موانع داخلی و خارجی احیای برجام؛ ضرورت وفاق ملی
خسرو قاضی زاده
احیای توافق هستهای (برجام) یکی از مهمترین پروندههای سیاست خارجی ایران است که با وجود مذاکرات گسترده، همچنان با موانع جدی مواجه است. این موانع در دو سطح بینالمللی و داخلی ظهور یافته و در کنار هم به بنبست کنونی دامن زدهاند. در این یادداشت به بررسی این عوامل و پیامدهای احتمالی آنها پرداخته میشود. در عرصه بینالمللی، نقش روسیه و چین بهعنوان دو قدرت تأثیرگذار قابلتوجه است. این دو کشور منافع استراتژیکی در حفظ وضعیت کنونی روابط ایران با غرب دارند. استمرار تحریمهای بینالمللی علیه ایران، وابستگی این کشور به مسکو و پکن را افزایش داده و به این دو قدرت اجازه میدهد که در تعاملات اقتصادی و نظامی با ایران، شرایط مطلوبتری به نفع خود ایجاد کنند. برای نمونه، فروش نفت ایران با تخفیفهای ویژه به چین یا وابستگی بیشتر ایران به فناوریها و توان نظامی روسیه، از پیامدهای چنین موقعیتی است. همچنین نزدیکی ایران به محور مسکو-پکن، این دو کشور را در برابر فشارهای غرب تقویت کرده و به آنها امکان میدهد که از ایران بهعنوان یک برگ بازی راهبردی بهرهبرداری کنند. روشن است که احیای برجام و بازگشت ایران به تعاملات جهانی میتواند این موازنه را به ضرر این کشورها تغییر داده و بخشی از منافع آنها را به خطر بیندازد. در سطح داخلی نیز، عوامل دیگری وجود دارند که به پیچیدگی این معضل افزودهاند. بخشی از جریانهای سیاسی و ایدئولوژیک در ایران که خود را حامی نظم موجود میدانند، از پیامدهای گشایش سیاسی و اقتصادی ناشی از احیای برجام هراس دارند. این جریانها معتقدند که تعامل با غرب و رفع محدودیتها میتواند به افزایش مطالبات اجتماعی، گشایش فضای سیاسی و در نتیجه کاهش نفوذ آنها منجر شود. نماد برجسته این رویکرد، محدودیتهایی است که بر چهرههای سیاسی اصلاحطلب مانند سیدمحمد خاتمی اعمال میشود. جلوگیری از حضور خاتمی در رویدادهای عمومی و محدودیتهای گسترده برای ایشان این پرسش را برجسته میکند که چنین سیاستهایی چه پیامدی برای کشور دارد؟
آیا نادیدهگرفتن ظرفیتهای اجتماعی و سیاسی افرادی مانند خاتمی که نقش مهمی در تقویت انسجام ملی ایفا کردهاند، میتواند به حفظ قدرت و اقتدار کشور منجر شود؟ یا اینکه به شکاف بیشتر میان مردم و حاکمیت دامن زده و نارضایتی را تشدید میکند؟ به نظر میرسد این محدودیتها ناشی از تفکری است که هرگونه تعامل، چه داخلی و چه خارجی، را تهدیدی برای نظم موجود میداند. تلاقی این دو عامل، یعنی فشارهای بینالمللی از سوی بازیگرانی مانند روسیه و چین و مقاومت داخلی جریانهای محافظهکار، شرایطی را ایجاد کرده که مانع از احیای توافق هستهای و باز شدن فضای سیاسی و اقتصادی در ایران شده است. این روند نهتنها ظرفیتهای درونی کشور را هدر میدهد، بلکه فرصتهای بینالمللی برای بهبود جایگاه ایران در عرصه جهانی را نیز از بین میبرد. مساله مهم این است که تفکر محدودکننده ، در بلندمدت چه دستاوردی برای نظام و مردم خواهد داشت؟ اگرچه این رویکرد ممکن است در کوتاهمدت کنترل سیاسی را تقویت کند، اما تداوم آن میتواند پیامدهای خطرناکی داشته باشد، از جمله کاهش سرمایه اجتماعی. این روند، فرصت حل مشکلات ساختاری کشور را به تأخیر انداخته و بر دشواریهای اقتصادی و اجتماعی خواهد افزود. برای عبور از این بحران، تصمیمگیریهای راهبردی و شجاعانه ضروری است. نظام سیاسی باید منافع ملی را بر ملاحظات جناحی و ایدئولوژیک ارجح بداند و مسیر تعامل سازنده با جهان را هموار کند. همچنین، توجه به ظرفیتهای اجتماعی و نخبگان داخلی، راه را برای بازسازی سرمایه اجتماعی و تقویت انسجام ملی باز خواهد کرد. شعار وفاق ملی که شاید به مذاق بسیاری خوش نیاید، تلاشی است برای تأکید بر همین ظرفیتها و بهرهگیری از توان داخلی در راستای برونرفت از بنبست کنونی. این ایده نه به معنای نادیده گرفتن تفاوتها و اختلافها، بلکه در راستای تقویت نقاط مشترک برای حل مشکلات و دستیابی به توسعه پایدار شکل گرفته است. در جهان امروز، توسعه و پیشرفت بدون تعامل فعال و سازنده با دیگر کشورها و بهرهبرداری از ظرفیتهای داخلی غیرممکن است. برونرفت از بنبست کنونی تنها از طریق بازنگری در سیاستهای داخلی و خارجی و گفتوگویی صادقانه میان دولت، مردم و نخبگان میسر است. ایران با اتخاذ این رویکرد میتواند ضمن حل مشکلات داخلی، جایگاه خود را در عرصه جهانی بهبود بخشد و چشمانداز روشنتری را برای آینده ترسیم کند.