به مباحث عقلانيت و دليل و هنجارمندي نوشته شده است و تلاش شده از رويكرد جديدي در اين مساله دفاع شود. در مقالات راجع به فلسفه دين كتاب، به علت علاقهام به موجه بودن باورها، حول و حوش عقلانيت باورهاي ديني پرداختهام. البته در اين زمينه دو مقاله جديد راجع به مفهوم و خصوصيات ايمان نوشتهام كه در اين كتاب نيست.
پژوهشكده فلسفه تحليلي و دكتر وحيد
علي حسينخاني، استاد فلسفه| كتاب دكتر وحيد بسيار مهم است و در آن ميتوان مقالات جدي فلسفي را خواند و ديد كه چگونه ميتوان يك ديدگاه را طرح و نقد و از آن دفاع كرد. اما در بحث فعلي ترجيح ميدهم عمدتا به نقش دكتر وحيد و دپارتمان فلسفه تحليلي اي.پي.ام بپردازم. دكتر وحيد بين سالهاي 1373 تا 1384 در دپارتمان رياضي اي.پي.ام به برگزاري كلاسهاي آزاد در زمينه فلسفه تحليلي مشغول بودند. اما شروع دپارتمان فلسفه تحليلي در 1384 در جمالآباد بود. ما دانشجويان سالهاي آخر رشتههاي مهندسي كه علاقهمند به فلسفه بوديم و در آن سالها در زمينه فلسفه هر چه به دستمان ميرسيد، از هگل گرفته تا پست مدرن و بينامتنيت ميخوانديم، با شنيدن خبر تاسيس اين دپارتمان به اي.پي.ام و كلاسهاي دكتر وحيد رفتيم. آنجا چند تن از تازه فارغالتحصيلان فلسفه تحليلي مثل دكتر نسرين و دكتر قدكپور آمده بودند و مباحث تازهاي را طرح كردند.
به خاطر دارم در كلاسها دكتر وحيد ناگزير بود مباحث را از ابتدا شروع كند. يعني مباحث فلسفه تحليلي در دپارتمانها يا طرح نميشد يا استادي نبود كه اين مباحث را به شكل سيستماتيك مباحث روز را آموزش دهد و در نتيجه شكافي عميق ميان مباحث روز فلسفه تحليلي با آن چيزي بود كه از فلسفه تحليلي در ايران بود. دكتر وحيد و همكارانش در دپارتمان فلسفه تحليلي اي.پي.ام براي كم كردن اين شكاف و پرورش دانشجوياني با معيارهاي استاندارد بينالمللي و تاسيس يك آكادمياي كوچك كوشيدند كه الان برخي فارغالتحصيلان آنجا خود به اساتيد اين رشته بدل شدهاند. تا پيش از آن عملا فلسفه زبان وجود نداشت، البته هنوز هم خيلي سخت تدريس ميشود. اما به هر حال مباحثي مثل معرفتشناسي، فلسفه ذهن و... معرفي شد.
به خاطر دارم بسياري از دانشجويان آن كلاسها از شيوه و مباحث تدريسي در اي.پي.ام شوكه ميشدند. مشاركت اي.پي.ام در انتشار مقاله، پژوهش و مشاركت در مباحث روز بينالمللي و چاپ مقاله در مجلات معتبر باعث معرفي اي.پي.ام و بالطبع ايران شد. به خاطر دارم براي استادي به نام جان مك داول نامه نوشتم و او با تعجب گفت مگر در ايران چنين كارهايي ميشود؟ موارد مشابه زياد است. الان اين بحث مقالهنويسي خيلي باب شده كه البته تاليهاي فاسد هم داشت و دارد. اما نكته مهم قرار دادن فلسفه تحليلي در زمره علوم پايه بود. در اي.پي.ام فلسفه تحليلي در كنار علوم پايه يعني رياضي و فيزيك و علوم شناختي قرار گرفته است. اين كار مهم و بزرگي است، از اين جهت كه ميكوشد نشان دهد فلسفه به اندازه فيزيك و رياضي بنيادين و اثرگذار است. همچنين برگزاري مدارس تابستاني، سخنرانيهاي استاندارد و چالشي و آكادميك از كارهاي مهم اين پژوهشكده است. حمايت از دانشجويان و پژوهشگران نخبه براي كار و انتشار نتايج تحقيقاتشان از ديگر كارهاي مهم پژوهشكده فلسفه تحليلي اي.پي.ام است كه جاي خالي آن هنوز هم در ساير موسسات و نهادهاي آموزشي و پژوهشي كشور بسيار محسوس است.
