منطق «تناقضات» سرمايه
كتاب «هفده تضاد و پايان سرمايهداري» آخرين كتاب ديويد هاروي است كه در سال 2014 منتشر شد. در اين كتاب هاروي به شيوهاي شماتيك، به توضيح هفده تناقض عمده سرمايهداري ميپردازد. چنانچه از متفكري جدي و پيگير چون هاروي انتظار ميرود كتاب مذكور چيزي نيست جز ادامه منطقي پروژهاي كه او سالهاست سختكوشانه سويهها و سطوح متفاوت آن را در آثارش شرح و بسط داده است. با اين همه تفاوت تعيينكنندهاي در كار است كه كتاب حاضر را از ديگر كتابهاي هاروي متمايز ميكند. چنانچه هاروي خود در مقدمه كتاب به روشني توضيح داده است در اينجا او بيش از هر چيز با خود سرمايه در شكل عام و انتزاعياش سروكار دارد و نه با اشكال تاريخي- اجتماعي سرمايهداري. اين تا حدي همان روشي است كه ماركس در «كاپيتال» دنبال كرده است. سوداي ماركس آن بود كه «منطق» خود سرمايه را، مستقل از اينكه در كدام مختصات تاريخي عينيت يافته باشد، صورتبندي كند. هاروي اما در اينجا در پي آن است كه منطق «تناقضات» سرمايه را نشان دهد. تا جايي كه به سرمايهداري مربوط ميشود تناقضات بسياري در كارند كه نسبت مستقيمي با تناقضهاي سرمايه ندارند، گرچه اين دومي ممكن است بر آنها اثر گذاشته باشد: درگيريهاي سياسي، نبردهايي جغرافيايي و سرزميني، برخوردهاي نظامي، رقابتهاي تسليحاتي، تنشهاي قومي و نژادي، جنگهاي مذهبي، شكافهاي جنسيتي و از همين دست. بعيد نيست سرمايهداري به واسطه هر يك از اين تناقضها يا تركيبي از آنها فرو بپاشد يا دستكم عميقا دگرگون شود. هاروي مدعي است كه در اين كتاب كاري به اين قبيل تناقضات كه به جنبههاي تاريخي سرمايهداري مربوط ميشوند و در واقع نسبت به آن بيروني هستند، ندارد و در عوض، دلمشغول تناقضات دروني سرمايه است كه مستقيما در منطق خود آن ريشه دارند. اين امر، همانطور كه هاروي خود نيز يادآور شده است، مستلزم تحليل سرمايه همچون «مداري بسته» است، تو گويي هيچ تعاملي با محيط پيرامون خود ندارد. به باور هاروي مشخصا ميتوان تناقضهاي هفدهگانهاي را به سرمايه نسبت داد كه منطقا ميتوانند سرمايهداري را «از درون» فرو بريزند. البته هاروي از آن دست ماركسيستهاي خوشباوري نيست كه به واسطه تناقضهاي دروني سرمايه، «پايان سرمايهداري» را تحت هر شرايطي گريزناپذير و چيزي چون تقديري تاريخي قلمداد ميكنند. سرمايهداري بارها نشان داده است كه ميتواند اين يا آن تناقض دروني سرمايه را مديريت كند و از آن فرابرود و به گونهاي كه «منطق»اش بلاتغيير بماند، خود را بازسازي كند. تناقضات سرمايه «جبرا» به پايان سرمايهداري منجر نميشوند. بايد پاي قسمي پراكسيس سياسي در ميان باشد كه سوداي برپاداشتن اتوپيايي پساسرمايهدارانه را در خيال ميپروراند. هاروي در فصل پاياني كتاب ديگرش، «معماي سرمايه و بحرانهاي سرمايهداري»، باب بحث از پرسش تاريخي «چه بايد كرد؟» را گشوده بود، پرسشي كه بلافاصله پرسش ديگر و به همان اندازه حياتي، «چه كسي بايد انجامش دهد؟» را پيش ميگذارد: مساله پراكسيس و سوژه آن. هاروي در «هفده تضاد و پايان سرمايهداري» بار ديگر به اين مساله بازميگردد. با اين تفاصيل، هر يك از بندهاي هفدهگانه متن پيشرو به واقع در حُكم «سنتز» هر يك از تناقضات هفدهگانه سرمايه است. به تعبير ديگر، شرايطي كه اين رئوس در كليتشان ترسيم ميكنند مختصات همان جامعه پساسرمايهدارانه است.