نگاهي به رمان «تصادف شبانه» پاتريك موديانو
راوي رويا
شهاب اكوانيان/ شايد بشود گفت تصادف شبانه رماني است با نگاهي retroactive؛ يعني رماني كه در آن گذشته حقيقتا توسط حال، خلق، دگرگون و دستكاري ميشود. رماني كه به قول راوي در گذشتهاي نه چندان دور ميگذرد. هرچند ماجراي تصادف در همان هيجدهسالگي ذهن قهرمان رمان را با خود درگير ميكند، اما راوي در سنين ميانسالي است كه دست به كار روايت ميشود. همين فاصله خود ميتواند رنگي ديگر به روايت دهد. موديانو در مصاحبهاي ميگويد: به ياد آوردن گذشته همچون بيرون كشيدن خود از درون باتلاق است. گذشته را بايد از لابهلاي هزاران اتفاق روزمره و لحظاتي كه با كثرتشان سعي در محو آن دارند از چنگ خود گذشته نجات داد. راوي رمان تصادف شبانه در تلاش براي نجات گذشته است. به قول بنيامين: ميان نسلهاي گذشته و نسل حاضر، توافقي سري وجود دارد. در اين كره خاكي برخي منتظر ورود ما بودند. چنان همه نسلهايي كه بر ما تقدم داشتند، ما نيز از نوعي قدرت منجيگرايانه (messianic) ضعيف بهرهمند شدهايم، قدرتي كه گذشته نسبت بدان حق و حقوقي دارد.1جواني احتمالا هيجدهساله در حالي كه به گونهاي بيهدف در خيابانهاي پاريس قدم ميزند درگير تصادفي ميشود كه براي مدتي زندگي و روان او را درگير ميكند. جوان كه در اثر تصادف آسيب مختصري هم ديده به همراه زني با
سر و صورت خونين كه از ماشين پياده شده، در كنار هم بهگونهاي عجيب و به دليلي نامعلوم به اداره پليس برده ميشوند. در طول راه زن مدام دست پسر را ميفشارد و اين خود سبب حيرت پسر جوان و همين طور مخاطب ميشود. اين رفتار عجيب بعد از جدا شدن از زن هم همواره ذهن و زندگي او را به خود مشغول ميكند. راوي كه بعد از چندين سال ماجراي تصادف و درگيري بعد از آن را به ياد ميآورد بهگونهاي وسواسگون در تلاش براي به ياد آوردن واقعيت است. وسواس در ثبت اسامي خيابانها و محلهها و همينطور تلاش براي به ياد آوردن لحظات بعد از تصادف و همينطور قبل از تصادف. تلاشي كه هر چه بيشتر ادامه مييابد، راوي بيش از پيش به بيهوده بودن آن پي ميبرد. تصادف سبب ميشود راوي دست به كاوش در لحظات بياهميت گذشته خود بزند و اينبار همهچيز را در پيوند با اين تصادف ببيند. انگار در زندگي پيش از تصادف هم تغييراتي به وجود ميآيد و همه اتفاقات كه در گذشته برايش پيش آمده و كساني كه از قبل ميشناخته و به فراموشي سپرده دوباره پيش چشمانش حضور مييابند. او در اين فرآيند دست به تفسير گذشته خود ميزند و همچون منتقدي نقاط رمزي زندگي- متن خود را جهت دستيابي به كليتي منسجم زير و رو ميكند. تفسير همواره فرآيندي بيپايان است از حال به گذشته و بالعكس، از متن به ساير متون و سرانجام از متن به خودش. چون هر تفسيري متضمن تغيير گذشته توسط حال است، تفسير جديد ميكوشد تفاسير و معاني قبلي را معدوم سازد و معاني جديدي را جايگزين كند. فهم ما از خود و زمانمان بر درك ما از گذشته تاثير ميگذارد و از اين طريق معنا و در نتيجه واقعيت گذشته را تغيير ميدهد. راوي در طول رمان بارها سوالاتي از خود ميپرسد كه نشان از ميل او براي به تشابه درآوردن گذشته با ميل كنونياش است. سوالاتي مانند: آيا اين همان محلهاي بود كه من در آن ايام آنجا پرسه ميزدم؟ آيا او همان زني نيست كه چندين بار پيش از اين نيز او را ديده بودم؟ البته راوي هيچگاه به جوابي كه بتواند در پناه آن كليت گذشته را بازسازي كند دست نمييابد انگار هر جوابي كه به ذهنش ميرسد او را از كشف گذشتهاش دورتر ميكند. گاهي حتي در خواب و رويا، يا واقعيت داشتن اشخاص و مكانهاي گذشته نيز شك ميكند: «هميشه اشخاصي بودهاند كه يك نظر آنان را ديدهام و اين مواجهه همچون معمايي در ذهنم باقي مانده است. همچنين مكانها... يك رستوران كوچك در بالاي خيابان فوش، سمت چپ، كه گاهي با پدرم آنجا شام ميخورديم و بعدها وقتي اتفاقي از آن محله رد ميشديم بيهوده به دنبالش گشتم. خواب ديده بودم؟» كل رمان به خوابي طولاني ميماند. خوابي كه براي روايتمند كردنش قطعاتي از واقعيت را بهصورت دستچين به آن افزودهاند. راوي قادر به روايت خواب بهگونهاي كه روي داده نيست و به همين سبب از واقعيت بهره ميبرد. فرويد در تفسير خواب و به نقل از جسن2 ميگويد: «وقتي ما روياها را به حافظه خود ميخوانيم تقريبا هميشه- ندانسته و بدون توجه به واقعيت- شكافهايي كه در تصويرهاي رويا است، پر ميكنيم. گرايش ذهن بشر به اينكه همهچيز را بهگونهاي مرتبط ببيند آنچنان نيرومند است كه در حافظه ندانسته هر شكافي را كه ممكن است در رويايي نامنسجم بوده باشد پر ميكند.» البته اينجا بايد بر تمايزي نيز انگشت گذاشت و آن هم حالت تصنعي و ساختگي بودن متن است در مقابل حالت كاملا ناخودآگاه و غيرارادي رويا. در مصاحبهاي كه در پايان ترجمه فارسي كتاب آمده موديانو به نوعي به اين امر اشاره ميكند: «نزديك شدن به واقعيت مثل تلاش براي نزديكي به اشعه خورشيد است. نقطه ذوب زماني است كه در مورد واقعيت صحبت ميكنيم. هربار كه عوامل واقعي را به خيالپردازيها اضافه ميكنم، مخاطب متوجه نميشود و با اين شيوه روايت داستان بهتر پيش ميرود.» اشاره به بوي اتر كه چند جايي به آن اشاره شده براي راوي در مقام ماديتي است كه باز هم يادآور خواب است. در ابتداي رمان راوي كه به بيمارستان منتقل شده با پارچهاي آغشته به اتر از هوش ميرود و اين بو در رويايي كه بعد از اين ميبيند نيز با او همراه است و بعد از بيداري نيز همواره اين بو را با خود احساس ميكند. در جايي ديگر، در خاطره- رويايي، راوي كه براي مداواي دست آسيب ديده نامزدش به داروخانه ميرود به جاي الكل 90 درصد يك شيشه اتر ميخرد و با اتر زخم را شستوشو ميدهد. همانجا اشاره ميكند كه اين بو از بچگي برايش بسيار آشنا بوده و اين خود احتمالا اشارهاي است به خوابگونه بودن كل روايتي كه راوي از گذشتهاش ارايه ميدهد. در كنار اين ميتوان به نقب زدن راوي به پيش و پس از تصادف، لحظه تصادف و در كل عدم توالي زماني اشاره كرد كه هرچه بيشتر بر تشابه خواب و رويا با روايت صحه ميگذارد. اين خصلت رماننويسي موديانو بيش از همه به سورئاليستهاي اوايل قرن فرانسوي و به خصوص آندره برتون و نظرات او در باب رمان نزديك است. در مصاحبهاي ديگر موديانو خود به اين نكته اشاره ميكند: «حس ميكنم اين رئاليسم، يا واقعيت حقيقي اشيا و رويدادها، در بعد سورئاليستيشان نهفته است. درخششي وجود دارد كه از جانب من نيست، بلكه از خود آن شيء يا رويداد ناشي ميشود و احتمالا اينجاست كه ميتوان گفت ادبيات بر تاريخ پيشي ميگيرد. 3
پينوشتها:
1- والتر بنيامين، تزهايي در باب تاريخ، تز دوم، ترجمه مراد فرهادپور و اميد مهرگان
2- فرويد، تفسير خواب، ترجمه شيوا رويگريان صفحه 49 و 50
3- عنوان مقالهاي از فرانك مكشان ترجمه فرشيد فرهمندنيا.