اما متاسفانه از زماني به بعد انتشار مقاله به امر مهمي بدل شد، طوري كه آن فرآيند تحقيقاتي و پژوهشي مشخصي كه نتيجه نهايياش انتشار مقاله بود، به حاشيه رفت و فشار به دانشجويان براي انتشار مقاله موجب افزايش مقالات بيكيفيت و خيل مقالات به مجلات و تاسيس فصلنامهها و مجلات شد. عملا هر گروهي يك فصلنامه داشت و تاكيد شد كه اسم استاد راهنما بايد باشد و پولي هم بابت open access دريافت شد و ... بعد هم با اين توجيه كه به جاي كميتگرايي بايد به كيفيتگرايي روي آورد و نظريهپردازي كرد، دانشجويان به نگارش كتاب پرداختند و مقالات شل و ول خود را كش دادند و تبديل به كتاب كردند. نتيجه آن لوث شدن انتشار مقاله و پژوهش جدي و ظهور تناقض شد يعني از يكسو به نقد كميتگرايي پرداختند و از سوي ديگر دايما مقاله ميخواستند. يعني نوعي نگاه عجيب و غريب مهندسي كه بر فلسفه حاكم شد. البته شاهد بودم كه دكتر وحيد در اين جهت تلاش ميكردند كه نشان دهند پژوهش در حوزه فلسفه مثل مهندسي نيست، ژورنالها هم مثل ژورنالهاي مهندسي نيست.
تالي فاسد ديگر دريافت مقالاتي بيكيفيت و سرشار از سرقت ادبي و ... است. متاسفانه سرقت ادبي هم لوث شده. يك زمان اگر استادي سرقت ادبي ميكرد، خبرش مثل بمب منفجر ميشد، الان آنقدر زياد شده كه حتي به مقامات رسيده و حساسيت از بين رفته. اينها فاجعهبار است، اگر دغدغه پيشرفت و پژوهش داريم. نقش مهم دكتر وحيد و دپارتمان فلسفه تحليلي تلاششان براي فهماندن اين قضايا به جامعه علمي ما بود، مثل اينكه نگارش مقاله علمي و مشاركت در مباحث روز فلسفه چگونه است. كتاب حاضر از اين جهت بسيار حايز اهميت است و حاصل سالها پژوهش است. كتابهاي مجموعه مقالات به دو صورت رايج هستند، اول مجموعه مقالات مقدماتي يا كلي يا درآمدي به يك موضوع و دوم مجموعه مقالات تخصصيتر و حاوي مباحث انتقادي به آن موضوع. كتاب حاضر از سنخ دوم هست و مطالعه آن نيازمند آشنايي جدي با مباحث است. البته جاي يك كتاب درآمدي و مقدماتي (introductory) در زمينه معرفتشناسي توسط خود دكتر وحيد براي ورود به كتاب حاضر خالي است.
درهمتنيدگي مباحث متنوع فلسفه تحليلي
محمود مرواريد، استاد فلسفه| انتشار اين مجموعه مقالات اولا از جهت شخصيت علمي بيبديل دكتر وحيد است. در فضاي آكادميك فلسفه ايران كسي را نداريم كه به اندازه ايشان به لحاظ كيفي و كمي در جريانات فلسفي جهان مشاركت كند، هم در قالب كتاب و هم در قالب مقاله. اين نكته براي آكادمياي فلسفه ايران افتخارآميز است. كارهاي ايشان پا به پاي مباحث معاصر معرفتشناسي پيش ميرود. همچنين بايد به نقش ايشان در جهت توسعه آموزش و پژوهش فلسفه تحليلي در ايران اشاره كرد. ثانيا عمده آثار ترجمه شده در حوزه فلسفه تحليلي در ايران آثار مقدماتي است كه البته اولويت و خواننده بيشتري هم دارد. اما بايد به سمت بحثهاي فني و بهروز فلسفه تحليلي در زبان فارسي حركت كنيم. واضح است كه نگارش و مشاركت تخصصي در زمينه فلسفه تحليلي بايد به زبان انگليسي صورت بگيرد، اما زبان فارسي هم بايد بتواند بستري براي بيان و تقرير بهروزترين و فنيترين مباحث فلسفه تحليلي باشد و زبان ما اين قابليت را دارد. اما كمتر وارد اين فضاها شدهايم و كتاب حاضر گامي در اين مسير است.
مقالات كتاب حاضر كه زمان نگارش آنها فاصله زماني نسبتا طولاني را در بر ميگيرد، نشاندهنده پروژه فكري دكتر وحيد است. انتخاب اين مقالات توسط خود ايشان صورت گرفته و در ترجمه آنها پژوهشگراني متخصص در حوزه فلسفه تحليلي چون دكتر ياسر پوراسماعيل (تعداد بيشتري از مقالات)، دكتر محسن زماني، دكتر محمد حيدرپور، دكتر امير كريمزاده، دكتر اميد كريمزاده، دكتر محسن اسلامي و آقاي مهدي خسرواني انتخاب شدند. بعد از ترجمه، متن به صورت پاراگراف به پاراگراف مقابله شد و دقت و رواني آن مورد ارزيابي قرار گرفت. همچنين براي انتخاب معادل اصطلاحات جلسات مفصل و طولاني با آقايان محسن زماني، ساجد طيبي و پوراسماعيل داشتيم. مثلا defeater را «ناقض» و Supervenience را «ترتب» و اصل charity را اصل «حسن ظن» و ... ترجمه كرديم. درست است كه فلسفه تحليلي شاخههاي متعددي چون معرفتشناسي، فلسفه زبان، فلسفه ذهن، متافيزيك و فلسفه اخلاق هست، اما اينها روابط وثيق و عميقي با هم دارند. در اين مقالات هم شاهد اين موضوع هستيم، يعني اگرچه محور مباحث معرفتشناسي است، اما به وضوح ميتوان ارتباطات مقالات را با رشتههاي فلسفه زبان، فلسفه ذهن، متافيزيك، فلسفه اخلاق و فلسفه دين ديد. مثلا يكي از مباحث فلسفه ذهن، برونگرايي در محتواست كه لوازمي در معرفتشناسي دارد. مقالات 4 و 5 اين كتاب هم به اين مساله پرداخته است. همچنين يكي از مباحث مهم فلسفه زبان اصل حسن ظن است كه بهطور كلي يعني اگر در تحليل سخنان يك گوينده يا نويسنده، مفروض بايد اين باشد كه باورهاي او صادق و معقول است. بدون اين پيشفرض نميتوان معنايي به جملات او و باورهايي با محتواي خاص به او نسبت داد. جاي اين بحث در اصل در فلسفه زبان است، اما اين بحث نتايج مهمي در معرفتشناسي دارد و مقاله دوم كتاب با عنوان «حسن ظن: ترتب و شكاكيت» به همين موضوع ميپردازد و به اين پرداخته كه آيا ميتوان از اين بحث استدلالي عليه شكاكيت استخراج كرد يا خير؟ همچنين بحث استعدادها (dispositions) در اصل مربوط به متافيزيك است. مثلا اينكه سنگ استعداد شكستن شيشه را دارد يا قند استعداد حل شدن دارد و ... تحليل استعدادها بحثي در متافيزيك است. دكتر وحيد از اين بحث متافيزيكي در نظريهاي به توجيه استفاده كردهاند. در مقام آموزش فلسفه هم بايد به اين ارتباط مباحث گوناگوني فلسفي توجه شود. در مقاله 15 مجموعه با عنوان «تنوع ديني، نفوذپذيري شناختي ادراك ديني» كه در ژورنال معتبر فلسفه دين با عنوان faith and philosophy منتشر شده، به بحث قديمي لوازم تنوع اديان ميپردازد. در پاسخ به اين مساله رويكردهاي متفاوتي اخذ شده، برخي اين را منكر بعد الوهي در عالم شدهاند، عدهاي به تكثرگرايي روي آوردهاند و ... در معرفتشناسي و فلسفه دين معاصر، اين تنوع ديني را ذيل بحث اختلاف نظر (disagreement) قرار ميدهند. دكتر وحيد در مقاله ضمن تاييد اينكه تنوع ديني مصداقي از بحث اختلاف نظر است، نشان ميدهد كه اين موضوع ميتواند مصداقي از بحث نفوذپذيري شناختي (cognitive penetration) هم باشد. اگر بحث تنوع ديني را از زاويه نفوذپذيري شناختي بنگريم، به نتايج متفاوتي خواهيم رسيد. در بحث اختلاف نظر كه دو دهه در گذشته در معرفتشناسي معاصر مطرح شده، مساله اين است كه مثلا در دو نفر متخصص هم ارز وقتي درباره موضوعي واحد هر يك با توجيه خاص خود به باورهاي متفاوت يا متعارضي رسيدند، وقتي آگاه شدند كه با يكديگر اختلاف نظر دارند، چه بر سر ديدگاه توجيهيشان ميآيد. ديدگاههاي متفاوتي ارايه شده، مثلا ابرام گرايان معتقد است كه وضعيت توجيهي تغيير نميكند، مصالحهگرايان معتقدند كه درجه توجيهي كاهش مييابد، ديدگاههاي بينابيني هم هست. بسياري مساله تنوع ديني را ذيل بحث اختلاف نظر قرار دادهاند. اما دكتر وحيد بر مساله نفوذپذيري شناختي تاكيد دارند. اين موضوع را با مثالي توضيح ميدهم. تقريبا همه قبول داريم كه تجربيات حسي بر حالات شناختي ما مثل باورهاي ما تاثير دارند. اما آيا عكس اين هم درست است؟ يعني باورها و ميلها و خواستههاي ما بر تجربيات حسي ما تاثير دارد يا خير؟ بسياري معتقدند چنين است. مثلا شخص جستوجوگر طلا ممكن است سنگريزهاي را طلا ببيند. يعني به علت تمايلش تجربه حسي طلا به او دست ميدهد. يا وقتي شخص الف باور داشته باشد كه شخص ب از دست او عصباني است، وقتي او را ميبيند، به علت آن باور، واقعا تجربه حسي عصبانيت را از فرد ب دريافت ميكند. در اين دو مثال شاهديم كه زمينه شناختي شخص در چگونگي و محتواي تجربه شناختي او تاثيرگذار است و وجه توجيهبخشي تجربه شناختي او را افزايش يا كاهش ميدهد. ايده مقاله آن است كه مساله تنوع ديني را مصداقي از مساله نفوذپذيري شناختي در نظر بگيريم، يعني زمينههاي ذهني شخص و حالات ذهني او مثل باور، ميل، آرزو، تعصب و... در تجربه حسي او موثرند. اين موضوع بيشتر در حوزه باورهاي دينياي امكان پذير است كه به واسطه تجربه ديني پديد ميآيند. يعني همانطور كه تجربههاي حسي نفوذپذيرند و ممكن است تحت تاثير باورها و اميال قبلي قرار بگيرند، تجربه ديني هم ممكن است نفوذپذير باشد. وقتي از اين زاويه به مساله تنوع ديني بنگريم، به نتايج متفاوتي خواهيم رسيد.
فلسفه اسلامي و فلسفه تحليلي
رضا اكبري، استاد فلسفه|وقتي دكتر وحيد در سال 1373 به ايران آمدند، به عنوان دانشجوي كارشناسي ارشد، پنج ترم در اي.پي.ام در كلاسهاي ايشان در زمينه فلسفه منطق، فلسفه زبان و فلسفه ذهن شركت كردم. من دانشجوي فلسفه اسلامي بودم و مباحث ايشان برايم بسيار جذاب، پربار و متنوع بود و در زندگي علمي من بسيار اثرگذار بود. بر اساس مباحث آن درسها به موضوع رابطه نفس و بدن در سنت اسلامي علاقهمند شدم و پاياننامهام در اين زمينه بود. رساله دكتريام هم در زمينه جاودانگي بود كه بخش عمدهاي از مباحث آن در فلسفه ذهن مطرح ميشود. هميشه اين دغدغه را داشتم كه ما از سنت خودمان چه آوردهاي ميتوانيم داشته باشيم. در دانشگاه امام صادق بيش از 15 سال است كه دانشجويان درسهايي تحت عنوان فلسفه ذهن، فلسفه زبان، فلسفه اخلاق، فلسفه منطق و فلسفه علم دارند كه براي تدريس اين دروس از اساتيد اي.پي.ام و فارغالتحصيلان آنجا بهره ميگيريم. حتي يكبار دانشجويان از من خواستند كه متافيزيك تحليلي بخوانند كه دكتر مرواريد زحمت آن را كشيدند. از اين منظر كتاب حايز اهميت است. شهيد صدر در تفسير قرآن از تعبير استنطاق به معناي به سخن آوردن استفاده ميكردند. براي به سخن آوردن يك متن بايد با او در گفتوگو قرار بگيريد و سوالهايي بر او عرضه كنيد. براي اين كار بايد با آنچه در دوره معاصر رخ ميدهد، آشنا باشيم. من اگر در كلاسهاي دكتر وحيد در زمينه فلسفه تحليل شركت نميكردم، با بسياري از ايدهها آشنا نميشدم و نميتوانستم سوالهاي جديدي را از سنت فكري خودمان طرح كنم. بنابراين داشتن اطلاعات از دوره معاصر موجب طرح سوالهاي جديد ميشود. البته ترديدي نيست كه هميشه چنين نيست كه معادل يا هم ارز مباحث جديد را بتوان در سنت خودمان پيدا كنيم و نبايد چيزي را كه نداريم به متون خودمان تحميل كنيم.
در سالهاي بعد از انقلاب كتابهاي زيادي در باب معرفتشناسي در سنت اسلامي نوشته شده است. كتابهاي اوليه عمدتا در باب وجود ذهني و اتحاد عاقل و معقول و اقسام بديهيات و منابع ادراك و ... است. بعد كه مباحث معرفتشناسي رواج يافت، شاهد بوديم كه آشنايان با فلسفه اسلامي كوشيدند از اصطلاحات معاصر براي بازخواني سنت خودمان بهره بگيرند و مقالات و پاياننامهها و آثاري تحت عناويني چون مبناگرايي در سنت اسلامي، انسجامگرايي در سنت اسلامي و... نگاشته شد. اينجا كاري به درست و غلط اين آثار ندارم. بحث اين است كه وقتي ادبيات جديدي وارد سنت ما شده، شبيهسازيهايي در سنت اسلامي صورت گرفته است. بعد از آن در كتابهايي چون معرفتشناسي در فلسفه اسلامي (حسين غفاري، امير مازيار) ادبيات گسترش يافت، يعني نگاه فلسفه اسلامي است، اما مسائل وسعت يافته است و مباحثي چون وجود ذهني و ادراك حسي و تعريف علم و ابزارهاي ادراك و باورهاي پيشيني و پسيني و... مطرح شده است. اگر بخواهيم نگاه خود را تقويت كنيم، بايد كارهاي مضاعفي انجام دهيم. به اين كتاب از اين منظر مينگرم. ما در سنت خودمان چيزي به اسم معرفتشناسي نداشتيم. خود معرفتشناسي هم يك نهر در جريان است كه در حال پيشروي و گسترش است. اگر در سنت خودمان به دنبال معرفتشناسي هستيم، بايد غير از مباحث فلسفه محض به ساير منابع متفاوت سنت خودمان مثل علمالنفس و منطق و علم اصول و علم رجال و... هم مراجعه كنيم. البته نبايد دنبال تحميل يك مساله باشيم و مشابهپنداري كنيم. مثلا در ترجمه justification به توجيه بايد به سابقه فرهنگي اصطلاحات توجه كرد. همچنين بايد اعتماد به نفس داشت و به داشتههاي خودمان و آوردههاي معرفتشناسي معاصر توجه كرد و ايدههاي خودمان را بسط دهيم. به كلام بيتوجهي ميشود، در حالي كه در كلام مباحث ارزشمندي در حيطه معرفتشناختي مطرح ميشود. مثلا وقتي به كتابهاي كلامي نگاه ميكنيد، لااقل نه دسته تعريف براي علم در سنت كلامي ديده ميشود.
به تدريج از نيمه دوم قرن بيستم رويكرد جديد برونگرايانه (externalist) در معرفتشناسي پديد آمد كه ميگفت ما در ارزيابي باورهاي خود محتاج به دلايلي كه در اختيار داريم، نيستيم. علت پيدايش اين گرايش وجود مواردي در معرفتشناسي است كه لازم است ميان موارد خوب و بد مفاهيم تفاوت قائل شد
متاسفانه از زماني به بعد انتشار مقاله به امر مهمي بدل شد؛ طوري كه آن فرآيند تحقيقاتي و پژوهشي مشخصي كه نتيجه نهايياش انتشار مقاله بود، به حاشيه رفت و فشار به دانشجويان براي انتشار مقاله موجب افزايش مقالات بيكيفيت و خيل مقالات به مجلات و تاسيس فصلنامهها و مجلات شد
مساله تنوع ديني را مصداقي از مساله نفوذپذيري شناختي در نظر بگيريم، يعني زمينههاي ذهني شخص و حالات ذهني او مثل باور، ميل، آرزو، تعصب و... در تجربه حسي او موثرند. اين موضوع بيشتر در حوزه باورهاي دينياي امكان پذير است كه به واسطه تجربه ديني پديد ميآيند
ما در سنت خودمان چيزي به اسم معرفتشناسي نداشتيم. خود معرفتشناسي هم يك نهر در جريان است كه در حال پيشروي و گسترش است. اگر در سنت خودمان به دنبال معرفتشناسي هستيم، بايد غير از مباحث فلسفه محض به ساير منابع متفاوت سنت خودمان مثل علمالنفس و منطق و علم اصول و علم رجال و... هم مراجعه كنيم
تعامل علمي ما با دنياي آكادميك بينالمللي
حميد وحيد| «در حوزه كاري ما مانند هر حوزه ديگر تحقيقاتي حرف اول در رشد و توسعه را تشكيل يك جامعه علمي فعال ميزند. در اين رابطه پژوهشكده فلسفه تحليلي موفق به تشكيل جامعهاي علمي در مقياسي بسيار كوچك شده است. اما رشد و توسعه اين جامعه علمي كوچك قبل از هر چيز در گروي ارتباط با جامعه بزرگتر بينالمللي است. علاوه بر امكان دسترسي به منابع اطلاعاتي مانند كتاب و مجلات براي رشد تفكر فلسفي هيچ چيزي جاي ارتباط دو طرفه و رودر رو با همقطاران علمي و بحث و گفتوگو را نميگيرد. اگر به بخش تقدير و تشكر در مقالات نگاه كنيد، متوجه ميشويد كه نويسنده مقاله خود را در كنفرانسها و سمينارهاي متعدد حتي هنگام صرف ناهار با همكاران خود به بحث گذاشته كه اين امر سبب صيقل خوردن مقاله و آمادگي آن براي چاپ در مجله شده است. به تعبير ديگر آنچه اكسيژن تنفسي و حياتي يك جامعه علمي را فراهم ميكند، ارتباط ارگانيك و برقراري يك ترافيك مستمر با جامعه علمي است. من قبلا اشاره كردم كه كشورهاي اروپايي و حتي كشورهاي همجوار ما چگونه با باز كردن درهاي خود موفق به توسعه فعاليتهاي فلسفي در آن كشورها شدهاند. متاسفانه شرايط سياسي ايران به نحوي نيست كه امكان اين ارتباط را فراهم كند. مدتهاست كه همكاران ما در خارج از كشور از آمدن به ايران به دلايل سياسي امتناع كرده يا اگر ابراز تمايل كنند، مسوولان امر به اعطاي ويزا به آنها (به دلايل واهي سياسي) پرهيز ميكنند. تحليل رفتن امكانات مالي (كه آن نيز دلايل سياسي دارد) به پيچيدهتر شدن وضعيت كمك كرده است. اگر اوضاع كنوني ادامه پيدا كند، ادامه روند رشد ديگر ممكن نخواهد بود. دور نخواهد بود زماني كه ما حتي از كشورهاي همجوار عربي- آسيايي خود عقب بيفتيم. هيچ هويتي (به خصوص علم) با ايزوله كردن خود پايدار نميماند. اگر قادر به باز كردن درها نيستيم، حداقل پنجرهها را باز نگه داريم»