• ۱۴۰۳ شنبه ۲۹ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3695 -
  • ۱۳۹۵ پنج شنبه ۲۵ آذر

درباره يك عكس

عروسي كه در دريا گم شد

زينب كاظم‌خواه روزنامه‌نگار

 

 

 آرام در دل تاريكي تورش را بر مي‌داشت چكمه‌هايش را مي‌پوشيد. آفتاب كه بالا نزده بود مي‌زد به دل دريا. سال‌ها كارش همين بود. از وقتي كه چشم باز كرده همين دريا را ديده بود. اين آبي بي‌انتها. وقتي مادرش رفت، پشت پنجره رو به دريا، دور شدنش را نگاه مي‌كرد. پشت همين پنجره ساعت‌ها مي‌نشست و منتظر آمدن پدر از دريا مي‌شد تا اينكه ديگر برنگشت.
هر روز صبح كه پنجره خانه را باز كرده نفس همين دريا را توي سينه داده بود. نخستين صبح بعد از عروسي‌اش از همين پنجره به دريا خيره شده و وقتي شب صداي امواج اتاق را پر كرده بود به عروسش خيره شد و به آينده‌ فكر كرد. از همين جا به دلخوشي‌‌هاي تازه‌اش فكر كرده بود. وقتي كه از زندگي بريده بود هم از همين دريچه با دريا حرف زده بود.
فصل كه عوض شده، تور ماهيگيري‌اش را برداشته و زده به دل شب. هزار بار همين راه خانه تا دريا را رفته. تور را انداخته به دريا يك روز كم يك روز زياد از دريا ماهي برداشته و چرخ زندگي‌اش را چرخانده است. اما همه اين سال‌ها يك نيمه شب برايش پررنگ‌تر است. همان شبي كه تب داشت و بايد مي‌رفت و تنها هم رفت. تازه قايق را از نفس انداخته بود، تورش را به آب انداخت و زل زد به آب. به تكرار هر روز زندگي‌اش فكر مي‌كرد كه صدايي مثل قلپ قلپ گوشش را پر كرد. به آن نقطه خوب‌تر كه نگاه كرد توده سفيدي آمد بالا. تورهاي سفيد روي آب شناور شدند. فكر مي‌كرد تب دارد و اشتباه مي‌بيند. آن تور سفيد وسط دريا آن وقت شب از آن چيزهايي نبود كه بشود انتظارش را داشت. مي‌لرزيد، ترس از ته وجودش، خود را بالا ‌كشيد. مي‌ترسيد كه بيشتر نگاه كند تا دنباله تورها را بهتر ببيند. يك ماه قبل‌تر قصه‌اي دهان به دهان مي‌شد، عروسي در دريا گم شد. حالا قصه‌اي كه شنيده بود جلوي چشمش وسط دريا در آن تاريكي ظاهر شده بود. آن عروس سفيدپوش جلويش روي آب شناور بود. عروس گم‌شده وسط دريا آمده بود بالا و كلي ماهي دورش داشتند مي‌چرخيدند. انگار وسط دريا برايش عروسي گرفته بودند. به خودش جرات داد، لبه تور را كشيد، عروس مرده نزديك قايق شد، زل زد به او و دوباره رفت زير آب. قايق را روشن كرد. دست‌هايش مي‌لرزيد و فقط مي‌خواست كه از آنجا برود.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون