مقدمهاي بر مطالعات منطقهای
محمود فاضلي
كتاب «مقدمهاي بر مطالعات منطقهاي» نوشته مشترك دكتر الهه كولايي استاد دانشگاه تهران، دكتر بهاره سازمند دانشيار دانشگاه تهران و ريحانه رضايي دانشجوي دكتراي مطالعات منطقهاي از سوي انتشارات دانشگاه تهران در 268 صفحه منتشر شد. منطقهگرايي نوين در سه دهه اخير به يكي از اصليترين موضوعات رشتههاي علوم سياسي روابط بينالملل و اقتصاد تبديل شده است. در واقع نوعي ديالكتيك در ميان جهاني شدن و منطقهگرايي ايجاد شده است. در تعريف مفهوم منطقهگرايي در ميان پژوهشگران حوزههاي مطالعات منطقهاي و روابط بينالملل اتفاق نظر وجود ندارد. در بسياري موارد همگرايي در سياست بينالملل با منطقهگرايي يكسان برآورد ميشود. شايد يكي از دلايل اين رويكرد آن باشد كه همگرايي بهصورت بسيار آشكارتر در سطح منطقه ديده ميشود.
گاه منطقهگرايي با فرامليگرايي يا گرايشهاي ميان حكومتي شناخته ميشود كه به گسترش همكاريهاي اقتصادي و سياسي ميان دولتها و ديگر كنشگران در مناطق جغرافيايي مشخص اشاره دارد. عوامل موثر در تحليل منطقهگرايي بسيار گوناگون هستند. منطقهگرايي بر اساس ميزان انسجام اجتماعي (زبان، قوميت، نژاد، فرهنگ مذهب، تاريخ و ميراث مشترك) همگرايي اقتصادي (الگوها و رژيمهاي تجاري و مكمل بودن اقتصادي) يا يكپارچگي سياسي (نوع رژيم ايدئولوژي و زمينههاي اجتماعي مشترك) و انسجام سازماني وجود نهادهاي رسمي منطقهاي تجزيه و تحليل ميشود.
اين كتاب در قالب يك مقدمه، پنج فصل و يك نتيجهگيري نهايي تدوين و صورتبندي شده و شناخت بنيادين از منطقهگرايي و روندهاي مربوط به آن در اختيار مخاطبان قرار ميدهد. با توجه به پيوند گسستناپذير مطالعات منطقهاي با روابط بينالملل و از آنجا كه درك روندهاي منطقهاي، نظريهها و رويكردهاي نظري پردازش شده در روابط بينالمللي اهميتي غير قابل انكار دارد.فصل نخست اين كتاب به بررسي تكاپوهاي نظري و نظريهپردازي در روابط بينالملل اختصاص يافته است. در اين بخش مهمترين رويكردهاي نظري و نظريههاي جريان اصلي و انتقادي روابط بينالملل بررسي شده است. در فصل دوم، موضوع منطقهگرايي و جهاني شدن مفصل بررسي شده و تعريف مفاهيم اصلي منطقهگرايي مانند مفهوم منطقه، منطقهگرايي و منطقهاي شدن آمده است. سپس انواع منطقهگرايي نخستين، منطقهگرايي قديم، منطقهگرايي جديد، منطقهگرايي مقايسهاي، منطقه گرايي باز و ميان منطقهگرايي بيان شده است. تمركز بر جهاني شدن و تبيين ارتباط آن با منطقهگرايي نيز موضوع اصلي فصل دوم است. در فصل سوم با توجه به مفهوم همگرايي و رابطه آن با منطقهگرايي، مهمترين رويكردهاي نظري و نظريههاي همگرايي منطقهاي در دو گروه كلاسيك و جديد بررسي شده است. به گونهاي كه پس از مطالعه اين فصل شناخت كوتاهي از هر يك از رويكردها و نظريههاي منطقهگرايي به خواننده داده خواهد شد. فدرالگرايي، نظريه ارتباطات، كاركردگرايي و نوكاركردگرايي به رويكردها و نظريههاي كلاسيك منطقهگرايي و نو واقعگرايي، نهادگرايي نوليبرال، نونهادگرايي، بين حكومتگرايي ليبرال و نظريه انتقادي بهعنوان رويكردهاي نظري و نظريههاي جديد در مورد منطقهگرايي در اين فصل مورد توجه هستند.
در فصل چهارم تجربه منطقهگرايي در قارهها و مناطق مختلف جهان، اروپا بهعنوان منبع اصلي و الهامبخش اين پديده تا آسيا، امريكا و آفريقا بررسي شده و در اين فصل نقاط عطف تجربههاي منطقهگرايي در هريك از قارهها تبيين شده است. فصل پنجم به چگونگي برخورد ايران با پديده منطقهگرايي در دوران معاصر اختصاص يافته است. در اين فصل رويكرد ايران به منطقهگرايي در دوران حكومت پهلوي و سپس دوران جمهوري اسلامي تبيين شده و تجربههاي منطقهگرايانه ايران بررسي شده است. بر اين اساس بررسي نقش و جايگاه ايران در «پيمان بغداد»، «سازمان پيمان مركزي» (سنتو)، «سازمان عمران منطقهاي»، «سازمان همكاري اقتصادي»، «گروه هشت كشور اسلامي، در حال توسعه»، «جامعه همكاريهاي منطقهاي جنوب آسيا» و «سازمان همكاري شانگهاي» بهعنوان مهمترين تجربه ايران در زمينه منطقهگرايي، بخش مهم مطالب فصل پنجم را به خود اختصاص داده است.
مطالعه اين كتاب به خوانندگان امكان ميدهد با پيششرطهاي ضروري روند منطقهگرايي آشنا شوند و از رهگذر آن بهدلايل موفقيتها و ضعفهاي اين پديده در سراسر جهان پي ببرند. از سوي ديگر، كندوكاو در تجربههاي ايران در منطقهگرايي، از مهمترين و كاربرديترين بخشهاي كتاب است. اهميت مطالب اين بخش از كتاب بيشتر از آن جهت است كه خوانندگان پس از مطالعه كامل فصل ميتوانند نسبت به شيوه برخورد ايران با پديده منطقهگرايي در دوران معاصر شناخت پايهاي لازم را به دست آورند.