نمايشي براي درك انسان
نازنين متيننيا
«بعد از 11 سپتامبر اوضاع بدتر شد. ما كاري نكرده بوديم، اما دشمن به حساب مياومديم. توي مدرسه طعنه ميزدند، اذيت ميكردن. ما دشمن نبوديم... نفهميدم چي شد، به خودم اومدم ديدم هلش دادم. از پلهها پايين افتاده بود....»
اينها را «ناصر» چسبيده به ديوار خاكستري سلول، براي وكيلش تعريف ميكند. توي سلول به جز «ناصر» پاكستاني، وكيلش هم نشسته؛ دختر هنديالاصلي كه چشم در چشم با ناصر است و وقتي ناصر ميگويد كه بعد از 11 سپتامبر چطور بچههاي مدرسه به خاطر اصليتش، متهمش كردند و با آزار و اذيت رواني او را به مرحله جنون رساندند، مردمكهاي چشمش تكان ميخورد و به موكلش نشان ميدهد كه ميداند آزار و اذيت در يك مدرسه امريكايي به جرم اصليتي چسبيده به خاورميانه، يعني چي. ما، تماشاگران ايراني سريالدوست هم اينطرف صفحه نمايش، جان سكانس را درك كرديم و ميدانيم وقتي اين دو نفر از نگاه متهم به دشمني حرف ميزنند يعني چه. ما تماشاگران ايراني سريالدوست كه فقط و فقط به هيجان رسيدن سريال تازهاي با بازي پيمان معادي، تماشاگر مهمترين سريال روز جهان، «شب از...»، شدهايم. سريالي كه بهانه سادهاش حضور پيمان معادي بود، اما انگار حرفهايي مهمتر از اين داشت. حرفهايي كه در هشت قسمت طولاني، در جهاني كه اين روزهايش با داعش و تروريستها، جهان جنگ انسانيت و خشونت شده و انگشت اتهام اصلياش هم به سمت خاورميانهاي است كه مهاجران پاكستاني، افغان، سوري و... را به امريكا و اروپا فراري ميدهد. جهاني كه در آن از يك طرف چهرهاي مانند دونالد ترامپ دارد كه وعده ميدهد به محض رييسجمهور شدن هزاران مهاجر را بيرون ميكنند و از طرف ديگر مردماني كه معتقدند نبايد اسلام را با داعش و طالبان يكي كرد و افغان و پاكستاني را بيبهانه تروريست و شرير خواند. در چنين جهاني «شب از...» راوي تازهاي ميشود براي تمام مردمان خاورميانهاي كه صلح را دوست دارند، زندگي در سرزميني آزاد را دوست دارند و به تجربه چشيدن جنگهاي بيشمار، ميدانند خشونت جز فلاكت و بدبختي، هيچ نتيجهاي ندارد. «شب از...» با سازندگاني از دل هاليوود و با كمك بازيگراني با اصليتهاي پاكستاني، هندي، ايراني و خاورميانهاي به ميدان بزرگ رسانه ميآيد تا نشان دهد كه در چنين جهاني، چطور مهاجران يا همان مظنونان هميشگي، ميتوانند تنها بمانند و چطور جامعه آزاد و البته نگران از افزايش خشونت و ترس، ميتواند به سادگي از پسر جوان باهوش آيندهدار، زنداني ترسناك و مخوف بسازد. قصه ساده، قصه آشنايي ناگهاني «ناصر» با دختر جواني است. دختر در همان شب آشنايي با ضربات چاقو كشته ميشود و «ناصر» هيچ مدركي براي اثبات بيگناهي خودش ندارد. پليس همان شب دستگيرش ميكند و ديگر زحمتي براي بررسي احتمالهاي بعدي نميكشد. دادستاني وارد ميشود و مصر است كه «ناصر» را در دادگاه محكوم كند. قصه تازه از اينجا شروع ميشود؛ از اينجا كه «ناصر» را ميفرستند به زندان سياهپوستان و بيرون درهاي زندان، جامعه خشمگين امريكايي از مرگ دختر جوان جماعت پاكستانيهاي مقيم امريكا را هدف قرار ميدهند. ناصر از جواني معصوم و درسخوان به زنداني معتاد و خشمگين و بزن بهادر تبديل ميشود، خانوادهاش در چالش تامين هزينه وكيل و اتهام قتل پسر به فلاكت ميرسند و آدمهاي درگير پرونده، به جز وكيلي كه شبيه ناصر با اصليتي ديگر در جامعه امريكا بزرگ شده، هركس به دنبال سرانجام مخصوص خود است....
تنهايي، ترس، مورد پذيرش قرار نگرفتن، مدام و مدام بيبهانه متهم شدن، ناخواسته به دردسر و فلاكت رسيدن و جنگيدن براي بقا و زندگي آزاد، ميشود موضوع اصلي سريال. سريالي كه برخلاف داستانهاي هاليوودي نه صحنههاي اكشن دارد و نه ريتمي تند. در فضايي سرد و خاكستري، راويان سريال نشان ميدهند كه در چنين جهاني با چنين زاويه نگاههاي هميشه متهمكننده، تنها اتفاقي كه رخ ميدهد: «افزايش حجم خشونت و ترس و تنهايي است و ديگر هيچ».
سازندگان با هوشياري و نه به قصد ساخت يك سريال سرگرمكننده به زبان تصوير روايت ميكنند كه عمق بياعتمادي نشسته در جهان، چطور ميتواند به فرورفتن بيشتر در اعماق ترس و تنهايي همهگير كمك كند و هيچ دردي را هم دوا نكند. «شب از...» دريچهاي براي شناخت تازه جهان و مردمانش ميشود. دريچه كوچكي كه هم به زبان ساده حال مردمان خاورميانه را روايت ميكند و هم به سادگي به مردم جهان نشان ميدهد كه بياعتمادي به جهان مردم خاورميانه و مسلماناني كه الزاما قاتل و تروريست نيستند، چطور ميتواند حجم خشونت را بيشتر كند. دريچهاي كه نهتنها براي مخاطبان سريالدوست ايراني و تماشاگران «اچبياو» قابل لمس و درك است كه حتي پايش به روزنامهها و نقدهاي مختلف باز شده و ميشود در «لسآنجلس تايمز» خواند كه چطور اين سريال خانوادههاي مسلمان امريكايي را «انسان» نشان ميدهد و مقابل افكار افراطي مانند ترامپ ميايستد و از درك «انسان» فارغ از نژاد و مذهب و زادگاه حرف ميزند. بحثي كه انگار مدتهاست در جهان امروز فراموش شده و حالا به ميمنت رسانه بودن تلويزيون و تاثيرگذاري پيام، ميشود اميدوار بود كه در متن انديشه جهاني تاثيرگذار باشد و درك «انسان» بودن را براي تمام تماشاگرانش به ارمغان بياورد.