درباره كتاب «تا جايي كه ميتواني گاز بده» محمدرضا گودرزي
داستانهايي شبيه تابلوهاي سوررئال
ساره بهروزي/ «تا جايي كه ميتواني گاز بده» عنوان مجموعهاي از داستانهاي كوتاه فارسي به قلم محمدرضا گودرزي است. اين كتاب شامل 13 داستان كوتاه مدرن است. لحن راوي در هر كدام از زبان سوم شخص گرفته تا ديالوگ متفاوت است. هر كدام از داستانها به طور مستقل بيانگر احساسات دروني، ذهني وگاهي اتفاقات پيش پا افتاده زندگي روزمره است ولي ذهن مخاطب با وجود آشنايي درگير ميشود.
البته داستانها گاهي فراتر از دغدغه امروزي ما پيش ميروند و شبيه تابلوهاي سوررئال ميشوند. در داستان «آنجا كه هيچ كودكي نميگريد» دو خانواده كه يكي از آنها بچه نوزادي دارد در يك ماشين در راه سفر هستند. مكان باغسار نرسيده به ملاير است. اما در وسط راه ماشين ناگهان ترمز ميكند. احمد راننده ماشين ميگويد كه نعش گاو مرده باعث توقفش شده اما سر وكله مردي تنومند پيدا ميشود كه خود را صاحب گاو ميداند خون تازه را نشان ميدهد وخسارت ميخواهد، در همين گير و دار، ماني فرزند دوماهه زهره و مجيد دزديده ميشود و باقي ماجرا. در داستان «آنجا چه كار ميكني» خاله خانم توسط حرف دايي محمود يك متر بالا ميپرد و همانجا متوقف ميشود، حالا هركس براي پايين آمدنش نظري ميدهد تا بالاخره به عمو علي تلفن ميكنند او با دفتري پيدايش ميشود و...
در«مرگ دايي جون» خانمي به آرايشگاه معروفي تلفن ميكند و وقت ميگيرد چون عجله دارد وقت براي اول صبح تعيين ميشود. با مراجعه به سالن آرايشگاه و در طي گفتوگو با خانم آرايشگر ما متوجه ميشويم دايي جون فوت كرده او نميداند چند ساله بوده اما فردي مهربان ميخواندش، آرايشگر مجهز، با اظهار تاسف افكارش را روي مدل و نوع آرايش متمركز ميكند تا جايي كه ميفهميم، مراجعه خانم دايي فوت شده براي هدف ديگري است تا خاكسپاري. «واي! چرا اشك تو چشمهاي قشنگتون جمع شده! مگه چه مراسميه؟»، «چطور بگم، دايي جون، دايي جونم، ديگه پيش ما نيستن!»... «يه كم هزينهاش زياده ولي يكي از مشتريامون كه از شيكاگو اومده بود، جون مادرش رو قسم ميخورد تو امريكا كه بوده شنيده آنجلينا جولي تو مراسم ختم داداش كوچيكش همين آرايش رو كرد كه... ... ...»اين داستان كه ديالوگ دو خانم است، مرگ كه واقعهاي تلخ و دردناك است در پس دغدغه خانم پنهان ميشود، طوريكه در انتها مخاطب با فراموشي مرگ و مراسم مواجه ميشود و در ازاي آن هدف زن آشكار ميشود. در گوشه و كنار جامعه امروز اخباري به گوش ميرسد كه دوست داريم باور نكنيم، ولي گاهي تكرار آن سبب ميشود كه متوجه تغييرات اساسي در خرده فرهنگها شويم. در بعضي از داستانهاي مجموعه «تا جايي كه ميتواني گاز بده» با اين تغييرات در قالب داستان مواجه ميشويم كه اگرچه كوتاه و فراتر از واقعيت است اما مخاطب را به تفكر وا ميدارد. مانند داستان «ايش!»و البته در «نقد روز سگي» نويسنده همپاي نقد، داستان را براي مخاطب بيان ميكند و در پايان با نتيجهگيري نقادانه، انديشه و هدف نوشتنش را آشكار ميسازد. اين مجموعه 112 صفحهاي توسط نشر ثالث، به چاپ رسيده است.