پناه گرفتن در سنگر «من»
محسن آزموده
خيلي اوضاع خيته. هوش مصنوعي همينطور در حال پيشروي است و يك به يك سنگرها در مينوردد. همه آنچه قبلا آرزو و آرمان به حساب ميآمد، در حال تبديل شدن به خاطره است. چند وقت همه بيكار ميشويم يا در بهترين حالت ناچاريم كار يدي بكنيم و به رعيتهاي ماشينها تبديل شويم، چون در هر كاري كه به ذرهاي تفكر و حساب و كتاب نياز داشته باشد، ماشينها به مدد هوش مصنوعي به مراتب سريعتر و دقيقتر انجام ميدهند. اينطوري پيش برود، همه كارمندهايي كه در ادارات كارشان نامهنگاري و امضا كردن و بايگاني اسناد و مدارك بود، ول معطل ميشوند. اينها كه جاي خود دارد، مهندسان برنامهنويس و نويسندگان گزارشهاي تحقيقي و خيلي از مشاغل و حرفههاي ديگر هم بايد جلو تشريف ببرند. بحث از هوش مصنوعي و عواقب و پيامدهاي آن اگر تا چندي پيش يك موضوع جذاب و «فان» در ژانر علمي تخيلي محسوب ميشد، حالا قضيه جديتر از اين حرفهاست و به نظر ميآيد اصل حيات آدمها و ضروريات زندگي ايشان را با مخاطره مواجه كرده.
البته ميشنوم و ميخوانم حرفهايي را كه ميگويند، نه بابا، اين خبرها هم نيست. هميشه همينطور بوده. در همين سه، چهار قرن اخير كه بشر ماشينهاي تازه و تكنولوژيهاي نو را پديد آورده، همواره اين نگراني هم بوده كه با آمدن اين موجودات جديد، جا براي خودش تنگ بشود و زمام امور از دست برود و انسان جايگاه خدايگاني و رياستش را از دست بدهد. رمان فرانكنشتاين نوشته مشهور مري شلي را كه خواندهايد يا دستكم برداشتهاي متعدد سينمايي و انيميشن را ديدهايد. اصل رمان سال 1818 نوشته شده، يعني بيش از دويست سال پيش. اين تنها يك نمونه است. از همان موقع و بلكه خيلي پيشتر تاكنون صدها و بلكه هزاران هزار اثر ادبي و هنري و فلسفي درباره مخاطرات تكنولوژي پديد آمدهاند و درباره پيشرفتهاي تكنولوژيك هشدار و انذار دادهاند.
البته ميتوان گفت اين همه نگراني و اضطراب طبيعي است و از اصل صيانت از نفس بر ميآيد. آدميزاد هم مثل ساير موجودات زنده در برابر هر تغيير و تحولي موضع ميگيرد و در وهله اول آن را تهديدي براي موجوديت خودش قلمداد ميكند، اما به تدريج و با گذر زمان به نحوي از انحاء با آن كنار ميآيد. اين دفعه هم همينطور است. به قول فروغ فرخزاد اول فيلم مشهور «خانه سياه است»، آدمي چارهساز است و بالاخره يكجوري با هوش مصنوعي و عوارض و پيامدهاي آن به همزيستي مسالمت ميرسد.
نميدانم اين حرفها چقدر درست است و آيا واقعا اين تو بميري هم مثل تو بميريهاي قبلي است يا با آنها فرق ميكند. اما نكتهاي كه آشكار است، بخش دوم اين توصيههاست، يعني آنجا كه ميگويند بايد چارهسازي كرد و به شكلي با تكنيك نو و عواقبش كنار آمد. روشن است كه در هر حرفه و مهارت و صنعتي، بايد راهحل(هاي) متفاوتي جست و احتمالا نتوان يك فرمول براي همه مشخص كرد. منظورم اين است كه مثلا نحوه تعامل يك پزشك با هوش مصنوعي احتمالا با شيوه رويارويي يك مهندس فرق ميكند.
اگر آنچه تا اينجا نوشتم، درست باشد، پس بايد قبل از هر كاري به اين فكر كنم كه به عنوان يك روزنامهنگار حوزه انديشه با روند رو به رشد مهارتها و تواناييهاي هوش مصنوعي چه كار ميتوانم بكنم. اين را هم اضافه كنم كه مثل تقريبا اكثر حوزهها، هوش مصنوعي همهاش دردسر و خطر هم نيست و اصلا بايد گفت در وهله اول كمك دست آدميزاد است. در حوزه كاري من يعني روزنامهنگاري انديشه هم خيلي كارها را راحت كرده، مثل پيادهسازي فايلهاي صوتي يا ويرايش متنها و اطلاعات شسته رفته و اكثرا موثقي كه درباره مسائل مختلف دراختيارمان ميگذارد.
اما چه كاري هست كه من ميتوانم بكنم و هوش مصنوعي نميتواند؟ به عبارت ديگر من چگونه ميتوانم از «خود»م در برابر هوش مصنوعي دفاع بكنم؟ نميدانم اين پاسخي كه ميدهم، چقدر سنجيده و دقيق و درست است، اما فعلا به آن رسيدهام و بعدا بايد بيشتر راجع به آن فكر كنم. فكر ميكنم در كار روزنامهنگاري انديشه، يعني در كار نوشتن و مصاحبه كردن و گزارش كار كردن از وقايع و رويدادهاي فرهنگي در حوزه علوم انساني و به طور خاص فلسفه و جامعهشناسي و علوم سياسي و تاريخ، آخرين سنگر خود و هويت فردي خود آدم است. هوش مصنوعي ممكن است هر كاري بتواند بكند، اما نميتواند خود من باشد. ميتواند نوشتهها و كارهاي من را كپي كند، بدون اشتباهات و خطاهاي رايجم و با معيارهاي عمومي شايد بارها بهتر. حتي ميتواند خطاهاي من را هم كپي كند، طوري كه ديگران به دشواري دريابند كه اين كار من نيست. اما باز من ميتوانم بگويم كه نخير، اين كار من نيست، اين را من ننوشتهام، كار ديگري است.
به عبارت ديگر فكر ميكنم آنچه هوش مصنوعي نميتواند آن را تسخير كند، مرزهاي خودآگاهي فردي و هويت اخلاقي تكتك آدمهاست. البته همين الان كه اين جمله به پايان رسيد، ميبينم كه فيلسوفان ذهن و متخصصان علوم شناختي ميخواهند اعتراض بكنند و بگويند: اين خودآگاهي فردي كه ميگويي يعني چه؟ هويت اخلاقي چه معنايي دارد؟ و... مرادم از اين اصطلاحات معناي عام و روزمره آنهاست و چيز عجيب و غريبي را در ذهن ندارم. هوش مصنوعي ممكن است هر كاري بتواند بكند، اما «من» نيست و مادامي كه من به خودم تعهد داشته باشم، ميتوانم در برابر آن تاب بياورم. نميدانم چيزي كه نوشتم، چقدر روشن است يا چه ميزان عملي.