«چالش سلفي» سرگرمي تازه دهههفتاديها در دنياي مجازي
ميخندند و مي گذرند و تمام
نازنين متيننيا / ميايستند روبهروي دوربين و لبخواني ميكنند؛ از ديالوگهاي فيلم فارسي خيلي قديمي تا آخرين كليپها از كودكاني كه بامزه حرف ميزنند. در 15 ثانيه، خودشان را در معرض چالشي قرار ميدهند به نام «چالش سلفي»؛ چالشي كه اين روزها در اينستاگرام مد شده و سردمدارانش هم جوانان دهه هفتادي هستند. ادا در ميآورند و ميخندند و توي هشتگ مربوطه، دورهمي خوش هستند. انگار نه انگار كه آدمها، صورتهاي مسخره و دلقكمانند آنها را ميبينند و ميخندند و حتي ممكن است توي دلشان بگويند: « عجب ديوانههايي». آنها خوش هستند و جز خوشي و لحظهاي شادماني، چيز ديگري نميخواهند. همين هم ميشود. دورهم برنامهريزي ميكنند كه اداي چهكسي را، كدام فيلم را، كدام خواننده را و كدام كليپ را دربياورند و بعد براي موسيقي متن و ظاهرهاي عجيب و غريب برنامهريزي ميكنند و تا كار به ضبط فيلم كوتاه و آپلود آن برسد، حداقل يك 24 ساعت سرگرم هستند و بعد هم، حداقل تا دو روز سرگرم لايكها و پسآمدهاي آپلود فيلم در اينستاگرام. حتي در ميان آنها ميتواني گروهها و آدمهايي را پيدا كني كه به يك فيلم قانع نشدهاند و مرزهاي خلاقيت را درنورديدند و هر دو سه روز يكبار، كار تازهاي ارايه ميدهند. دورهم جمع شدهاند و سرخوشانه، دل به بازي مجازي بستهاند كه نه توهيني در آن است، نه رد كردن خطقرمزهاي اخلاقي و عرفي و نه هيچ آسيبرسان. ميخواهند بخندند و خالق «چالش سلفي»، فرصتي همزمان براي خنده و البته خود را نشان دادن، در اختيارشان قرار داده. اينطور است كه وقتي هشتگ مربوطه را سرچ ميكني، صدها كليپ از آدمهاي مختلف ميبيني و حتي ممكن است ناگهان به خودت بيايي و ببيني كه ساعتهاست پاي هنرنمايي هموطنان جوان اين مرز و بوم نشستهاي و خنديدي و حتي قضاوت هم كردي كه «بعضيها چقدر بامزه هستند و بعضيها چقدر بيمزه و اكثريت جماعت بامزهها، بيست و يكي دوسال بيشتر ندارند». نه خبري از آن آسيبهاي هميشگي دنياي مجازي در ميان است كه مديران را ميترساند تا گفتوگو كنند كه خانوادهها مراقب باشند و نه خبري از بازيهاي مجازي نسل قبلي كه معمولا در اندوه و خواست براي تغيير همهچيز و خبر و گزارشپراكني غرق شدهاند. نسل جوان مجازي، اين دهه هفتاديهاي جذاب سرخوش، لايفاستايل مجازي تازهاي پيدا كردهاند؛ لايفاستايلي كه بخش مهمي از سرگرميهاي مورد نياز روزانه آنها را تامين ميكند و ميتواند روزها و هفتهها آنها را سرگرم سازد. «چالش سلفي» هم تمام شود و تب و تابش بخوابد، ميروند سراغ اتفاقهاي ديگر؛ پيجهاي كافه و رستوران را نگاه ميكنند و در همان كامنتدانيها قرار شام و صبحانه ميگذارند، دنبال حراجها و مزونهاي تازه ميگردند و خريدهاي ارزان، صفحههايي با كليپهاي خندهدار را ميبينند و لايك ميكنند و در نهايت منتظر ميمانند تا دوباره يكنفر خلاقيت به خرج دهد و بازي تازهاي راه بيندازد و شريك بازي شوند. همينقدر ساده و راحت، بدون هيچ درخواست اضافه و خاصي، خودشان را سرگرم ميكنند و نه از غرهاي نسل سوميها خبري هست و نه از خبرخوانيهاي عمومي كه دستهبندي سني ندارد. جماعت جوان سرخوش، قاعدهبازي در دنياي مجازي را به اين شكل دنبال ميكند و در شرايطي كه سهم بزرگي از دنياي مجازي دارد، حتي حضورش را به رخ نميكشد. اما كافي است تا ذرهبينبرداري و ردپايش را در دنياي مجازي دنبال كني، آنوقت ميبيني كه چطور شبيه كودكي كه در بيامكاناتي كامل براي خودش اسباببازي ميسازد، اسباببازي تازهاي ساخته و دلخوش به آن، كاري به كار هيچچيز ديگر ندارد و حتي تغيير هم نميخواهد. كودكي كه ممكن است ساعتها و حتي سالها بزرگتري حواسش به او نباشد و صدايش هم درنيايد، اما بالاخره به سرگرمي خاص و ويژه سن خود نياز دارد كه بايد برايش ساخته شود و اگر اين اتفاق نيفتد، آنوقت است كه وابستگي عميق به دنياي مجازي و سرگرميهايش، بحرانهاي عجيب و خاص خود را ميسازد؛ بحرانهايي كه وقتي زنگخطرشان به صدا درميآيد ديگر قابل كنترل نيستند. به ياد بياوريد ماجراي سرازير شدن به پيج دخترپورشهسواري كه تصادف كرد يا اذيت و آزار خانواده جوان تازه درگذشته سينما و دعواها و فحاشيهاي مجازي به مسي و... اگر با دقت روي پروفايلها كليك ميكردي، جماعت زيادي از تمام اين هجومآوردگان همين دهه هفتاديها بودند كه سرگرمياي جز دنياي مجازي ندارند.