توانمندسازي زنان
و توسعه پايدار
زهرا همتي
امروزه يكي از مهمترين دغدغههاي كشورها منجمله كشور ما دستيابي به شاخصههاي توسعه پايدار است؛ امري كه دستيابي به آن سالهاست در برنامههاي كلان دولتهاي ما پس از پايان جنگ تحميلي گنجانده شده است و با وجود پيشرفتهاي صورت گرفته به نظر ميرسد كماكان كشور در دستيابي به شاخصههاي توسعه چندان موفق نبوده است و با اهداف مطرح شده در برنامههاي توسعه فاصله زيادي دارد. بيشك صاحبنظران بسياري در اين حيطه از دلايل متفاوت و گاه مشابهي در اين مقوله صحبت به ميان آوردهاند اما آنچه در اين گفتار بدان توجه شده و يكي از دغدغههاي صاحبنظران در حيطه توسعه است مساله توسعه انساني و توانمندسازي به خصوص در پايگاه زنان است. تحقيقات بانك جهاني نشان ميدهد ۶۵ درصد ثروت يك كشور را سرمايه انساني آن تشكيل ميدهد كه نيمي از آن را قاعدتا بايد زنان تشكيل بدهند. به همين واسطه يكي از مهمترين دغدغههاي محققان در حيطه توسعه، مساله توانمندسازي زنان به عنوان يكي از نيروهاي اصلي در دستيابي به توسعه است. توانمندسازي زنان كه توانمندسازي جنسيتي نيز ناميده ميشود، تبديل به يكي از موضوعات مهم مورد بحث در دو زمينه توسعه و اقتصاد شده است. تمامي جوامع، مشاغل، انجمنها و احزاب از پيادهسازي برنامهها و سياستهايي كه نظريه توانمندسازي زنان را اتخاذ ميكنند منفعت ميبرند. توانمندسازي جنسيتي ميزان مشاركت سياسي و اقتصادي زنان را در يك جامعه مفروض نشان ميدهد. ميزان اين مشاركت از طريق پيگيري «سهم صندليهاي تصاحبشده از سوي زنان در پارلمان، تعداد قانونگذاران زن، مقامات و مديران ارشد و ...و اختلاف درآمد كسب شده زنان كه نشانگر استقلال ماليشان است» تعيين ميشود. سپس، براساس اطلاعات به دست آمده كشورها رتبهبندي ميشوند. مقياسهاي ديگري كه اهميت مشاركت و تساوي زنان را در نظر ميگيرند شامل اين مواردند: شاخص تساوي جنسيتي و شاخص توسعه وابسته به جنسيت. مطالعات صاحبنظران اجتماعي نشان داده است كه دستيابي به توسعه پايدار بدون مشاركت فعال زنان در تمامي عرصهها اعم از خانوادگي، اقتصادي و اجتماعي امكان پذير نيست. در بسياري از كشورهاي جهان سوم، راهبردهايي براي مشاركت عملي زنان در توسعه و بر طرف شدن موانع اتخاذ شده است. يكي از اين راهبردها توانمندسازي زنان با تاكيد بر اين نكته است كه مشاركت زنان صرفا به مفهوم بهرهمندي آنان از مزايا و نتايج برنامههاي توسعه نيست بلكه آنان بايد در اجراي برنامهها و طرحهاي توسعه مشاركت فعالانه داشته باشند. «توانمندسازي به تدارك و تسلط بيشتر بر منابع و كسب منافع براي زنان اطلاق ميشود. توانمندسازي فرآيندي است كه طي آن افراد، براي غلبه بر موانع پيشرفت، فعاليتهايي انجام ميدهند كه باعث تسلط آنها در تعيين سرنوشت خود ميشود. اين واژه به مفهوم غلبه بر نابرابريهاي بنياني است.اين امر به رفع تبعيض ميان زنان و مردان منجر ميشود يا در مقابله با تبعيضهاي جنسيتي در جامعه موثر واقع ميشود» (دفتر امور زنان نهاد رياستجمهوري و صندوق كودكان سازمان ملل متحد، ۱۳۷۲:۱۴). آمارها نشانگر اين موضوع است كه جوامعي كه به توانمندسازي زنان تاكيد دارند، از نظر رشد اقتصادي، اشتغال، كاهش فقر و توزيع درآمد، عملكرد بهتري دارند. به همين واسطه بايد گفت يكي از اساسيترين مسائلي كه بايد بدان توجه ويژه داشته باشيم مساله توانمندسازي زنان و بهرهگيري از تواناييهاي آنان در اداره امور است. البته در اين مورد شعار و حرفهاي بسياري زده شده است اما به نظر ميرسد در وادي عمل جايگاه چنداني به آن داده نشده است چرا كه با نگاهي گذرا به آمار و ارقام به خوبي متوجه اين امر ميشويم. در تحقيقاتي كه روي عوامل موثر بر توانمندسازي زنان صورت گرفته، نشان داده شده است كه، افزايش سطح تحصيلات، بهبود وضع سلامت، برخورداري از حق مالكيت قانوني، رفع تبعيض از بازار كار و حذف باورهاي سنتي در افزايش توانمندي زنان نقش موثر دارد. از ميان اين متغيرها، افزايش سطح تحصيلات بيشترين تاثير مستقيم و ساير متغيرها تاثير غيرمستقيم در توانمندسازي دارند. زنان داراي تحصيلات بالا از نظر بنيه مالي و حق مالكيت در سطح بالاتري قرار دارند. باورهاي مربوط به نقشهاي جنسيتي كه از زمانهاي دور در فرهنگ اين مرز و بوم ريشه دوانده است يكي از اساسيترين عواملي است كه مانع حضور زنان در جامعه ميشود. حذف كليشههاي جنسيتي از كتابهاي درسي، تغيير نگرش در برنامههاي رسانهها و توجه بيشتر به پژوهش در مورد مسائل و مشكلات زنان در حذف باورهاي سنتي بسيار سودمند خواهد بود. اقدامات عملي بيشتردر اين حوزه ميتواند به جامعه در دستيابي به امر توسعه كمك شاياني كند، خوشبختانه پايگاه زنان در جامعه ايران در چند دهه اخير تحولاتي را تجربه كرده كه از ديدگاههاي توسعه زمان خود تبعيت كرده است. توده زنان كه غالبا در جامعه ايراني در حاشيه مناسبات اجتماعي و سياسي نگه داشته شده و نقش آنها در عرصههاي اقتصادي ناديده گرفته شده است، با افزايش سطح سواد و گسترش آموزش عالي به ارتقاي توانمنديهاي خود دستيافته و هماكنون طالب سهم بيشتري از مديريت خانواده و جامعه است و انتظار پايگاهها و موقعيتهاي بالاتري را دارد. در 10 سال قبل و بعد از انقلاب اسلامي اين آرزو متعلق به طبقه كوچكي از زنان (نخبگان) بود اما امروزه با حضور بيشتر زنان در عرصههاي اجتماعي و سياسي و پيوستن سهم قابلتوجهي از دختران طبقات اقتصادي پايينتر و سنتيتر جامعه به جمع نخبگان به يك خواست نسبتا گسترده تبديل شده است. توجه به اين خواست، توانمندسازي و بهرهگيري از آن، ما را در بهرهگيري از سرمايه انساني ياري خواهد رساند.