• ۱۴۰۳ شنبه ۲۹ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3460 -
  • ۱۳۹۴ يکشنبه ۱۸ بهمن

امروز سالگرد تصويب نخستين قانون مطبوعات است

دود اشنوي محرمعلي خاني كه محو مي‌شود

سنت فكر جديد ايراني همواره دغدغه نوشتن و انتشار يوميه داشته و دنياي او اغلب در نوشتن و انتشار، دنياي خوف و رجا بوده است. از دوساغ خانه‌هاي قجري گرفته تا لب‌هاي دوخته فرخي يزدي. از تن بي‌جان ميرزاجهانگيرخان صوراسرافيل در برابر محمدعلي شاه، تا گلوله‌هاي رضاشاهي در تن ميرزاده عشقي، راه نوشتن پرسنگلاخ و پرخار و پرآتش بود. دايره امني بايد تا در آن روزنامه چي بتواند بنويسد و روزنامه خوان بتواند بخواند. بيشتر بنويسند و بيشتر بخوانند. هياهوي وقايع‌نگاري يوميه، دغدغه دو سوي ماجرا بود؛ نوشتن براي روزنامه چي جماعت و ننوشتن براي چكمه پوش قجري و بعدتر رضاخاني.
ميرزا جهانگيرخان را برابر محمدعلي شاه آوردند. كار اصلي‌اش يا جرم اصلي‌اش همان صوراسرافيل بود. از نخستين نشريه‌ها يا به قول همان دوران، كاغذ اخبار كه در ايران منتشر شد. او را به همراه ملك‌المتكلمين و قاضي ارداقي، روحاني مبارز و دست به قلم شيعه، در باغ شاه در برابر محمدعلي‌شاه بعد از شكنجه كشتند.
دوشنبه روزي بود. بيست و چهارم جمادي‌الاول 1326. كمي قبل از آنكه مجلس را محمدعلي‌شاه و لياخوف به توپ ببندند. دو، سه ماهي بيشتر از تصويب متمم قانون اساسي مشروطه نگذشته بود. تصويب قانون مطبوعات از نخستين تلاش‌هاي مشروطه خواهان بود كه در نخستين ماه‌هاي قانونگذاري در نخستين دوره مجلس به انجام رسيد. در آن قانون، صاحب جريده، فقط كافي بود نام جريده و نام خود و نام چاپخانه‌اش را ثبت كند و با خيال آسوده روزنامه‌اش را بنويسد و منتشر كند. قرار بر اين بود كه كسي كاري به كارش نداشته و آسوده باشد و روزنامه‌اش را منتشر كند. اما نشد؛ آن زمان و سال‌هاي زيادي بعد از آن هم نشد. گذر مطبوعات به نظميه و شهرباني سرپاس ركن‌الدين افتاد و داغ و درفش‌ها و آمپول‌هاي معروف هوا كه شگردش بود. در باب جرايد، اربابي يافتند محرمعلي خان نام. درجه‌دار دون پايه شهرباني كه مطالب مطبوعات در دود سيگار اشنويش محو و سانسور مي‌شد. فراز و فرود و خوف ورجا دامنگير روزنامه‌چي‌ها بود.
اما نشد. نشد آنچه خواستند بر مطبوعات و روزنامه‌نگاران برود، سامان بگيرد و ريشه مطبوعات بخشكد. نشد كه ريشه قلم، ريشه آزادي قلم بخشكد. روزنامچه‌ها ماندند. آهسته آهسته فزوني گرفتند. گاهي در تنگنا گرفتار آمدند و گاه گشادگي يافتند. باليدند. عصر لب دوختن و آمپول هوا به ناگزير رو به زوال رفت. همان‌طور كه دوران اسب، استر، گاري و كجاوه پايان يافته بود و جايش را داده بود به ماشين دودي و اوتول و خودرو. كوچه پس‌كوچه‌هاي باريك و خلوت شهر آكنده شد از انواع ماشين، حالا گيرم كه تلفات تصادف‌ها زياد شد. فضاي زندگي هم پر شد از انواع و اقسام كاغذ اخبار و روزنامچه و روزنامه و هفته‌نامه و ماهنامه و... گيرم كه در خوف و رجا...

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون