پيامدهاي تاريخي افراط و تندروي
جعفر گلابي
تصور كنيم اگر در طول تاريخ فقط يك درجه از تندرويهاي بشر در ابعاد گوناگون و حوزههاي مختلف كاسته ميشد، زيست انساني تا چه حد بهتر و حداقل چه تعداد از جنگهاي مهيب و خانمانسوز به وقوع نميپيوست؟ ميتوان صدها بلكه هزاران مورد را برشمرد كه خودداري از يك تندي و زيادهروي از چه فجايع تابسوزي جلوگيري ميكرد.در كشور خودمان مثالهاي زيادي وجود دارد كه غفلت ناشي از غرور و احساس قدرت و عملي كردن يك فكر افراطي چنان به كشتار و هزيمت كشيده شده كه اگر انسان در آن تمركز و توقف كند و قلبش از تپش باز ايستد، سرزنشي متوجه او نيست.كشتن بازرگانان مغول توسط حكومت خوارزمشاهي فقط يك نمونه از وقايع عجيبي است كه انجام شد و منجر به 120 سال سلطه يك قوم نيمه وحشي بر ايران با كشتارها و تجاوزهاي مستمر و غيرقابل باور شد.اين حادثه به تنهايي كافي بوده و هست كه ايرانيان پس از آن عمق بيرحمي جهان را دريابند و ديگر هيچگاه در هيچ زمينهاي احتياط و خويشتنداري را فرو نگذارند.اما اينگونه نشد و ما پس از آن بارها دچار انواع تندرويها و بازتاب ويرانكننده آن بودهايم كه شرح تكتك آنها مجال مفصل طلب ميكند.انقلاب مشروطه كه فاصله تاريخي زيادي از آن نداريم اگر با تندرويهاي جاهلانه روبهرو نميشد، ايران ميتوانست به قطب دموكراسي خاورميانه تبديل شود و ديكتاتوري رضاخاني را به دنبال نداشته باشد.در انقلاب سال 57 هم اگر شاه كشتار 17 شهريور را به وجود نميآورد، احتمالا هم 22 بهمن به تعويق ميافتاد و هم در يك فرآيند مسالمتآميز انتقال قدرت صورت ميگرفت و تندرويهاي بعد از انقلاب هم زمينه بروز پيدا نميكرد.بعد از پيروزي انقلاب فضاي باز سياسي خيلي خوب نشان داد كه بسياري از جريانها و افراد و سياسيون از بلوغ و تعهد سياسي لازم برخوردار نبودند و خيلي آسان دست به اسلحه بردند و يك فرصت تاريخي براي رسيدن به دموكراسي حداكثري و تثبيت آن را بر باد دادند.
البته لابد اين ادعا مخالفان زيادي دارد ولي ميتوان به تكتك حوادث پس از انقلاب پرداخت و نشان داد كه همه دچار تندروي شديم در حالي كه اساسا نه تنها نيازي به آن نبود، بلكه با صبر و مداراي همهجانبه حتي گروههاي مدعي و مخالف سهمي از قدرت را به هر حال از آن خود ميكردند.بعدها هم در هر مرحله قصه پرغصه تندرويها به اشكال گوناگون خود را نشان داد.نظارت استصوابي يك نگاه حداكثري به جلوگيري از ورود افراد زاويهدار با حاكميت بود در حالي كه بدون آن هيچ اتفاق ناخوشايندي نميافتاد، بلكه همه جريانهاي سياسي شراكت در قدرت را احساس و رابطه ملت و حاكميت وسعتي مستمر پيدا ميكرد.بازتاب نظارت استصوابي و تندرويهاي اصولگرايان مجلس ششم بود كه در برخي زمينهها بسيار تند رفت و زمينه مجلس هفتم را فراهم كرد.دوم خرداد نقطه عطفي در تاريخ مردمسالاري ديني بود ولي بلافاصله تندرويها آغاز شد و مواجهه تندرويها هم از سوي حاكميت سنگين بود.عدهاي كه بسياري از آنها بعدها خارجنشين شدند و نسبت چنداني با مشي آقاي خاتمي نداشتند چنان تند رفتند كه گويي انقلاب شده است و زمينه استفاده ملت از اين فرصت تاريخي را مخدوش كردند و دولت اصلاحات فقط در بعد اقتصادي كارنامه درخشاني از خود برجاي گذاشت.البته اشتباه آقاي خاتمي اين بود كه در همان زمان رهبري اصلاحات را برعهده نگرفت تا افزون بر اداره دولت با مديريت معتدل خويش از تندرويها جلوگيري كند.داستان تندروي اصولگرايان كه عمق و گستره بيشتري داشت و همچنان ادامه دارد كاملا مشهود است و نياز به يادآوري موارد گسترده آن نيست، افراطگرايي كه براي كشور هزينههاي سنگيني داشته است.در جريان اعتراضات سال 1401 كه خود نتيجه نگاه افراطگرا به مقولات اجتماعي است باز هم از هر سو تندروي آغاز شد و در اين سو به جاي اجازه دادن به اعتراضات مسالمتآميز و بررسي ماجرا بهگونهاي كه اقناع افكار عمومي را در پي داشته باشد، زمينه حركتهاي ساختارشكنانه فراهم شد و بيگانگان و بنگاههاي خبرپراكني حداكثر استفاده را از آن بردند و در آن سو امكان اعتراض به يك موضوع خاص بدون تسري آن به همه مسائل و مشكلات كشور از بين رفت، شايد عقبنشيني دولت بايدن ازتوافق دوباره در برجام نتيجه اميد بستن به اعتراضات بود.همه نكته و نتيجه آن است كه ما در ساختارسياسي و بيرون آن مبتلا به تندروي و افراطگرايي هستيم و خسارتهاي ناشي از آن همواره متوجه كشور و مردم ميشود.اگر روزي بر اثر كثرت تندرويها و ديدن نتايج عكس و خسارتبار آن براي همه طرفهاي سياسي در كشور تعديل در برخوردها و موضعگيريها و كنشها و واكنشها يك اصل شود و خويشتنداري و مدارا و پرهيز از التهابسازي و كينهورزي همهگير شود، آن روز يك پيروزي تاريخي و بيسابقه براي ملت ايران رقم خواهد خورد و رفاه و آسايش و امنيت و آزادي و عدالت و انصاف از هر سو جاري ميشود.البته شوربختانه بايد گفته شود كه چنان روزي نزديك نيست و تا فاجعهها انباشته نشوند و همه از آينده نترسند به چنين نقطهاي نخواهيم رسيد، كما اينكه در حال حاضر هم نشانههاي عبرت گرفتن از حوادث در هيچ سو ديده نميشود و هر كس تصور ميكند حق مطلق است.